من اولین باری که وارد کنگره شدم، در تهران و شعبه صالحی بود. از همان روز اول که توسط یک دوست به کنگره آمدم و دیدم که این جمعیت که در کنار همدیگر هستند و بدون هیچ چشمداشتی با عشق و محبت در کنار هم به همنوعان خود یاری میرساندند، سرشار از انرژی و شادی بودند و امید و تلاش بیوقفه در وجودشان موج میزد، من هم از آن روز برایم انگیزهای شد که به کنگره بیایم و این راه را ادامه دهم و در کنار مسافرم باشم.
اما متاسفانه به دلیل قوانین آن زمان کنگره و وجود نوزاد کوچکم، نتوانستم ادامه راه بدهم؛ چون آقای مهندس آن زمان اجازه نمیدادند، هر کسی که بچه کوچک دارد، وارد کنگره شود. بچهها نظم جلسه را به هم میریختند و من هم به خاطر همین نتواستم ادامه دهم. با اینکه خیلی از آن روز، کنگره را دوست داشتم و چند جلسهای هم دوباره رفتم، هر بار علاقهام بیشتر میشد. جوری شده بود که برای من آرزو بود این مسیر را ادامه دهم. تا اینکه سیستم برای خواسته قویام، من را پذیرفت و توسط برادرم وارد کنگره شدم و همسفر برادرم شدم. از آن روز تا روزی که وارد کنگره شدم، هفت سال تمام گذشت. هیچوقت فکر نمیکردم که به عنوان همسفر باید وارد کنگره شوم؛ ولی وقتی قوانین و آموزشهای کنگره را دیدم، فهمیدم که من برای خودم این سفر لازم است و چقدر تا به حال در جهل و نادانی زندگی میکردم.
وقتی راهنمای تازهواردین به من مشاوره میداد و میگفت؛ کفشهای آهنی بپوش که سفر سختی در پیش داری، فکر میکردم که باید اینقدر دنبال مسافر بروم و بیایم، به همین خاطر این حرف را به من میزدند. کمی که گذشت و وارد لژیون شدم، فهمیدم که نه اینطور نیست. باید نسبت به مسافرم احساس مسئولیت داشته باشم؛ اما بیشتر باید خودم را بشناسم تا بتوانم با همه چیز و همه کس کنار بیایم و خیلی بهتر از همیشه زندگی کنم. درست است که ما آموزش میگیریم و سطح داناییما بیشتر میشود، وقتی دانایی بیشتر شود، ظرفیت ما هم بیشتر میشود. هرچه این ظرفیت بیشتر باشد، نیروهای بازدارنده سر راه ما بیشتر قرار میگیرند و ما به وسیله این دانایی، که دانایی مؤثر است، باید پیش برویم و به راه خودمان ادامه بدهیم و به هدفهایمان برسیم.
هدف اصلی ما چیست؟ رسیدن به خود، رسیدن به خود یعنی قطرهای که به اقیانوس وصل میشود، وصل به دریا شدن که اقیانوس عشق و محبت خود خداوند است. ما اگر معنی عشق و محبت واقعی را بدانیم و لمس کنیم، میفهمیم که ما هم میتوانیم به مرحلهای برسیم که خودمان انسان واقعی باشیم. بعضی وقتها انسان فقط میداند، ولی لمس نمیکند. باید بعضی چیزها را لمس کرد تا به معنای واقعی پی ببریم.
خداوند را شکر میکنم که لیاقت همسفر بودن را به من عطا کرد تا انسان بودن و انسانیت را با تمام وجودم درک کنم. از راهنما همسفر ناهید که با آموزشهای خوب و مفیدشان ما را به آرامش میرسانند، تشکر میکنم و از بنیان کنگره ۶۰ آقای مهندس دژاکام و اعضای کنگره که فرشتههای زمینی هستند و با امیدواری و تلاش بیدریغ خدمت میکنند، کمال تشکر را دارم. امیدوارم در طول این سفر به سیر تکاملی خود برسیم. آمین.
نویسنده: همسفر الهه رهجوی راهنما همسفر ناهید (لژیون نهم)
رابطخبری: همسفر فرزانه رهجوی راهنما همسفر ناهید (لژیون نهم)
ویرایش: همسفر مهدیس رهجوی راهنما همسفر مبینا (لژیون ششم)
ارسال: همسفر مهدیه رهجوی راهنما همسفر سمیرا (لژیون سوم) دبیرسایت
نگهبانسایت: همسفر راحله رهجوی راهنما همسفر آذر (لژیون هشتم)
همسفران نمایندگی رودهن
- تعداد بازدید از این مطلب :
11