به ظاهر ۲۶ ساله بودم که وارد کنگره ۶٠ شدم؛ ولی از درون ۴۰، ۵۰ سالم بود. دنیایی از ضدارزشها را با خود حمل میکردم؛ ضدارزشهایی که بیشتر به خودم آسیب زده بودند؛ آنزمان شور و شوق جوانی نداشتم و فقط آرزوی مرگ میکردم؛ ولی ته دلم روزنهای از امید بود که میگفت همه چیز درست میشود؛ آن روزها حال و روز من اصلاً تعریفی نبود؛ روزها پشت سر هم سپری میشدند. قبل از ورود به کنگره۶٠ قول دادم که اینجا آخرین جایی است که برای رهایی مسافرم تلاش میکنم یا سلامتیاش را به دست میآورد یا همه چیز را رها میکنم.
روزهای خوب و بد زیادی را پشتسر گذاشتم تا اینکه مسافرم بعد از ۱۶ ماه سفر به رهایی رسید؛ خیلی خوشحال بودم؛ ولی یک خلأ در درونم احساس میکردم؛ با رها شدن مسافرم حس و حال زندگی کردن در من زنده شد و به کنگره۶٠ آمدن را ادامه دادم. با اولین دستور جلسهای که در ارتباط با نیکوتین بود به خود آمدم که اینهمه برای رهایی مسافرت تلاش کردی؛ حال باید برای خودت تلاش کنی و یکبار برای همیشه از اینهمه تخریب که قلیان به تو رسانده رها شوی.
تصمیمم جدی بود و بلافاصله برای درمان نیکوتین اقدام کردم؛ سفر لذت بخشی بود زمانیکه راهنمای ویلیام وایت بعد از سه ماه سازگاری با روش DST دستور تیپر آدامس نیکوتین را دادند؛ در دلم قند آب شد و با خود گفتم آفرین نغمه تا اینجا خوب پیش آمدی از این به بعد هم میتوانی؛ هر ۲۱ روز امیدی در من زنده میشد و اعتمادبهنفس پیدا میکردم؛ ولی همزمان نیروهای منفی هم خوب پیش میرفتند و مدام در گوشم میگفتند؛ تا آدامس نیکوتین داری غم نداری؛ اما امان از زمانی که آدامس نیکوتین را قطع کنی؛ سریع به خود میآمدم و میگفتم نغمه تو در جهانبینی یاد گرفتی که اینها همه القاءهای منفی هستند و تو میتوانی از پس آنها بربیایی پس اصلاً ترسی در دل راه نده و فقط ادامه بده.
۱۰ ماه به خوبی و خوشی سپری شد و با راهنمای ویلیام وایت در تاریخ ۱۴٠۳/٠۳/۱۵ خدمت جناب آقای مهندس دژاکام رسیدیم؛ نشان رهایی را دریافت کردم و با دستان پر مهر جناب آقای مهندس دژاکام آزاد و رها شدم. حس و حالم عجیب و غریب بود؛ به جرئت میتوانم بگوییم تا آنزمان رنگ درختها، آسمان، کوه و... را خوب ندیده بودم؛ اما الان این رنگها را با زیبایی تمام میبینم و حس میکنم؛ باید بهای اینهمه حس و حال خوب را پرداخت میکردم.
بعد از رهایی سریع شروع کردم به نوشتن و خواندن منابع امتحانی آزمون ویلیام وایت و آنقدر تلاش کردم تا روز امتحان فرا رسید؛ در امتحان ویلیام وایت شرکت کردم و قبول شدم و برای دریافت شال خوشرنگ سرمهای لحظه شماری میکنم. با خود عهد بستم که تمام تلاشم را بکنم تا کمک کنم انسانیهای بیشتری به این حال خوب برسند.
نویسنده؛ مسافر نیکوتین نغمه رهجوی راهنمای ویلیام وایت همسفر طاهره ( نمایندگی البرز کرج)
ویراستاری و ارسال؛ راهنمای ویلیام وایت همسفر مریم (نمایندگی اسبیکو خرمآباد)
گروه همسفران ویلیام وایت کنگره۶٠
- تعداد بازدید از این مطلب :
32