دومین جلسه از دوره پنجم جلسات لژیون سردار همسفران نمایندگی شادآباد با استادی همسفر سعیده، نگهبانی همسفر الهام و دبیری همسفر فرزانه با دستور جلسه《وادی دوازدهم (در آخر امر، امر اول اجرا میشود) و تأثیر آن بر روی من》روز سهشنبه ۲ دیماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۳:۴۵ برگزار شد.
خلاصه سخنان استاد:
خدا را شکر میکنم که امروز اجازه حضور در کنگره به من داده شد. از راهنما همسفر الهام، خیلی ممنونم که فرصت آموزش و خدمت در این جایگاه را به من دادند. در ابتدای صحبتهایم، میخواهم به همسفرانی که از گذرگاه آزمون راهنمایی گذر کردهاند، تبریک بگویم و خوشا بهحالشان که از یاران صدیق آقای مهندس هستند. امیدوارم مسیر خدمت برای این عزیزان هموار شود و این خوشحالی و شعف را برای تمام جاماندگان، مثل خودم آرزو میکنم.
وادی دوازدهم و تأثیر آن روی من، در آخر امر، امر اول اجرا میگردد؛ حقیقتاً من با این وادی، خیلی سخت ارتباط برقرار کردم و فهم و درک این وادی برایم بسیار سخت بود. قبل از اینکه وارد کنگره بشوم، جزء آن دسته از انسانهای عجول بودم؛ وقتی یک خواسته و هدفی داشتم، تنها چیزی که در نظر نمیگرفتم، زمان بود و دنبال این بودم که زمان را سانسور کنم، اغلب اوقات نیز شکست میخوردم و دلیل شکست خودم را نمیدانستم. وارد کنگره شدم و با این وادی آشنا شدم؛ اما خیلی درکش نمیکردم؛ برای اینکه این وادی شفاف شود، مثالهای خیلی زیادی وجود دارد. شاید ملموسترین مثالی که برای همه ما قابل درک باشد، رهایی و درمان مسافرانمان باشد. مصرفکننده وارد کنگره میشود و اولین خواسته و در واقع هدفی که دارد، رهایی و درمان خودش میباشد که اعتیاد است. باید به روش DST و پروسه درمانی ۱۰ تا ۱۱ ماه را طی کند. در این زمانیکه طی میکند، آموزش نیز بگیرد، فرمانبردار باشد؛ سپس تغییراتی را در خودش آغاز کند، در انتها به آن هدف اولیه خودش که درمان و رهایی هست، خواهد رسید، اگر این پروسه درمان را صحیح طی کند.
به نظر من این وادی یک نکته طلایی دارد و آن همحس شدن و همفرکانس شدن با خواستههای اولیه است؛ یعنی چه؟ مثالش اینطور میشود که همه و شاید اکثر مسافران سفر اول، بارها و بارها گل رهایی گرفتن از آقای مهندس را برای خودشان تصویرسازی کرده باشند. این همان همفرکانس شدن با خواسته است که در واقع عبور از فرآیند ۱۰ تا ۱۱ ماه را لذتبخشتر و نیز سادهتر میکند. فکر میکردم، چگونه میشود، وادی دوازدهم را به لژیون سردار ارتباط بدهم. حقیقتاً تصمیم گرفتم که تجربه شخصی خودم را با شما به اشتراک بگذارم.
من سال اولی که به کنگره آمدم، عضو لژیون سردار شدم؛ هیچگونه احساسی نسبت به لژیون سردار نداشتم و فکر میکردم، بودن در کنگره و عضویت در لژیون سردار، لازم و ملزومه یکدیگر هستند و یادم است؛ حتی یک جلسه نیز در جلسات شرکت نکردم. در سال دوم، مسافرم گفت: برای پهلوانی میخواهد، کاندید شود، من در نقش نیروهای منفی و بازدارنده وارد شدم و تمام تلاشم را کردم که مسافرم را از تصمیم خودش منصرف کنم. نه اینکه جایگاه پهلوانی را دوست نداشته باشم؛ برای اینکه آن زمان فکر میکردم در صور آشکار و بر روی کاغذ ما به هیچ عنوان کاندید پهلوانی نیستیم، ما در آن زمان یک جابهجایی خانه داشتیم که تازه از آن عبور کرده بودیم و یک مقدار بدهی نیز داشتیم، من با منطق و حساب خودم گفتم که ما اصلاً نمیتوانیم، کاندید پهلوانی بشویم؛ پس تمام تلاشم را کردم که مسافرم را پشیمان کنم؛ ولی از آنجایی که مسافرم بهتر آموزشهای کنگره را درک کرده و فهمیده بود، با تمام قوا مقابل من ایستاد و درنهایت به خواستهاش رسید و توانست من را متقاعد کند که اکنون، بهترین زمان است.
بعد از اینکه مسافرم، تصمیم خودش را عملی کرد و از آقای مهندس اجازه پهلوانی را گرفت، من نقش خودم را عوض کردم و وارد این نقش شدم که این روند پهلوانی را تسهیل کنم. هر آنچه به ذهنم رسید و به تصور خودم و تدبیری که داشتم، در میان گذاشتم تا به راحتی تعهد پهلوانی را پرداخت کنیم؛ ولی مثل همیشه دوست داشتم؛ خیلی سریع به آن هدف برسم و زمان را کوتاه کنم. من هر وقت هر تصمیمی که میگرفتم برای رسیدن به آن هدف با شکست روبهرو میشدم. خیلی دوست داشتم فرآیند پرداخت تعهد پهلوانی را خیلی زودتر از آن چیزی که آقای مهندس گفتند؛ انجام دهم، نه تنها اینطور نشد؛ بلکه این فرآیند طولانیتر نیز شد، من الآن متوجه میشوم که چرا این اتفاق افتاد و قرار بود چه چیزی رو متوجه بشوم.
طی کردن این فرآیند توسط من و مسافرم، دو تفاوت داشت که مسافرم به شدت با جایگاه پهلوانی همفرکانس شده بود، این خواسته بسیار در درونش ناب بود، جنس آن اعلا بود و این زمان را با لذت طی میکرد و از گذشتن این زمان لذت میبرد و من بهطور مداوم نگرانی داشتم، زمانم را با نگرانی طی میکردم، خدا را شکر که تعهد پهلوانی طی شد.
من احساس میکنم، وادی دوازدهم را در پروسه پهلوانی مسافرم زندگی کردم و عملاً این وادی برای من به اجرا درآمد. درنهایت فهمیدم که اگر یک خواستهای داشته باشی که جنس آن ناب باشد و در درون خودت با آن همفرکانس باشی، هیچ چیزی در جهانِ بیرون نمیتواند، مانع رسیدن تو به آن شود و در جهانِ هستی هر چیزی در بهترین زمان خودش اتفاق میافتد؛ فقط ما باید آن فرآیند زمان را طی کنیم و مطمئن باشیم که نتیجه آن چیزی میشود که ما میخواهیم.
لژیون سردار برای من الآن فقط لژیون مالی کنگره نیست؛ برعکس آن چیزی که دو سال قبل بودم و هیچ حسی به آن نداشتم، حال سراسر برای این لژیون شوق و ذوق دارم. لژیون سردار برای من، لژیون تغییرات است، من در این فرآیند، خیلی تغيير کردم و با ترسهای خودم مواجه شدم، ایمان من قویتر شد و فهمیدم که اگر یک چیزی را بخواهم که در صراط مستقیم باشد، طبق آموزشهای کنگره که جلودار واقعی آن، الله است و امکان ندارد که به ثمر ننشیند. لژیون سردار، قدرت بخشش را در من تقویت کرد، نه تنها قدرت بخشش مالی، بلکه قدرت بخشش انسانها را در من تقویت کرد. خدا را شکر که عضو لژیون سردارم و از استاد سردار میخواهم که تا همیشه که هستم به من فرصت خدمتگزار بودن در لژیون سردار را بدهد.
تایپ: همسفر اکرم رهجوی راهنما همسفر معصومه (لژیون شانزدهم)
ویرایش: همسفر سمیرا رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون بیستوششم)
ثبت: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر فتانه (لژیون چهاردهم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی شادآباد
- تعداد بازدید از این مطلب :
153