من وقتی که وارد کنگره شدم، تخریبهای زیادی داشتم که باعث افسردگی شدید من شده بود، نه آن انسان شاد، خوشحال و سرزنده سابق بودم و نه دیگر امیدی به حس و حال خوب داشتم. به قدری اعتماد به نفس خود را از دست داده بودم که در جمع قادر به صحبت کردن نبودم و اصلا نمیدانستم چه بگویم. همیشه هر سؤالی از من میشد با ترس از اینکه پاسخی که میدهم، کسی، ناراحت نشود و یا برداشت بدی از پاسخ من نداشته باشد، سکوت میکردم؛ این ترس باعث میشد نتوانم فکر کنم، بنابراین دچار اشتباه میشدم.
وقتی که به کنگره آمدم، اوایل باور نداشتم که بتوانم مشکلات خود را حل کنم، ولی به مرور زمان با آموزشهایی که گرفتم، توانستم دلیل بعضی از آنها را پیدا کنم و در آن مسائل بهتر عمل کنم. یکی از بزرگترین مشکلات من، نداشتن تفکر درست و دیگری این بود که من همیشه به جنبه منفی زندگی نگاه میکردم، به مشکلات نگاه میکردم، نه به نقاط مثبت زندگی. دلیل تمام این مسائل تفکر غلط من بود و من در کنگره۶۰ آموختم، اگر تفکر درستی نداشته باشم نمیتوانم در زندگی به سلامتی، آسایش و آرامش برسم.
در نتیجه نمیتوانم دانایی خود را زیاد کنم. چیزی که باعث میشود انسانها نتوانند درست فکر کنند، ترس است که من هم از این قاعده مستثنی نبودم. ترسهای کوچک و بزرگی درون خود داشتم. من متوجه شدم که برای شکست دادن ترسهای خود بایستی در درون خود با آنها مبارزه کنم تا به موفقیت برسم، اگر از آنها فرار کنم و یا در لحظه با آنها روبهرو شوم و جای خالی بدهم، همیشه درون تاریکی ها باقی میمانم، از شر مشکلات خلاص نمیشوم، بلکه به مشکلات من روزبهروز اضافه میشود. این کار، کار سادهای نیست زمان میبرد.
پس بایستی با تفکر درست، صبر و استقامت شروع به حرکت کنم و پلههای نردبانی که طی سالها به سمت جهالت و نادانی برداشته بودم را یکی یکی و به صورت آرام، در طول زمان به پایین بیایم. یکی دیگر از مشکلات من نگاههای منفی بود که به زندگی خود داشتم. در کنگره۶۰ از راهنمای عزیزم همسفر نسرین یاد گرفتهام که بایستی به جنبههای مثبت زندگی نیز نگاه کنم و آنها را روی کاغذ بنویسم، وقتی این کار را انجام دادم متوجه شدم نقاط مثبت زندگیام خیلی بیشتر از نقاط منفی آن است.
چون من در ذهن خود فقط به نقاط منفی فکر میکردم به همین دلیل آنها در ذهن من بزرگتر جلوه میکردند و اجازه نمیدادند من نقاط مثبت را ببینم. بعد از گذشت چند ماه که در کنگره هستم، مدتی است تغییرات را در خود احساس میکنم که باعث شده به زندگی، با دید بهتری نگاه بکنم. مقداری از درد و رنجهایی که سالها با آنها زندگی میکردم را زمین گذاشتهام تا به آرامش بیشتری برسم و کمی اعتماد به نفس پیدا کنم. اینها برای من که به دنبال آرامش میگشتم بسیار با ارزش، گرانبها و نشانه این است که راه درستی را انتخاب کردهام.
از ذرات جرقه، میتوان به روشنایی وسیع رسید.
نویسنده: همسفر معصومه رهجوی راهنما همسفر نسرین (لژیون دهم)
تایپ: همسفر بهاره رهجوی راهنما همسفر نسرین (لژیون دهم)
ویراستاری و ارسال: همسفر مائده رهجوی راهنما همسفر فرنگیس (لژیون سوم) دبیر سایت
همسفران نمایندگی ابنسینا
- تعداد بازدید از این مطلب :
24