کنگره مکانی از جنس روشنایی و امید

خداوند متعال را شکر می‌کنم که به من  فرصت دیگری عطا کرد تا قلم بر دست گیرم و بار دیگر حس و حال خودم را بیان کنم. زمانی زندگی برای من در کنار کسی که عاشقانه دوستش داشتم سراسر لذت بود و فکرش را نمی‌کردم که روزی من را به اوج نا‌امیدی، رنج و حسرت بکشاند، حتی به ذهن من هم خطور نمی‌کرد فردی که در کنارش آرامش داشتم، روزی مسبب تمام درد و رنج‌های من باشد. اوایل زندگی‌ام به خوبی و خوشی سپری می‌شد و خیلی با اشتیاق برای زندگی‌ام برنامه‌ریزی می‌کردم تا این‌که به مرور زمان این شوق و امید کم‌رنگ شد هر روزی که می‌گذشت شک و تردیدم در مورد اعتیاد او بیشتر می‌شد، خلق و خوی خشن و رفتار مشکوک‌اش باعث می‌شد که به این باور برسم که او معتاد است. بالاخره زمانی متوجه شدم که کار از کار گذشته بود و از دستم کاری بر نمی‌آید.

همیشه خود را مورد سرزنش قرار می‌دادم و شرایط خوبی نداشتم خیلی افسرده و عصبی بودم؛ چون هر جایی که قدم می‌گذاشتیم با دید خاصی به ما نگاه می‌کردند و باعث عذاب من می‌شد‌. با گذشت زمان مسافرم با کنگره آشنا شد و توانست خودش را با آموزش‌های کنگره وفق دهد و درمان شود تا این‌که با خودم عهد بستم که با او همراه شوم و هر دو به درمان برسیم. خدمت‌کردن در کنگره بسیار شیرین و سرشار از آموزش است؛ زیرا انسان را برای خدمت‌کردن در زندگی و کمک به سایر انسان‌ها آماده می‌کند، احساس سرافرازی می‌کند، روح و روانش پالایش می‌شود، از منیتش کم می‌شود و سطح انرژی‌اش بالا می‌رود؛ وقتی در این مدت کنار دوستان و همسفران دیگر بودم حرف‌ها و دردودل‌هایشان را می‌شنیدم و بیشتر مواقع با آن‌ها همراهی می‌کردم با خنده‌هایشان می‌خندیدم و با اشک‌هایشان که گاهی از سر شوق و رهایی بود و گاهی ناراحتی همراه می‌شدم. دریافتم که درد همه آن‌ها و خودم مشترک بود، فقط نوع آن‌ها تفاوت داشت. من در کنگره نه‌تنها به درمان مسافرم رسیدم؛ بلکه روح و روانم نیز درمان شد و به ارامش رسیدم  و وجود خداوند را در کنگره حس کردم. ایمان من به خدا صد‌چندان شد و این مهم‌ترین اتفاق زندگی‌ من شد.به‌واسطه اعتیاد مسافرم به مکانی از جنس روشنایی و امید آمدم و با مردی از جنس نور و عشق آشنا شدم که بنیان‌گذار کنگره۶۰ است و تا عمر دارم دعا‌گوی ایشان و خانواد‌ه محترمشان خواهم بود.

در آخر از تمامی عزیزانی که در پیشبرد اهداف کنگره‌۶۰ خدمت می‌کنند و دیگران را به آرامش و آسایش می‌رسانند، بی‌نهایت سپاس‌گزار هستم.

نویسنده: همسفر حوریه رهجوی راهنما همسفر فیروزه(لژیون پنجم)
رابط خبری: همسفر سودابه رهجوی راهنما همسفر فیروزه(لژیون پنجم)
عکاس: همسفر صدیقه رهجوی راهنما همسفر الهام( لژیون سوم)
ویراستاری و ارسال: همسفر فاطمه (نگهبان سایت)
نمایندگی همسفران نیمایوشیج بهشهر