جلسه دوم از دوره پنجم جلسات لژیون سردار همسفران نمایندگی لویی پاستور با استادی کاندیدای پهلوانی راهنما همسفر خندان، نگهبانی دنور همسفر بهاره و دبیری دنور راهنما همسفر راحله با دستور جلسه «وادی دوازدهم (در آخر امر، امر اول اجرا میشود) و تأثیر آن روی من» روز سهشنبه 2 بهمنماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۵:۱۵ آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
سپاسگزارم از خداوند بابت اجازه حضور و حیات مجدد و اجازه حضور در کنگره۶۰ که کنار هم میتوانیم یک جلسه دیگر، یک روز دیگر آموزش بگیریم. سپاسگزارم از استاد بزرگوار، بنیان محترم کنگره۶۰ و ایجنت و مرزبانان گرامی، نگهبان و دبیر عزیز و عرض خداقوت خدمت خزانهدار، خیلی خوشحالم که در جمعتان هستم، امیدوارم که جلسه بسیار خوبی را با همدیگر داشته باشیم.
این هفته به وادی دوازدهم که فکر میکردم یک موردی برایم خیلی جالب بود، احساس کردم تمام ۱۴ وادی داخل وادی ۱۲ گنجانده شده، اولین بار بود که با این موضوع مواجه میشدم. اصلیترین و پررنگترین قسمتی که در این وادی پرداخته شده بحث خواست و پذیرش است؛ همان بحثی که وقتی انشعاب ایجاد شد بعد از پیمانی که با خداوند بستیم و به زمین گسیل شدیم نقش بسیار مهمی را در پذیرفته شدن ما در اعزام به زمین و زندگی زمینیمان ایفا میکند. به همه اجازه داده نشد که به سمت زمین بیایند، به تعداد خاصی اجازه داده شد که در زمین حضور پیدا کنند تا اشتباه و نقض فرمانی که کردند جبران بکنند. این پذیرش به خواست بالای آن عده ارتباط داشت؛ یعنی یکی از دلایلش خواسته والای افراد بود. حس میکنم در تمام مسیر زندگیمان چه در زمین چه در ابعاد دیگر خواست بسیار تا بسیار مهم است و به دنبالش پذیرش اهمیت بسیار زیادی دارد.
ولی تفاوتی که زمین با جهانهای دیگر دارد این است که از یک مؤلفه به نام زمان برخوردار است که در ابعاد دیگر این زمان به این شکل وجود ندارد یا بسیار کمرنگ است، این باعث میشود آموزشها و تغییرات بسیار عالی اتفاق بیفتد. زمان در زمین برخلاف تصور ما که گاه شاید فکر کنیم خیلی سریع میگذرد و اتفاق میافتد بسیار کند است. اگر جهانها را از ابعاد خیلی بالاتر و بزرگتر ببینیم متوجه میشویم که زمان در زمین بسیار کند میگذرد و به همین دلیل به آن مهد آموزش گفته میشود. همه چیز برای آموزش انسان در زمین فراهم است؛ هم خوبیها هم بدیها. کلاً اضداد به بهترین شکل ممکن در زمین ایفای نقش میکنند.
در وادی دوازدهم جانشین به ساکنین میفرماید که خداوند به انسان تمام نامها را آموخت و از تمام اسامی و تمام علوم اندکی در اختیار انسان قرار گرفت. از تمام صفات خداوند اندکی در انسان قرار گرفت؛ اما انسان باید بتواند آنها را از درون خودش بیرون بکشد یا به دلیل نقض فرمانی که کرده دچار فراموشی شده و در تاریکی رفته؛ پس باید بتواند خلاف جهت حرکت کند و به او اجازه داده بشود. به عبارتی آن چیزهایی را که سالیان قبل آموخته به یاد بیاورد؛ به همین دلیل روح همراه انسان است و به همین دلیل انسان باید در مسیر آموزش قرار بگیرد؛ اما آموزش از چه کسی؟ آموزش از معلم راستین، آموزش از معلم واقعی. معلم راستین کیست؟ معلم راستین معلمی است که بتواند پیچیدهترین و سختترین مباحث را به سادهترین شکل ممکن به انسانها آموزش بدهد.
خدا را هزار مرتبه شکر ما در کنگره۶۰ از وجود چنین معلم راستینی به نام مهندس حسین دژاکام برخوردار هستیم که پیچیدهترین عناوین را به سادهترین شکل ممکن به ما آموزش میدهند. شرط اصلی استفاده از این آموزشها، شرط اصلی این که من بتوانم آن علم را از درونم بیرون بکشم و به کنه مطلب پی ببرم این است که اول در آن جایگاه قرار بگیرم تا بتوانم معنی را متوجه بشوم و دوم فرمانبردار محض باشم. آقای مهندس میفرمایند: اگر میخواهی بفهمی که واژه معتاد یعنی چه و بخواهی معتاد را معنی کنی باید معتاد بشوی تا بتوانی به کنه واژه معتاد پی ببری! اگر میخواهی بدانی همسفر یعنی چه باید همسفر بشوی تا به کنه واژه همسفر پی ببری؛ حالا اگر میخواهی به جایی برسی که از آن انشعاب یافتهای باید قدم برداری، باید یک سری حرکتها انجام بدهی. اگر میخواهی خود را سفر دومی بنامی باید سفر دومی بشوی و نمیتوانی سفر دومی بشوی مگر اینکه ببخشی، در سرزمین بخشش گام برداری و حرکت کنی.
چگونه میتوانی در سرزمین بخشش قدم برداری؟ گفتیم که زمان اصلیترین مؤلفه و اصل حضور در زمین است. در این جا من با زمانم حضور دارم. من این جا پول ندادم حضور داشته باشم! با زمانم اینجا حضور دارم. وقتی زمان تبدیل به پول میشود زمانم را میبخشم، تبدیل به پول میکنم و پول را داخل جیبم میگذارم، دست توی جیبم میکنم در کنگره۶۰ از سبد قانون یازدهم حمایت میکنم، به عضویت لژیون سردار در میآیم، جایگاه دنوری را تجربه میکنم، جایگاه پهلوانی یا نشانی در بینشانی را تجربه میکنم، آن موقع است که به من اجازه داده میشود در سرزمین بخشش قدم بردارم. با اولین بخشش وارد میشوم و با بخششهای بعدی اجازه قدم برداشتن به من داده میشود.
ما در کنگره آموزش گرفتیم که جهان فقط این جهان نیست! مرگی به آن معنای نابودی و نیستی وجود ندارد، زندگی ادامه دارد، حیات ادامه دارد؛ پس اگر حیات ادامه دارد برای حیات بعدی باید دست من پر باشد، باید انرژی و جنسی از آن حیات همراهم باشد. این معلم راستین به بهترین شکل ممکن میخواهند خندان و خندانها را آماده این سفر بکنند، دستش را پر کنند. کمک کنند دست خندان از نفرت، حسادت، کینه، بغض، بدگمانی، تجسس، قضاوت و غیبت خالی شود و بهجای آن شجاعت، امید، بخشش، راستی، درستی، جوانمردی، شفقت، مهربانی و همه این چیزها را همراه خودش داشته باشد. از یک جایی به بعد بازی، بازی صور پنهان است و بدون استفاده از قوانین اصلی هستی که همان بخشیدن است این اتفاق نمیافتد. تا یک جایی میتوانم گوش و زبانم را روی یک سری چیزها ببندم. از یک جایی به بعد باید از بزرگترین و قویترین نیروی بازدارنده که همان ماده است ببخشم. باید از مادیات ببخشم تا بتوانم سوار آن شده و آماده حضور در جهان بعدی با بهترین حسها و بهترین شرایط بشوم.
آقای مهندس میفرمایند: محبت مثل یک کمان است که یکسرش محبت و یکسرش عشق است، تیری که از این کمان خارج و شلیک میشود بخشش است. اگر دقت بفرمایید و کمان را دیده باشید دو گوشه کمان تا دارد؛ یعنی هم محبت و هم عشق تا دارند، تای محبت؛ یعنی چیزی که باعث میشود محبت خط بیفتد و آن را از ارزش میاندازد، خشم است که آقای مهندس در سیدی هفته بهخوبی در موردش صحبت کردند. تای عشق، شهوت است که انشاءالله در ادامه فکر میکنم راجع به آن هم صحبت بفرمایند. تیر این کمان بخشش است. بخشش تا ندارد! باید از عشق و از محبت بگذریم تا بتوانیم بخشش را تجربه کنیم.
امیدوارم خداوند به همه ما توان و قدرت بدهد (همچنان که تا اینجا آمدهایم) بعدازاین هم بتوانیم در این مسیر قدم برداریم، برای آقای مهندس رهجوی خلفی باشیم. این سیستم به کار خودش ادامه میدهد. حرکت در این مسیر ادامه دارد فقط و فقط خواست من تعیینکننده است که من با چه سرعتی در این مسیر در حال حرکت باشم، اصلاً در حال حرکت باشم یا گاهی بخواهم استراحت بکنم. قطار کنگره۶۰ با سرعت به راه خودش ادامه میدهد و همچنان که ۵ سال پیش شنیدم که ۵ سال آینده سرعت هرگز قابلپیشبینی نخواهد بود و الان دارم با چشم خودم میبینم، قطعاً ۵ سال یا ۱۰ سال آینده هم سرعت حرکت این قطار قابلمقایسه با امروز نخواهد بود. امیدوارم همراه این قطار باشیم، ثانیهها را دریابیم به فرمانها عمل کنیم. آقای مهندس هیچچیزی از ما نمیخواهند مگر اینکه قوانین هستی را که به سادهترین شکل ممکن یکشنبهها و چهارشنبهها برایمان بیان میکنند با گوش جان بشنویم، واو به واو پیادهسازی کرده و بتوانیم کاربردیشان کنیم تا در ادامه انشاءالله بتوانیم به فهم و درک برسیم و به آنجایی که از آن انشعاب پیدا کردهایم.
بخشش یک شعبده هم دارد؛ باید بدون توقع و بدون شرط گذاشتن بخشید. من وقتی وارد کنگره و لژیون شدم خیلی نذر و دعا میکردم، متأسفانه خیلی وقتها وقتی به خواستهام میرسیدم به کل همه چیز را فراموش میکردم؛ مثلاً نذر میکردم یکبار ختم قرآن کنم بعد میگفتم خدا که دیگر خودش مسلط است و خودش این کتاب را آورده چه نیازی به ختمکردن من دارد و کنار میگذاشتم یا مثلاً نذر ۱۰ هزار صلوات میکردم ۲۰۰۰، ۳۰۰۰ تا را میفرستادم بقیه را یادم میرفت یا سعی میکردم فراموش کنم. اینجا یاد گرفتم بخشش زمانی معنا پیدا میکند که بدون خواسته باشد. چگونه؟ فکر کنیم ببینیم چند بار پیشآمده جنسی را ندیده پول بابتش پرداخت کرده باشیم و خریده باشیم! بخشیدن دقیقاً به همین شکل قدرت بسیار زیادی دارد، اگر تمنایی نداشته باشیم به بهترین شکل پاسخمان را میدهد.
عکاس: مرزبان خبری گروه خانواده همسفر ماندانا (عضو لژیون سردار)
تایپ: همسفر زهره رهجوی راهنما همسفر زینب (عضو لژیون سردار)
ویراستاری و ارسال: همسفر سعیده رهجوی راهنما همسفر خندان (عضو لژیون سردار) دبیر سایت
همسفران نمایندگی لویی پاستور
- تعداد بازدید از این مطلب :
128