جلسه ششم از دوره هشتادوچهارم کارگاههای آموزشی مسافران و همسفران کنگره۶۰ نمایندگی آکادمی با استادی راهنما همسفر نازنین، نگهبانی همسفر بهاره و دبیری همسفر فریماه با دستور جلسه «وادی دوازدهم (آخر امر، امر اول اجرا میشود) و تأثیر آن روی من» در روز سهشنبه ۲ بهمنماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
در ابتدا از خانم گلناز ایجنت محترم گروه مرزبانی، خانم نگهبان و دبیر محترمشان سپاسگزارم که به من و لژیون یازدهم، اجازه خدمت دادند.
دستور جلسه، وادی دوازدهم و تأثیر آن روی من است. این وادی عنوان میکند که در آخر امر، امر اول اجرا میشود. طبق فرمایش روز چهارشنبه آقای مهندس، این وادی رمز و راز بسیاری داشته، گسترده و عمیق است. ما میدانیم که در روز الست، زمانی که پیمان بسته شد، همه ما حضور داشتیم. همانطور که در ابتدای وادی دوازدهم آقای مهندس اشاره میکنند، قدرت مطلق گفت: « آدم، کل نامها را بیاموخت». این نامها چهچیزهایی میتواند باشد؟ خیلی جای بحث دارد و گسترده است. یکی از آنها میتواند، موضوع اسامی باشد که از روز اول خلقت تا آن لحظه داشتیم و به ما گفته شد و یا اینکه اسامی اشیاء و موجودات مختلف را به ما انسانها گفتند. ممکن است در آن لحظه، علم، دانش و آگاهی را به انسان داده باشد.
ما میدانیم که انسان از دو قسمت تشکیل شده است؛ یکی صور پنهان که از عالم بالا و یا عالم امر، برای انسان قرار داده شده و دیگری صور آشکار انسان است. صور آشکار از عالم پایین بوده و میتواند، نیمه حیوانی ما انسانها نیز باشد. این بخش در اثر تکامل و آموزشی که میبینیم، گسترده میشود و میتوانیم به مدارج بالا و درنهایت به نقطه اصلی و ذات خودمان برسیم. باید در نظر داشته باشیم که در این مسیر، برای انسان دو مورد قرار داده شده است که یکی اختیار است. انسان روی سرنوشت، دانش و آگاهی خودش اختیار کامل دارد. او میتواند این موارد را با آموزش، ارتقاء دهند. مورد دوم، مسئله زمان است. زمان در جهان خاکی برای انسان اهمیت دارد؛ چون انسان از امواج و ذرات خاکی تشکیل شده است. بهواسطه زمان ما میتوانیم، آموزش بگیریم و در خود تغییر بهوجود آوریم؛ ولی این نکته را باید در نظر بگیریم که زمانیکه پروسه تغییر را طی میکنیم و آموزش میگیریم، باید صبر و تحمل داشته باشیم.
با توجه به خواسته، هدف، انگیزه و میزان تلاشمان، آن موضوع برای ما اتفاق میافتد و به ما داده میشود. هرچقدر ما در مسیر تغییر بیشتر تلاش کنیم و صبر به اندازه داشته باشیم، بیشتر میتوانیم به تبدیل نزدیک شویم. تا زمانیکه تغییر نکنیم، نمیتوانیم تبدیل شویم. ما نمیتوانیم، بگوییم که از فردا غیبت نمیکنم. برای این غیبت نکردن، باید وقت و زمان بگذاریم و متوجه باشیم که اصلاً چرا نمیخواهیم، غیبت کنیم. تا زمانیکه این موضوع را متوجه نشویم و ندانیم که یکی از علتهای از تعادل خارج شدن ما، مسیر ضد ارزشها است و از انجام آن ها صرف نظر نکنیم، نمیتوانیم تبدیل شویم. تا زمانی هم که تبدیل نشویم، ترخیص نمیشویم؛ یعنی امر آخر برای ما اجرا نمیشود. پس اگر میخواهیم که امر اول به نتیجه برسد و به هدفمان برسیم، باید در نظر داشته باشیم که برای خواستههایمان تلاش کنیم.
جهان ما، جهان زمان است. ما در جهان بیزمانی زندگی نمیکنیم که بخواهیم مسائل را بدون در نظر گرفتن زمان حل کنیم. در این مسیری نیز باید بدانیم نیروهایی هستند که به ما کمک میکنند؛ هم نیروهای الهی و هم نیروهای تخریبی که هردو اینها نیرومند و قوی هستند. ما در هر مسیری که باشیم، نیروها در همان جهت به ما کمک میکنند. پس بهتر است که در مسیر ارزشها باشیم که نیروهای الهی به ما کمک کنند؛ چون هر چقدر بیشتر در جهت تاریکیها قرار بگیریم، آن نیروها نیز ما را بیشتر میکشند و به عمق تاریکی بیشتری خواهیم رفت. در نظر داشته باشیم که همهچیز به آرامی مرتب میشوند و نباید عجله کنیم. نیروهای القاء و احیا هم هستند و به ما کمک میکنند. زمانی من دیگر کاری را نمیتوانم انجام بدهم که ناامید باشم. تا زمانیکه امیدوار هستیم، میتوانیم همه کارها را انجام بدهیم. هر کار و هر خواستهای، زمانی دارد و نباید انتظار داشته باشیم که هر چیزی را خواستیم، همانموقع به نتیجه برسد.
وقتی که ما تصمیم میگیریم که کاری را انجام دهیم، شروع به عمل کردن میکنیم و به نتیجه دلخواه میرسیم. گاهی تصمیم میگیریم؛ اما هیچ عملی در آن راستا انجام نمیدهیم و فقط در حد یک تصمیم، باقی میماند. در اینحالت نباید انتظار نتیجه داشته باشیم، کسی دیگری بهجای ما این کار را انجام دهد. من دوست دارم، مصرفکنندهام حالش خوب شده و درمان بشود؛ اما خودم هیچ تلاشی برای اینکه به او انگیزه و عشق بدهم، نمیکنم که بتواند بیاید و مسیر درمان را شروع کند. در مقابل میخواهم با تندخویی، قلدری و ناسازگاری وادارش کنم که درمان شود. هر کس در آن جایگاه ضد ارزشی است، لذت میبرد. مخصوصاً درمورد مواد مخدر، مشروبات الکلی یا قرصها که انسان را از حالت طبیعی و عادی خارج میکنند و لذت دیگری دارند. فرد مشکلات و مسائلش را درک نمیکند؛ پس ترجیح میدهد که در همان حالت بماند.
گاهی برخوردهای ما، بیشتر باعث میشوند که آنها به سمت ضد ارزشها بروند. پس ما خواسته را داریم؛ اما تلاشی در راستای آن نمیکنیم. در نتیجه به آخر امر و هدفی که میخواهیم، نمیرسیم. من به این قضیه ایمان دارم که تا زمانیکه من خودم برای چیزی که در ذهنم است، تلاش نکنم، آن را به دست نمیآورم. آخر وادی به درختکاری اشاره شده است و برای تمام مسافران و همسفرانی که حالا رها شدند، بسیار خوب است که این کار را انجام دهند و درخت بکارند. ماه آینده درخت و گیاه کاشتن شروع میشود. اینکه ما حتماً درختی را بکاریم، از آن نگهداری بکنیم و آن را به آیندهها، نوهها و نتیجههایمان هدیه کنیم، خیلی قشنگ و زیبا میتواند باشد.
مراسم تجلیل از راهنما همسفر فاطمه
سخنان راهنما همسفر فاطمه
پنج سال پیش که شال گرفته در این جایگاه قرار گرفتم، متأسفانه شاید یک بیماری در من بروز کرده بود که خیلی ناراحت بودم و گریه میکردم. همه فکر میکردند من خیلی احساساتی شدم. از اینکه روز گرفتن شال راهنمایی، متوجه بیماریام شدم، ناراحت بودم؛ اما بعداً متوجه شدم که غم و شادیها با هم هستند. من بهخاطر همین موضوع و به خاطر همین مشکل، فکر میکردم نتوانم لژیون را اداره کنم. هر روز فکر میکردم که توان کار را از دست میدهم. الان خوشحال هستم که چهار سال و چهار ماه گذشت و من توانستم این مسئولیت را انجام بدهم. صد خودم را گذاشتم، امیدوارم که توانسته باشم و خجالت زده نباشم.
خدمت راهنمایی برای من باوجود مشکلم، خیلی سخت بود. در حقیقت به خاطر تابویی که در کنگره برای راهنما وجود دارد و راهنما باید همیشه سرحال باشد، باید حفظ ظاهر میکردم. این موضوع در من ایجاد قدرت کرد و قدرتمند شدم. آنقدر که میتوانم خیلی از مسائل را اداره کنم و شاید اگر این مشکل نبود، خیلی چیزها در من اتفاق نمیافتاد. خیلی بهخاطر مشکلم مطالعه کردم، جاهای مختلف رفتم و با آدمهای مختلف صحبت کردم. همین موضوع به علم من اضافه کرد. خدمت راهنمایی سخت بود؛ چون من باورم نمیشود، کسی راهنما باشد و مطالعه نکند. این قضیه در من نیز اتفاق افتاد. اگر مطالعه نکرده بودم، مشکلات خیلی از رهجوها را متوجه نمیشدم و آدرس اشتباه به آنها میدادم.
خدا را شکر که به سرانجام رسید. من تنها دغدغهای که الان دارم این است که خیلیوقتها خواب میبینم که فرزندی دارم و صبح که بیدار میشوم، میبینم که فرزندم نیست؛ الان آن احساس را دارم و بزرگترین دغدغهام این است که دلتنگ بچهها میشوم. شاید ندانند که چقدر از تمامشان یاد گرفتم، چقدر دوستشان دارم و چقدر بعد از این دلتنگشان خواهم شد. دو مورد را در زندگیام یاد گرفتم؛ یک موضوع این بود که خودم را خیلی دوست داشته باشم، آدمی که خودش را دوست دارد، موفق است، خانواده و اطرافیانش را دوست دارد. به بچههای لژیون همیشه میگویم زیبا و خوشبو باشید، لباس خوب بپوشید و بهترینها را اول برای خودتان بخواهید. مادر خانواده، باید حالش خوب باشد که بقیه هم حالشان خوب شود. دوم این بود که فهمیدم هیچ انسانی در جهان آنقدر مقدس نیست که نشود به او انتقاد کرد.
استاد امین همیشه میگویند انسانها از سیاه تا سفید، طیف رنگ هستند. قاعده سیزدهم شمس میگوید که در جهان ما به اندازه ستارههای آسمان مرشد و شیخنما هست؛ ولی مرشد واقعی کسی است که تو را با درون و زیباییهای درون خودت روبهرو کند. از مرشد خودم، خیلی سپاسگزارم که به من، در زمانی که خودم به خودم اعتماد نداشتم، اعتماد کرد. همیشه دعاگوی ایشان هستم. از آقای مهندس، خانواده محترمشان و راهنمای خوبم خانم کماندار بسیار سپاسگزارم. تشکر ویژه دارم از خانم راحله که بدون همراهی ایشان ادامه خدمت برای من سخت و غیر ممکن بود. متشکرم که من را گرم در آغوش گرفته و زیبا نگاهم میکنید. اصرار نمیکنم که جایگاه راهنمایی را کسی حتماً امتحان کند. مهم این است که یاد بگیریم، چطوری زندگی کنیم. همیشه آقای مهندس میگویند بزرگترین معجزه حیات، خود حیات است و من این موضوع را با تمام وجود درک کردم.
رهایی ۴۰ سیدی همسفر سیمین رهجوی راهنما همسفر نازنین (لژیون یازدهم)
ارسال: همسفر مهسا رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون شانزدهم)
عکاس: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر بهجت (لژیون ششم)
همسفران نمایندگی آکادمی
- تعداد بازدید از این مطلب :
226