نهمین جلسه از دوره سوم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی صفا دشت با استادی راهنما همسفر غزاله، نگهبانی همسفر زهره و دبیری همسفر زهرا با دستور جلسه «وادی دوازدهم و تاثیر آن روی من» روز سهشنبه ۲ بهمن ۱۴۰۳ ساعت ۱۴:۰۰ آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
سپاسگزارم از همهٔ افرادی که در تجربه امروز من سهیم هستند. از راهنمای بسیار خوبم همسفر فرشته تشکر میکنم. از نگهبان جلسه، همسفر زهره وراهنمای عزیز همسفر شهناز که امروز خدمتگزار هستند و در ادامه از ایجنت و مرزبانی بسیار ممنونم. در مورد دستور جلسه که در مورد وادی دوازدهم است میتوانم بگویم، یک اصطلاحی است که زیاد از آن میگذریم. به عنوان مثال: از وادی اول که میگذریم به وادی دوم میرسیم یا از نه وادی که گذر کردیم به وادی دهم میرسیم؛ ولی تجربه به من یاد داد که از هیچ وادی به سادگی گذر نکنم.
من به عنوان همسفر وادیها را همراهی میکنم؛ یعنی اگر به وادی چهاردهم هم برسم حتماً تفکر وادی اول همراه من هست در حقیقت من چیزی را جا نمیگذارم. در وادی دوازدهم به یک نکته خوبی اشاره میکند و آن این است که شاید من هیچ وقت در زندگی خود به آن دقت نکرده بودم. آن هم عنوان وادی است که میگوید: در آخر امر، امر اول اجرا میشود. چه کسی در این وادی دقت نمیکند؟ انسانهایی که صبر ندارند و به اعمال خود خوب توجه نمیکنند، معمولاً در این وادی به مشکل بر میخورند و دچار چالش میشوند. امر اول در حقیقت همان داستانی است که من درخواست دارم و آخر امر در واقع آخر کار میشود.
حالا با خود میگوئیم آیا این آخر کار و آن امر اول درست است و قابل تغییر است؟ باید بگویم بله قابل تغییر است. گاهی من با یک امر اول میآیم و یک راهی را شروع میکنم و به یک نتیجهای میرسم اینجا باید آن خواسته را تغییر دهم، من همسفر که وارد کنگره میشوم، امر اول من این است برای رهایی مسافرم میآیم و آموزش میگیرم شاید با خودم بگویم مسافر من از ابتدا همراه من نبوده؛ ولی من اگر میخواهم مسافرم به رهایی برسد و هر لحظه در انتظار اتفاقاتی هستم که در هستی بیفتد برای این که حال من خوب شود.
برای اینکه به آن جایی که میخواهم و به آن حال خوشی که خواهان رسیدن به آن هستم، برسم؛ حالا موقعی است که من این حال خوش را در مسافر، فرزند خود و یا در ادامه تحصیل فرزندم میبینم؛ اما زمانی است، من این امر اول خوب را تشخیص میدهم؛ ولی بذر خوب و یا حال خوشی، نمیکارم، آن بذر در حقیقت خواسته اول من هست؛ ولی با خود میگویم؛ فقط مسافرم مواد مصرف نکند، آن زمان است که من دیگر مشکلی نخواهم داشت و اینجا است که مسافر او به کمپ مراجعه میکند و مواد مصرف نمیکند.
ولی در ادامه، کماکان هزار و یک مشکل دارد؛ در حقیقت آن انسان اصلاً به درمان نرسیده است و آن بذر اول در زمین مناسب کاشته نشده است، امر اول، سلامتی خانواده است؛ ولی جای درستی آن بذر را نکاشتهام و یا گاهی هم شاید آن را خوب آبیاری نکردهام. در اینجا، امر اولم را تشخیص دادهام و میدانم که یکی از راههای حال خوب خانوادهام این است که کمک کنم تا مسافرم هم درمان شود و متوجه این میشوم که فضای مناسبی را چون کنگره پیدا کردم ولی خوب آبیاری نمیکنم و از بذر خوب نگهداری نمیکنم.
۱۱ ماه سفر است؛ ولی در ماه دوم هزار تا تقاضای مالی دارم، ماه سوم روابط گسترده خانوادگی را میخواهم یا دوست دارم شبها هزار تا مهمانی بروم یا کمی که میگذشت و جلوتر میآیم، میگویم: دارو هم میگیری باز اخلاقت خوب نشد؛ یعنی در این ۱۱ ماه، محبت را خرج بذر خود نمیکنم. کسانی که با گل و گلکاری سروکار دارند، میدانند تا بذر در بیاید و جان بگیرد، خیلی خوب باید به آن رسیدگی شود. من مولتی ویتامینهایی که برای گلهایم میخرم؛ مخصوصا گلهایی که تازه قلمه میزنم برای خودم نمیخرم.
یک مسافر و یک همسفر و هر کسی که در این مسیر حرکت میکند به آموزشهایی نیاز دارد که تغذیه شود و همانند آن گل پرورش یابد. آن بذری که میکارم، را اگر خوب تغذیه کنم، رشد میکند و مهم است من چهقدر در رشد آن بذر سهیم بودم و چهقدر از رشد آن بذر حالم خوب میشود. گاهی اوقات هم واقعا بذری نمیکاریم. ما یک همسایه داشتیم که باغچههایمان شبیه همه بود، همیشه به من میگفت: باغچه شما خیلی خوب است، من هیچ وقت به او چیزی نمیگفتم. یکبار گفتم: اگر میخواهید برای شما سبزی بچینم و بیاورم و یا بیایید بچینید. یک مدت گذشت، گفتم که برای شما بذر بگیرم و بکارم، گفت: نه در باغچه ما هیچ چیز در نمیآید.
گفتم باغچه شما مثل باغچه ما هست چه فرقی میکند.با خودم گفتم: این بنده خدا ۱۸ سال است که به من میگوید: باغچه شما خوب است و همه چی در آن سبز میشود، در حالیکه اصلا برای باغچه بذری نخریده بود و اصلاً بذری نکاشته بود و فقط به ظاهر آن باغچه نگاه میکرد و میگفت: در این زمین چیزی در نمیآید. خیلی مواقع؛ من به خود یا انسانهای دیگر هم همین گونه نگاه میکنم و ظاهر آنها را نگاه میکنم، میگویم: نه از این دیگر آدم درستی در نمیآید یا دیگر از من گذشته است.
اصلاً بذری نکاشتی، آیا یک دانه محبت در آن شخص کاشتی ببینی در میآید؟ یا یک دانه را آبیاری کردی ببینی در میآید یا نه؟ واقعیت این است که کاری انجام ندادی؛ شاید خود من این کار را در مورد خیلیها انجام ندادم و از خیلیها راحت گذشتم؛ چون فکر کردم ارزش ندارد برای این که بخواهم؛ برای این آدم بذری بکارم؛ ولی خوب هر نفسی این قابلیت و ارزش را دارد که من بتوانم، برای آن یک زمانی را بگذارم و حداقل آن بذری که در وجود او هست را بتوانم، یک کمی آبیاری کنم. در کنگره همه ما در مسیر آموزش؛ یعنی در مسیر رسیدن به امر اول خودمان هستیم.
در وادی مبحثی هست در مورد القاء احیا و تحرک که از طرف کائنات به تمام کسانی که در مسیر هستند، الهام میشود؛ ولی شرطش این است که در مسیر کنگره باشند. خود من به شخصه میگویم، ۱۱ ماه من دارم این راه را میروم و میآیم؛ آیا واقعا بذری کاشتهای یا فقط داری این راه را میروی و میآیی؟ من باید از خودم هم بپرسم و بدانم، هر بذری زمانی دارد، در طبیعت هم به همین شکل است و زمان رشد تمام بذرها، یکی نیست، یک گیاهی یک ساله به بار مینشیند و یک گیاه چند ساله و زمان رشد آنها یکی نیست.
من رهجو دارم یک ساله خدمتگزار میشود و رهجویی هم هست، در پنجمین سال رهایی خود کمک راهنما میشود و مهم این است، که بدانم چه میوهای میخواهد، بدهد. آن رهجویی که در سال اول خدمتگزار میشود، میوهاش رهایی خودش میباشد و آن رهجویی که در سال پنجم حضورش راهنما میشود، میوهاش رهایی هزاران انسان و کمک کردن به آدمهای دیگر میباشد؛ پس حواسم باشد؛ اگر که من توی مسیری هستم و زیاد زمان میبرد؛ شاید قرار است، میوه بهتری بدهم و زمان بیشتری صرف کنم، تا میوه بهتری بدهم.
در ادامه اعطای تقدیرنامه لژیون سردار به همسفر سمیه
مرزبانان کشیک: همسفر پروین و مسافر علیرضا
تایپ: همسفر فریبا رهجوی راهنما همسفر ژیلا (لژیون اول)
ویراستاری: همسفر شایسته رهجوی راهنما همسفر ژیلا (لژیون اول) دبیر اول
ارسال: همسفر الهام رهجوی راهنما همسفر ژیلا (لژیون یکم) دبیر دوم
عکس: همسفر سوگند رهجوی راهنما همسفر شهناز (لژیون سوم)
همسفران نمایندگی صفادشت
- تعداد بازدید از این مطلب :
160