English Version
This Site Is Available In English

بخشش باید خورشید گونه باشد

بخشش باید خورشید گونه باشد

جلسه دوم از دوره پنجم جلسات لژیون سردار نمایندگی حر به نگهبانی همسفر سریه، دبیری همسفر نسرین و استادی همسفر آرزو با دستور جلسه «وادی دوازدهم (در آخر امر، امر اول اجرا می‌شود) و تأثیر آن روی من» در روز سه‌شنبه ۲ بهمن‌ماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۴:۴۵ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:

«آن‌چه باور است، محبت است و آن‌چه نیست ظروف تهی است» خدا را شکر می‌کنم که امروز روزی من شد که در این جایگاه بتوانم خدمت کنم از ایجنت محترم، مرزبان‌های شعبه، نگهبان جلسه و راهنمای خوبم خانم اعظم تشکر می‌کنم که به من فرصت خدمت دادند. دستور جلسه این هفته درباره وادی دوازدهم است، وادی دوازدهم مثل یک قانون می‌ماند که در تمام مراحل زندگی می‌توانیم بکار ببریم وادی دوازدهم می‌گوید: «در آخر امر ،امر اول اجرا می‌شود» یعنی ما برای هر هدف و خواسته‌ای که داریم تلاش کنیم و زمان بگذاریم تا به آن خواسته‌مان برسیم.

اگر خواسته ما داشتن گندم باشد؛ باید بذر را در دل‌ خاک بکاریم، آبیاری‌اش کنیم از آن نگهداری کنیم‌ تا بعد‌ از‌ هشت‌ ماه‌ به ما محصول بدهد. اگر‌ خواسته ما رهایی مسافرمان باشد یا به‌ حال خوب رسیدن خودمان باشد؛ باید تلاش کنیم و به آن فرصت‌ دهیم تا این‌که حالمان‌ خوب شود؛ در یک شب حالمان‌ خراب نشده است که بخواهیم آن‌ را یک‌ شبه خوب‌ کنیم؛ پس برای تغییر، تبدیل و ترخیص ما به زمان احتیاج داریم. یکی از ویژگی‌هایی که همه آدم‌ها دارند و باعث شده که نسبت به سایر موجودات برتری داشته باشند؛ قدرت اختیارشان است وقتی خدا انسان‌ را آفرید او را بین دو راهی قرار داد؛ یکی راه ارزش‌ها و دیگری هم ضدارزش‌ها، و به‌ من آرزو قدرت انتخاب داد که خودم، مسیرم را انتخاب کنم که می‌خواهم کدام راه‌ را بروم.

در هر مسیری که پا بگذارم بدانم که؛ باید بهای آن را پرداخت کنم. من اگر جو بکارم نمی‌توانم گندم برداشت کنم اگر در راه ضدارزشی باشم نمی‌توانم به‌ حال خوب برسم و انتظار عاقبت به‌خیری داشته باشم. اگر تفکر درست داشته باشیم سه نیروی؛ القاء، احیاء و تحرک به‌ کمک ما می‌آیند تا ما به آن هدف‌مان برسیم. تحرک؛ یعنی حرکت کردن. یک‌ وقت‌هایی ما حرکت می‌کنیم اما با حرکت‌مان هیچ تغییر جایگاهی را حس نمی‌کنیم حرکت‌مان یک جور حالت در جا زدن است، مثل دویدن بر روی تردمیل؛ تلاش می‌کنیم وقت می‌گذاریم اما به هیچ جا نمی‌رسیم یک‌ چیزی که باعث می‌شود این حرکت ما تغییر جایگاه را برای ما بیاورد؛ بخشش کردن است.

بخشش ما؛ باید بخششی بدون توقع و بدون چشم داشت باشد. ویژگی که من خودم قبلاً داشتم؛ به یکی در راه خدا کمک می‌کردم ولی در عوض چیز بیش‌تر و بزرگ‌تری می‌خواستم. اگر به فقیری مثلاً کمک مالی می‌کردم مثلاً به آشنایی کمکی می‌کردم؛ توقع داشتم وقتی من هم گرفتار هستم او هم به من کمک کند اما وقتی در کنگره آمدم بخشش را یاد گرفتم. بخشش باید خورشید گونه باشد؛ خورشید نگاه نمی‌کند که این سیاه است یا سفید، فقیر است یا پولدار، به همه یک جور می‌تابد. بخشش ما هم باید همین‌طور باشد. ما به کنگره می‌آییم این همه یاد می‌گیریم، از سختی‌ها می‌گذریم و آموزش می‌گیریم به نظر من این‌ کنگره، همه با بخشش شروع شده است.

بخشش آقای مهندس؛ گذاشتن علم‌شان در این راه بود. چیزی که به دست آوردند، فقط برای خودشان نخواستند چیزی که به دست آوردند را در‌ اختیار هم‌نوعان خودشان گذاشتند که در سختی نباشند. بخشش آدم‌هایی که آمدند و کنگره را حمایت مالی و جانی کردند و با خدمت کردنشان؛ چراغ کنگره را روشن نگاه داشتند. کسانی‌ که ظروف تهی نبودند، کسانی که توانستند از مالشان بگذرند، توانستند بخشش کنند، نگذاشتند مادیات بر آنها سوار شود و اگر ما به این درک نرسیم که برای چه باید بخشش کنیم، نمی‌توانیم ببخشیم؛ باید به این درک برسیم که واقعاً بخشش ما به خاطر چه هست؟ وقتی به این درک رسیدیم که‌ برای چه می‌بخشیم؟ برای منافع شخصی خود یا برای بهتر شدن حال بقیه؟ مثل کسانی که آمدند و این‌جا را بنا کردند؛ وقتی‌که من اصلاً نمی‌دانستم کنگره کجاست،‌ چه‌طور جایی هست، این‌جا بنا شده، چه کسی این‌جا را بنا کرده؟ آدم‌هایی که آمدند و حمایت کردند.

دیگران کاشتند و ما خوردیم؛ ما بکاریم تا دیگران بخورند. اگر ما حمایت مالی نکنیم کنگره چراغش روشن نمی‌ماند؛ باید حمایت مالی باشد، باید خدمت کردن باشد تا به آن حال خوب برسیم. موقعی که مسافرم به کنگره می‌آمد و سفر می‌کرد، من به کنگره نمی‌آمدم. اخلاقی که مسافرم دارد؛ قرض یا طلبی که دارد با من در میان می‌گذارد، می‌گوید: به فلانی بدهکارم یا از کسی طلب دارم. یک روز به‌ خانه آمد و گفت که من عضو لژیون سردار شدم؛ واقعاً من تغییراتش را در مدتی که می‌آمد، قشنگ حس می‌کردم.

خوابیدن‌هایش، بیدارشدن‌هایش، مهربانی‌هایش، اخلاق خوبش، همه را حس می‌کردم بعد گفتم لژیون سردار چه هست؟ گفتند: باید مبلغ شش میلیون تومان بدهی تا وارد این لژیون شوی، من تعجب می‌کردم چون شش میلیون تومان برای ما خیلی زیاد بود چون وقتی به کسی هم کمک می‌کردیم نهایت پانصد هزار تومان،یک میلیون تومان که دیگر آدم بخواهد بگذرد و پس نگیرد، بخشش ما در این حد بود، نه که مثلاً بخواهد شش‌ میلیون تومان به کسی بدهد ولی وقتی‌که فهمیدم لژیون سردار چه هست، آن‌قدر خوش‌حال شدم. به‌خاطر این بخشش و مهربانی‌اش، سال بعد خیلی اصرار کردم که حالا خرج‌ها را  جوری کنترل می‌کنیم که دنور شود و خدا را شکر که توانست که بعد از آن دنوری شرکت کند و وقتی‌که من هم به کنگره  آمدم؛ خیلی دوست داشتم وارد لژیون سردار شوم.

پیش خانم معصومه آمدم، گفتند: الان زمان ثبت‌نام نیست؛ چون دفتر امسال به پایان رسیده؛ باید منتظر بمانی در سال جدید شرکت کنی. من هم مثل اکثر شما که خانه‌دار هستید خانه‌دار هستم فکر نمی‌کردم که بتوانم شرکت کنم، نمی‌خواستم از مسافرم برای‌ لژیون سردار پول بگیرم و از پول تو جیبی‌هایی که برای خرید خانه کنار می‌گذاشتم، فکر نمی‌کردم به این سرعت بتوانم حسابم را تسویه کنم. الان خیلی خوش‌حال هستم که در جمع شما هستم خیلی حس خوبی دارم، هیجانم خیلی بالا بود نمی‌توانستم خودم را کنترل کنم ولی خب الان که در این جایگاه هستم خیلی خوش‌حالم‌ ممنون‌ که به‌ صحبت‌های من گوش دادید.

تایپ: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون چهارم)

ویرایش: همسفر پریناز رهجوی راهنما همسفر لیلا (لژیون هفدهم)

عکاس: همسفر پروین رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون بیستم)
ارسال: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر لیلا (لژیون هفدهم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی حر

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .