English Version
This Site Is Available In English

وادی دوازدهم برداشت است

وادی دوازدهم برداشت است

جلسه سوم از دوره هجدهم کارگاه‌های آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی پاکدشت با استادی همسفر معصومه، نگهبانی همسفر معصومه و دبیری همسفر خاطره با دستور جلسه «وادی دوازدهم (در آخر امر؛ امر اول، اجرا می‌شود.) و تأثیر آن روی من» روز سه‌شنبه ۲ بهمن‌ماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۵:۰۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:

خدا را شکر می‌کنم که اذن آمدن من به کنگره صادر شد و در جمع شما فرشتگان زمینی هستم. من با ورود به کنگره با کوله‌باری از غم و غصه، ناراحتی و تخریب آمدم. مسافرم دو ماه زودتر از من آمده بود و به من می‌گفت باید بیایی؛ ولی من زیاد استقبال نمی‌کردم و با خودم می‌گفتم: ممکن است کسی یا آشنایی مرا ببیند؛ تا این‌که مسافرم یک روزی مرا به پارک برد و بعد از پارک هم کلی دعوا کردم که چرا مرا بردی؟ من شنبه بعدی به کنگره آمدم و تصمیمم این بود که زندگی خودم را نجات دهم تا سفر مسافرم هم در کنگره خراب نشود. زمانی‌که آمد و شربت OT را آورد من بر خلاف خیلی‌ها که مقاومت می‌کردند در مورد شربت OT، خیلی خوشحال بودم و حاضر بودم تا آخر عمر این را مصرف کند؛ ولی دیگر سراغ آن موادمخدر و محفل‌های ۵ و ۶ ساعته نرود، یادم می‌آید که وقتی می‌رفت و نبود باید به زور پیداش می‌کردم. زمانی‌که متوجه مصرف مواد مسافرم شدم خیلی سخت بود. او می‌گفت: به من فرصت بده تا ماه رمضان روزه بگیرم و مواد را کنار بگذارم. من خیلی به او اطمینان داشتم؛ چون مسافرم خیلی به نماز و روزه‌اش مقید بود و هیچ‌وقت نماز و روزه‌اش را ترک نمی‌کرد. اول ماه روزه گرفت و تا آخر ماه مصرف نکرد. در آخر ماه خیلی به‌هم ریخته بود و به من گفت: یک سفر برویم تا از این حال و هوا بیرون بیایم یک سفر چند روزه عید فطر رفتیم و بعد که برگشتیم؛ چون ترک کرده بود و درمان نشده بود، متأسفانه دوباره برگشت خورد و درگیری‌های ما دوباره شروع شد. 

ماه رمضان بعد متوجه شدم که مصرف می‌کند؛ اما چطوری هم روزه می‌گیرد و هم مصرف می‌کند؟ برایم جای تعجب بود و هیچ به رویش نمی‌آوردم تا یک روز که از مدرسه و کارش آمد گفت: به من ناهار بده، من حالم بد شد در مدرسه و همکاران به من آب‌قند دادند آن‌جا دنیا روی سرم خراب شد؛ چون مسافرم نسبت به نماز و روزه‌اش به‌شدت سخت‌گیر بود. گفتم به دیابتی‌ها می‌گویند مواد مصرف کنند تا قندشان پایین بیاید، حالا مسافرم هم در ماه رمضان خیلی افت قند داشت قبول نمی‌کرد که معتاد است و زیر بار نمی‌رفت فقط یک روز به او گفتم: مواد دین تو را گرفت و در ادامه دنیای تو را هم می‌گیرد و این کش‌مکش‌ها ادامه داشت. بعد از سه تا ماه رمضان اذن ورود ما به کنگره صادر شد و یک روز آمد گفت: ببین در کتاب ۶۰درجه آقای مهندس هم مثل من روزه می‌گرفت و مواد مصرف می‌کرد؛ ولی روزه هم بود. خدا را شکر می‌کنم که من هم در این جمع هستم و بعد از دو ماه خیلی راحت کنگره آمدم و به راهنمای خودم گفتم که من می‌دانم مسافرم رها می‌شود؛ ولی مشکلات من فقط این‌ها نیست و راهنما با صبوری گفت که صبر کن درست می‌شود؛ اما دستور جلسه وادی دوازدهم که در آخر امر، امر اول اجرا خواهد شد. از نظر من وادی دوازدهم وادی برداشت است بعد از یازده وادی به این وادی می‌رسیم که در امر اول آخر امر اجرا خواهد شد. ما در زندگی خودمان به پروسه زمان دقت نمی‌کردیم. همیشه عجله داشتیم که کارها زود انجام شود. ما هرچه کشت کردیم، در وادی دوازدهم زمانش رسیده است که برداشت کنیم. از نظر من روزها و شب‌ها می‌گذرد تا هفته‌ها و ماه‌ها تشکیل شود و از تشکیل ماه، سال به‌وجود می‌آید؛ حتی در بارداری یک مادر باید ۹ ماه زمان بگذرد تا وضع حمل کند و نوزاد طی ۹ تا ۱۲ ماه طول می‌کشد که قدم بردارد و یا دندان در بیاورد. به‌نظر من ما به هرچیز که فرصت بدهیم کم‌کم درست می‌شود. امیدوارم ما هم در این راه کنگره قدم خوبی برداریم و ان‌شاالله نور کنگره آن‌قدر بتابد تا خانواده‌هایی که درگیر هستند را نجات دهد.

تایپ: همسفر آذر رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون ششم)
ویرایش: همسفر یاسمن رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون دهم) دبیر سایت
عکاس: همسفر نازی رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون نهم)
ویراستاری و ارسال: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون دهم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی پاکدشت

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .