جلسه سوم از دوره بیست و هفتم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی رودکی با استادی همسفر سامره، نگهبانی همسفر حمیده و دبیری همسفر میترا با دستور جلسه «وادی دوازدهم (در آخر امر، امر اول اجرا میشود) و تأثیر آن روی من» روز سهشنبه ۲ بهمنماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۶:۰۰ آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
ابتدا خداوند را شاکر هستم که در مسیر کنگره و در این جایگاه خدمتی قرار گرفتم. به ایجنت، مرزبانان و نگهبان جلسه خدا قوت میگویم. از اینکه اجازه دادند تا در این جایگاه خدمت کنم خیلی ممنونم. از راهنمای خوبم بسیار متشکرم و قدردان محبتشان هستم که با شرایط من راه آمدند تا از حلقه آموزش جا نمانم. دستور جلسه امروز در آخر امر، امر اول اجرا میشود. دوازدهمین نکته طلایی و رمزی است که ما را بهاعتدال و میانهروی در زندگی نزدیک میکند. همه ما در زندگی دغدغه و خواستههایی داریم که میخواهیم برطرف شود و به آنها برسیم. آرزوهای ما تمامی ندارد؛ چون انسانها موجودی کمال طلب هستند و همیشه دوست دارند در زندگی بهترين باشند؛ ولی ایکاش خواستههای معقول ما در حد آرزو نماند و برای رسیدن به آنها تلاش کنیم. طبق فرمایش آقای مهندس رسیدن به خواستهها، پروسه زمانی، فراز و نشیبها و مراحلی دارد که باید طی شود.
من باید تجربه کسب کنم، شکست بخورم؛ چون اگر شکست نخورم، یاد نمیگیرم و هیچ تغییری در زندگی من به وجود نمیآید؛ به قولی باید پوست بیندازم تا به آن چیزی که میخواستم برسم. در زندگی همیشه همینطوری بوده، وقتی بهنظام هستی و خلقت فکر میکنیم به این شکل نیست که هر خواستهای داشته باشیم همان موقع به نتیجه برسیم و تغییر، تبدیل و ترخیص باید در تمام مسائل مالی، اقتصادی و ... زندگی ما بهصورت تدریجی اتفاق بیفتد. اگر بخواهم از تجربه شخصیام بگویم، شکر خدا من در زندگی انسان تلاشگری هستم و اطرافیانم نیز این مسئله را تأیید میکنند. بعد از پایان تحصیلاتم دوست داشتم که شاغل و مستقل باشم. در این مسیر، مادرم همیشه از من حمایت میکردند. شغلهای مختلف اداری را تجربه کردم؛ ولی متأسفانه به دلایلی پایدار نبود تا اینکه ازدواج کردم، همسرم اعتیاد داشت و من نمیدانستم، روزبهروز آلودهتر میشد تا جایی که موقع بازنشستگی حال او خیلی خراب شد بهطوریکه تشنج کرد و من مدت 3 ماه در بیمارستان کنار ایشان بودم. همزمان در آزمونهای استخدامی شرکت میکردم و از اینکه قبول نمیشدم ناامید نبودم؛ اما بهمرور انگیزهام را از دست دادم. حالا من مانده بودم با آرزویی که به آن نرسیده بودم و همسری که اعتیاد داشت.
یک روزبه کنگره آمدیم، دست او را گرفته بودم از شدت ضعف نمیتوانست از پلههای شعبه پایین بیاید. بالاخره وارد شدیم و او را با کیسهای از دارو به فردی سپردم از ایشان خواستم مراقب او باشد تا مبادا از روی صندلی زمین بخورد. وقتیکه وارد کنگره شدم با خودم گفتم: خدایا چگونه این آدمها باوجود همه مشکلاتی که در زندگی خود دارند خوشحال هستند و حالشان خوب است؟ همان لحظه انرژی خیلی خوبی به من دست داد. نمیدانستم که قرار است خداوند یکراهی را در مقابل من قرار بدهد که اصلاً به ذهنم نمیرسید. هدایت، فقط کار خداوند به دست انسانهای خوب است. وقتی وارد لژیون شدم، همسفر عفت راهنمایم چنان با آموزشهای کنگره دیدگاه من را در زندگی تغییر دادند که سرمنشأ تغییرات خیلی بزرگی در مسیرم شدند. من خیلی تلاش کردم و دوباره در آزمون استخدامی شرکت کردم؛ چون دیگر راهش را پیداکرده بودم، حرکت کردم و مجبور بودم بعضی روزها با اطلاع دادن به راهنما غیبتکنم و در این راه خیلی ایشان را اذیت کردم، امیدوارم حلالم کنند. خلاصه بعد از کلی تلاش در آزمون استخدامی قبول شدم و الآن معلم پایه اول هستم به همراه مسافری که رهایی گرفته، حال خیلی خوبی دارد و همیشه دنبال خدمت کردن است. خواستم بگویم آرزوی من فقط آرزو نماند و من توانستم با آموزش گرفتن و بالا بردن دانایی، آگاهیام و کاربردی کردن آموزشها بتوانم در آخر امر، امر اول را اجرا کنم.
نازپرورده تنعم نبرد راه به دوست عاشقی شیوهی رندان بلاکش باشد
تقدیر از نگهبان، دبیر و خزانهدار لژیون سردار دوره قبل
اهداء لوح به عضو لژیون سردار
تایپ و ویرایش: همسفر اعظم رهجوی راهنما همسفر فریبا (لژیون سوم)
عکاس: همسفر نگین نگهبان سایت
ارسال: مرزبان خبری همسفر فاطمه
همسفران نمایندگی رودکی
- تعداد بازدید از این مطلب :
124