جلسه دوازدهم از دوره چهلودوم جلسات آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ نمایندگی خمین با استادی مسافر حمید و نگهبانی مسافر محسن و دبیری مسافر عباس با دستور جلسه "وادی دوازدهم و تاثیر آن روی من" در روز سهشنبه ۲ بهمنماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۷ شروع به کار نمود.
سلام دوستان حمید هستم یک مسافر.
دستور جلسه در مورد وادی دوازدهم و تاثیر آن روی من است.
قبل از اینکه راجع به دستور جلسه صحبت کنم این را بگویم که پنجشنبه انتخابات مرزبانی داریم و انتخابات مرزبانی به عهده تکتک شماست یعنی شما با رای خود انتخاب میکنید که چه کسی اینجا مرزبان شود. مرزبان قرار است به مدت ۱۴ ماه حافظ حرمت و قوانین کنگره ۶۰ باشد، با انتخاب شایسته شما بر مبنای آن حس و عدالت اگر انتخاب شود شما میتوانید در آینده، در طول ۱۴ ماه حال و هوای خوبی داشته باشید، حال و هوای شعبه خوب باشد و شما رشد کنید. اگر بر مبنای دوستی و رفاقت باشد بدانید که خودتان ضربه آن را میخورید، پس حتماً در انتخاب خود دقت کنید، چون با رای تکتک شما، مسافران مرزبان میشوند و شعبه را دست آنها میسپاریم که انشاالله یک شعبه خیلی خوب و خوشی داشته باشیم و اما دستور جلسه وادی دوازدهم و تاثیر آن روی من، در آخر امر، امر اول اجرا میشود.
این جمله یک مقدار برای من سنگین بود جملات خیلی کوتاه ولی سنگین و مفهومی بودند یعنی آن چیزی که من میخواهم و یا آن تصویری که من میخواهم و آن نیتی که من دارم، آخر کار به آن میرسم اگر زمانی که من آمدم کنگره، خواسته من درمان اعتیاد بود باید یک مسیری را طی میکردم و به رهایی میرسیدم که همان خواسته اولیه بود یعنی پروسه زمان را اینجا باید در نظر بگیریم.
پس مهم است که ما چه میخواهیم و برای به دست آوردن خواستهها یک سری پارامترها وجود دارد که باید آنها را طی کنیم.
خداوند در قرآن در مورد کن فیکون صحبت میکند یعنی هر چیزی که میخواهد آنی برآورده میشود این خواسته هم در اختیار انسان قرار گرفت ولی چطور است که من هرچه میخواهم به آن برسم باید یک سری پارامترها را رعایت کنم؟ مخصوصاً پارامتر زمان را مثلا نمیتوانیم بگوییم من یک بچهای میخواهم و در عرض یک ماه باید بچهدار شوم حتماً باید فاکتور زمان بچهدار شدن که ۹ ماه است طی شود و یا هر محصولی، آن پروسه زمانش باید طی شود.
شما برای رهایی حتماً باید ۱۰ ماهتان را سفر کنید تا به رهایی برسید، نمیتوانید بگویید یک ماهه میخواهم رها شوم پس پروسه زمان خیلی مهم است.
در این وادی در مورد پروتکل دیاسدی صحبت شده است .جسم، روان و جهانبینی. در این پروسه ۱۰ ماه قرار است جسم و روان و جهانبینی ما تغییر کند چون در زمان اعتیاد آنها را خراب کردهایم حالا قرار است در این ۱۰ ماه چطور آن را درست کنیم؟ قرار است تغییر، تبدیل و ترخیص صورت بگیرد. یک مقدار درک اینها برای من سخت بود و یک سال برای من طول کشید تا همین یک جمله را بفهمم که تغییر یعنی اینکه قرار است من حمید کارهایی که تا الان انجام میدادم را دیگر انجام ندهم و کارهایی که انجام نمیدادم را انجام دهم. یعنی اگر بینظم بودم، باید با نظم باشم، اگر عزت نفس نداشتم، باید برای خودم عزت نفس به وجود بیاورم، اگر به خودم اعتماد ندارم، اینجا به خودم اعتماد کنم، اگر تا الان در خانه با لباس نامناسب مینشستم الان باید آنها را درست کنم، اگر در مقابل دیگران فقط ظاهرم را درست میکردم ولی در خانه برای خودم هیچ ارزشی قائل نمیشدم. این یعنی تغییر کردن ما. اینجا پروسه زمان و ساعت را مطرح کردیم.
خیلی از دوستان میآیند میگویند یک دقیقه دیر آمدهام ولی من سه ماه طول کشید تا بتوانم خودم را با ساعت کنگره تنظیم کنم و بالاخره توانستم سر ساعت کنگره خودم را برسانم. تغییرات ذرهذره رخ میدهند و قرار نیست ما یکدفعه تغییر کنیم.
تغییرات خیلی آرامآرام صورت میگیرد و یکدفعه شما متوجه میشوید پس از ۱۰ ماه تبدیل میشوید به یک انسان رها و در این پروسه خیلی مهم است.
در این پروسه تغییر، تبدیل و ترخیص، سه تا نیرو است که به ما کمک میکند این سه نیرو، نیروی القا، احیا و تحرک است. حالا این نیروها قرار است چطور کمک ما کنند؟
در مورد القا، در کنگره میگویند بیا و برو و کاری به کسی نداشته باش، دوربین را روی خودت نصب کن، با دوستانی که تا الان مصرف میکردی، دیگر رابطه نداشته باش، آیا شما دیدهاید که یک ورزشکار با یک مصرفکننده رفت و آمد داشته باشد؟ هر کسی را میبینی در صنف خودش دارد رفت و آمد میکند در اینجا نیروی القا، تاثیر خودش را روی شما میگذارد وقتی یک گل نزدیک گل باشد، آن گل هم بوی آن گل را میگیرد
پس این همان نیروی القا است که وجود دارد که ما باید باورش کنیم و بعد در مورد احیا است، احیا یعنی زنده کردن و در اینجا کار احیا، بر عهده راهنماها میباشد و قرار است مسافرانی که برای درمان میآیند آنها را زنده کنند و باید به این نیروی راهنما اعتقاد داشته باشیم قرار نیست ما تمام راه را بدانیم و وقتی من حمید میخواهم از خمین بروم تهران، اصلاً نیاز نیست من کل مسیر را بدانم فقط کافی است حرکت کنم.
اگر بهترین پروژکتور را هم بیندازم روی ماشین خودم، ۱۰۰ متر یا ۲۰۰ متر را روشن می کند.
من باید کیلومترها راه بروم. ولی وقتی حرکت میکنم ،۵۰ متر ۵۰ متر چراغ ماشین به من میگوید سرعتت را کم کن و یا اینکه دستانداز است. در طی مسیر به شما گفته میشود که قرار
است در این وادی چطور حرکت کنید و در آخر هم قانون بها را به شما میگویم چه شما طرف نیروهای ارزشی باشید چه طرف نیروهای ضد ارزشی باشید در هر دو صورت به شما کمک میشود برای اینکه ما مصرفکننده شویم خیلی بها دادهایم، از زیر سنگ هم شده بود ما پول فراهم میکردیم مواد میگرفتیم ولی الان چون مرزبان انضباطی هستم، یک نفر میآید و میگوید من پول ندارم به او میگویم از زیر سنگ هم شده باید پولت را جور کنی و بدهی، چطور آن موقع میتوانستی ولی الان میگویی نمیتوانم.
در ابتدای راه، نیروهای راستین ما را محک میزنند که آیا واقعاً تصمیم دارید در این راه قدم بگذارید یا نه و باید بهای آن را بدهید وقتی که بهای آن را دادید به آن رهایی و به آن آزادی میرسید.
ممنونم، خودتان را تشویق کنید.
نویسنده: مسافر محمد از لژیون ششم
عکاس: راهنمای محترم مسافر حجت
- تعداد بازدید از این مطلب :
100