جلسه پنجم از دوره چهل و سوم کارگاههای آموزشی عمومی کنگرۀ ۶۰ نمایندگی ارتش، با استادی راهنمای محترم مسافر مهدی، نگهبانی مسافر محمدرضا و دبیری مسافر امیر، با دستور جلسه «وادی دوازدهم و تأثیر آن روی من» در روز چهارشنبه ۳ بهمن ۱۴۰۳ ساعت ۱۷ آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان مهدی هستم یک مسافر. از نگهبان عزیز و دبیر ایشان تشکر میکنم که اجازه دادند در این جایگاه قرار بگیرم و آموزش بگیرم. همچنین سپاسگزار آقای مهندس هستم و ممنون ایجنت و مرزبانان عزیز که این بستر را بهترین شکل فراهم میکنند. دستور جلسه امروز وادی دوازدهم است و در این هفته از مشارکت دوستان بسیار استفاده کردم. من میخواهم امروز دررابطهبا یکی از مراحل هستی یا همان تغییر، تبدیل و ترخیص صحبت کنم.
تغییر برای من همیشه به این صورت بوده است که میخواستم بهیکباره در زندگی من اتفاق بی افتد و هر شرایطی مثل اعتیاد را یکشبه عوض کنم ولی همیشه به بنبست میخوردم. من از پارامتر و معجزۀ زمان اطلاعی نداشتم و نمیدانستم هر چیز باید در زمان خودش اتفاق بی افتد و بهاینعلت من یا با ناامیدی روبرو میشدم و یا اصلاً آن کار را شروع نمیکردم.
زمانی که وارد کنگره شدم، بهوسیلهٔ آموزشهایی که گرفتم و تغییراتی که ذرهذره در من ایجاد شد، متوجه حضور چیزی به نام زمان شدم که اصلاً نمیشود آن را نادیده گرفت. مثالی که آقای مهندس گفتهاند این است که مانند ساختن یک بنا است و برای آنکه این بنا آن قدر مستحکم باشد که بتوان تا آخر عمر در آن زندگی کرد، باید بهصورت تدریجی ساخته شود و آجر به آجر ساخته شود تا به نتیجه مطلوب برسد.
به نظر من برای تغییرات باید بیشتر جزئیات را در نظر بگیریم. اگر بخواهم کلیات را در نظر بگیرم، یا آن کار را اصلاً انجام نمیدهم و یا بعد از یک مدت ناامید میشوم. اگر به کلیات نگاه کنم اینکه به جایگاه راهنمایی، ایجنتی یا حتی سفر دوم برسم شاید سخت به نظر بیاید؛ ولی راه بهدستآوردن آن در کنگره مشخص است. اگر من طبق آموزشها و فرامین راهنما و بدون هیچ کموکاستی عمل کنم، قطع بهیقین به نقطهای که مدنظر خودم است میرسم.
در زندگی شخصی هم به همین صورت است. اگر بخواهم تحصیل کنم و یا در یک آزمون شرکت کنم باید بهصورت تدریجی انجام بگیرد و زمان لازم را برای آن صرف کنم. چیزی که در این وادی به من گوشزد میکند این است که امر اول، هر چیزی که باشد، با پارامتر زمان، سعی و تلاش خودم و نیروی القا، احیاء و تحرک که به کمک من میآیند، ممکن میشود.
از نیروهای منفی هم نمیشود غافل شد؛ چراکه بعد از مدتی میآیند و میخواهند در هدف و خواستۀ من خلل ایجاد کنند. من بهواسطهٔ نیازی که حس کردم باید تغییر کنم، وارد کنگره میشوم یا کاری را شروع میکنم پس باید مدام خودم را در معرض نیروهای مثبت قرار دهم.
سؤال اینجاست که چرا وقتی میخواهم تغییر کنم نیروی منفی به سراغ من میآید؟ طبق فرمایش آقای مهندس این بازی هستی است؛ یعنی برای حرکت هستی واجب و لازم است. این موضوع باعث میشود که من حرکت کنم و روبهجلو بروم. سختی، مشقت، مسائل مالی و خانوادگی همگی وجود دارند؛ ولی این مهم است که من کجای مسیر قرار گرفتهام. چقدر خوب است که من خودم را در قسمت نیروهای مثبت قرار دهم و از آموزشها استفاده کنم.
ممنونم که به صحبتهای من گوش کردید.
تایپ، ویرایش و ارسال: مسافر محمدرضا
نمایندگی ارتش
- تعداد بازدید از این مطلب :
12