خداوند را شاکر و سپاسگزار هستم از اینکه اجازه داد عضو کوچکی از کنگره ۶۰ باشم. من لیلا قبل از ورود به کنگره یک انسانی پر از ترس، اضطراب و استرس بودم با دو مسافر وارد کنگره شدم، همسرم و پسرم که خدا را شکر حدود سه سال و نه ماه است در کنار همسرم رهایی گرفتهایم. یکی از معجزات کنگره که شامل حال من شد، آمدن دخترم به کنگره بود که خدا را شکر توسط آموزشهای کنگره توانست به تحصیل ادامه دهد و هم اکنون در دانشگاه مشغول آموزش است.
حال، از خودم بگویم من لیلا، که در اعماق تاریکیها غرق بودم و راه امیدم از همه جا بریده بود تا اینکه به اذن خداوند وارد کنگره شدم و سفرم را شروع کردم؛ یادم هست روز اول که وارد کنگره شدم، شعبه عمان سامانی، راهنما همسفر آرزو که ایشان هم اکنون اسیستانت گروه خانواده هستند مرا با آغوش باز پذیرفتند، آن روز جشن ایجنت و مرزبانان بود و خانم مرجان استاد جلسه بودند، وقتی حرفهای ایشان را شنیدم خیلی خوشحال شدم، اما با خودم گفتم اینها نمیدانند در من چه میگذرد، نمیدانند درد من چیست، که میگویند در جای خود آرام بنشین. یک مادر چطور میتواند ذرهذره آب شدن فرزندش را ببیند؛ آن روز گذشت و دوباره در جلسات شرکت کردم، ولی همیشه بهخاطر حال خراب خودم آخر جلسه ساکت مینشستم، اما با حضور در جلسات و کارگاههای آموزشی بیشتر با بچهها آشنا شدم و به راهنمای عزیزم خانم ندا علاقه شدیدی پیدا کردم و رابطه عمیق با آموزشهای کنگره پیدا کردم.
خدا را شکر ماندم و خدمت کردم، بعد از گذشت چند ماه راهنمای من همسفر ندا تجلیل شدند من دوباره به حال اول سفرم برگشتم، چون احساس دلتنگی شدیدی میکردم تا اینکه وارد لژیون راهنما همسفر نسرین شدم و با ایشان صحبت کردم، بعد از گذشت یک یا دو جلسه خانم نسرین من را به عنوان دبیر لژیون انتخاب کردند و این امید تازهای برای من شد، دوباره به سفر ادامه دادم و از آموزشها استفاده کردم تا اینکه بههمراه مسافرم برای رهایی رفتیم و اولین خبری که بعد از رهایی به من رسید خدمت من در نشریات بود، اینها باعث شد که من در کنگره ماندگار شوم و به خوبی به ادامه سفر بپردازم؛ این خدمت باعث شد من دوباره پیوندم با کنگره محکمتر شود.
تصمیم گرفتم وارد لژیون سردار شوم؛ با نیروهای منفی جنگیدم و خود را عضو لژیون سردار کردم؛ با خیر و برکتی که لژیون سردار در زندگی من داشت، خدمتهای کنگره را یکی پس از دیگری گذراندم، دبیر لژیون، نگهبان کارگاه آموزشی، خدمت در آبدارخانه و هم اکنون سعادت خدمت لژیون سردار را به عنوان نگهبان لژیون سردار بهعهده دارم؛ خداوند را بابت این همه لطفی که در حق من لیلا داشت، شاکر و سپاسگزارم.
چند روز پیش به علت مشکلی که برای مادرم پیش آمده بود و من پرستار ایشان بودم نتوانستم به شعبه بیایم، یکی از دوستان با من تماس گرفت و فامیل من را پرسید وقتی به او جواب دادم با جیغ و صدای بلند به من گفت شما در آزمون قبول شدهاید، راهنمای تازه واردین، یک لحظه باورنکردنی، فقط جیغ میزدم و گریه میکردم و خدا را شکر میکردم، میتوانم بگویم اعلام نتایج قشنگترین لحظه به یاد ماندنی زندگی من است، سریع برای راهنمای عزیزم خانم نسرین زنگ زدم ولی نه من توانستم حرف بزنم نه ایشان هر دو گریه میکردیم از پشت گوشی هلهله و خوشحالی بچهها را در شعبه شنیدم، خدا را شکر من این قبولی را به خودم خیلیخیلی تبریک میگویم؛ چرا که خداوند به من لیاقت داد بمانم، خدمت کنم و آموزش بگیرم و از عمق تاریکیها نجات پیدا کنم. زیبایی و خوشحالی و زندگی خوبم را مدیون راهنماهای عزیزم خانم ندا و خانم نسرین و همه پیشکسوتان کنگره و آموزشهای کنگره هستم.
اکنون خودم را آماده میکنم برای گرفتن آموزشها در این جایگاه و هر ثانیه برای خودم تصویرسازی میکنم حضور در مقابل آقای مهندس و گرفتن شال سبز را از دستان مبارک ایشان، به راستی لیلایی که همیشه خودش را بدبختترین میدانست، اکنون خوشبختترین است، رسیدن به این جایگاه من را بیقرار کرده؛ چرا که هنوز گرههایی را درونم احساس میکنم و خدمت و آموزش است که میتواند این گرهها را باز کند؛ زیرا بالاترین عبادت خدمت به خلق است.
خداوند را شاکر و سپاسگزار هستم بابت وجود کسانی که پیام رسان حق و حقیقت هستند. خداوند را شکر میکنم بهخاطر وجود آقای مهندس و خانواده محترمشان که باعث شدند با آموزشهای کنگره ما به حال خوش و آرامش برسیم و من هرچه دارم از آموزشهای کنگره و راهنمای عزیزم همسفر نسرین است و این سخنان یک قلب عاشق و بیمنت است که از عمق تاریکیها نجات پیدا کردهاست و الهی شکر توانستم با آموزشهای کنگره مسیرم را پیدا کنم. انشاالله که سایه آقای مهندس سالیان سال بر سرمان مستدام باشد. آمین.
نویسنده: همسفر لیلا رهجوی راهنما همسفر نسرین ( لژیون اول)
رابط خبری: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر نسرین (لژیون اول)
ارسال: همسفر راهله دبیر سایت
- تعداد بازدید از این مطلب :
46