English Version
This Site Is Available In English

در تغییر و تبدیل هدفی وجود دارد

در تغییر و تبدیل هدفی وجود دارد

آقای مهندس در سی‌دی چرخش با توجه به این‌که مبحث مربوط به تاریخ ۱۳۸۱/۰۴/۰۱ است بیان می‌کنند؛ همه حال از خلقت تا خلق دیگری در گردش و چرخش هستیم و چیز ی‌ که هست تبدیل است که انجام می‌پذیرد. هر تبدیل برای خود مراحلی دارد که ما تابع آن هستیم و باز ادامه دارد همه حال از خلقت تا خلق دیگری یعنی این‌که یک خلقتی که آغاز شده یک شروع دارد و یک پایان، این یک برداشت است و زمانی‌که به پایان می‌رسد یک داستان و یک ماجرای دیگری در پیش خواهد داشت. اول خلق برای ما روز الست است، روزی که انسان خلق می‌شود و از دیدگاه دیگر اول‌ خلق بینگ‌بنگ است، باز هم فرق زیادی ندارد. آخر خلق قیامت و نابودی تمام سماوات است. إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَت؛ روزی ‌که خورشید درهم پیچیده، زمین ذره‌ذره شده، زمین، آسمان، کواکب و سیارات در هم فرو خواهد ریخت، از دیدگاه دیگر قیامت می‌شود و دوباره خلق دیگری شروع می‌شود؛ پس همه حال از خلقت تا خلق دیگری در گردش و چرخش هستیم. حال چه در این آسمان یا آسمان دیگری و چه در دنیا یا آخرت، روز نخست را کسی به خاطر نمی‌آورد؛ اما  چنین پیمانی بستیم، اگر چه ما به یاد نمی‌ آوریم؛ اما چنین چیزی بوده و ممکن است در ضمیر ما یا در خاطر ما نباشد و از آن زمان تا به حال ما یک مراحلی را داشتیم، پس همه‌ حال از خلقت تا خلق دیگری در چرخش هستیم. اگر ما به هستی بنگریم، دائماً مانند یک کارخانه عظیم در حال تبدیل‌ شدن است. یک‌سری به دنیا می‌آیند و یک‌سری هم از دنیا می‌روند، از نیستی تبدیل به هستی و از هستی تبدیل به نیستی می‌شوند. درختان کوچک تبدیل به درختان بزرگ شده، حیوانات، موجودات، انسان‌ها همه رشد کرده، قاره‌ها از هم جدا و به هم نزدیک شده، همه‌ چیز در حال تغییر است، پس تغییر و تبدیل انجام می‌گیرد. آب‌ها بخار شده، بالا می‌روند و تبدیل به ابر می‌شوند، دوباره با بارش باران این چرخه ادامه می‌یابد، چرخش دائماً در حال تغییر و تبدیل در تمام سطوح است که البته این تغییر و تبدیل در جهت آگاهی، دانایی و صلح حرکت می‌کند و روز به‌ روز در حال تغییرات است.

اگر ما زندگی خود را بنگریم، این تغییرات و تبدیلات را در هر موردی مشاهده خواهیم کرد؛ به طور مثال به ماشین نگاه کنید، زمانی‌که انسان سوار بر حیوانات شد و آن‌ها را رام کرد، بعد گاری، درشکه و ارابه بعد از این‌ها تبدیل به ماشین شد، در این چرخش ماشین از کدام نقطه شروع شد و به کدام نقطه رسید. ما یک موبایل داریم، با آن تماس می‌گیریم، دوربین عکاسی، دوربین‌ فیلم‌برداری، ماشین‌حساب، دفترچه‌ تلفن، ورود به فضاهای متعدد در فضای مجازی، دیکشنری‌ زبان فارسی، انگلیسی، کتاب‌خانه‌ ملی، انواع و اقسام فرهنگ لغت، یک چیز کوچک اندازه پاکت سیگار که دنیایی اطلاعات در آن جمع‌آوری شده که در اثر تغییرات و تبدیلات، ما به این نقطه امروزی رسیده‌ایم؛ پس هر ستونی که نگاه کنیم این تبدیلات هست که انجام بگیرد؛ ولی چیزی ‌که این‌جا خیلی مهم است هر تبدیلی برای خود مراحلی دارد که ما روی این نکته‌اش باید کار کنیم.

یک فرد که مصرف‌کننده است، می‌خواهد یک فرد سالم شود؛ یعنی از یک مصرف‌کننده به یک فرد غیر‌مصرف‌کننده و سالم تبدیل شود؛ یعنی تبدیلات صورت بگیرد این برای خودش مراحلی دارد. ما زمانی‌ که گندم می‌کاریم یک بوته‌ای سبز، می‌خواهد تبدیل به گندم شود آن علف سبز باید تبدیل به گندم بشود این برای خودش یک مراحلی دارد که ما نمی‌توانیم آن مراحل را نادیده بگیریم. در صور آشکار این را خوب قبول داریم و آن را خوب درک می‌کنیم؛ ولی خودمان برای تغییرات، کردار و خصوصیت‌مان این را در نظر نمی‌گیریم. در مقوله اعتیاد همه می‌خواهند یک روزِ از یک انسان به‌هم‌ ریخته به یک انسان کاملاً سالم تبدیل شوند که این کار اصلاً امکان‌پذیر نیست، چیزی‌که مهم است برای هر تبدیل ما یک مبداء و یک مقصد داریم؛ یعنی در کل خلقت که بنگریم تمام تبدیلات یک مبدأ و یک مقصد دارندکه اگر اولش بینگ‌بنگ، آخرش را انهدام جهان و یا این‌که از یک طرف الست و از طرف دیگر قیامت در نظر بگیریم، یک هدفی را دنبال می‌کند.

همیشه در تبدیل، یک هدف دنبال می‌شود؛ باید با آن هدف چه‌ کرد؟ آن سبزی که بخواهد تبدیل به دانه گندم شود، هدفی را دنبال می‌کند یا گل که می‌خواهد به میوه تبدیل شود به دنبال هدف است و گاهی اوقات همراه با سختی‌هایی است؛ مثلاً گلابی یا سیب تمام گل‌هایش می‌ریزد انگار جانش را گرفته‌ایم و پژمرده شده و حالت یک درخت مرده را دارد؛ اما کم‌کم تغییر می‌کند و تبدیل به میوه می‌شود. این‌جا تبدیل‌شدن یک مراحل و شرایطی دارد. هدف از این تبدیل‌شدن چیست؟ تبدیل گل به میوه است. هستی هم همین هدف را دارد، ما هم در تغییر و تبدیل خودمان این هدف را داریم.

تبدیل مراحلی دارد که این مراحل حتماً باید انجام بگیرد، آن مراحل اول از همه نقشه می‌خواهد، هر تبدیلی بخواهد انجام بگیرد باید یک نقشه راه داشته باشد که از کجا می‌خواهد شروع شود و به کجا می‌خواهد برسد بدون نقشه چنین چیزی وجود ندارد. وقتی بخواهید سیب را به سرکه تبدیل کنید نقشه راهش این است که چهارده مرحله را طی کند که اول تبدیل به قند شود، بعد قند تبدیل به الکل و بعد از آن الکل مراحل دیگر را باید طی کند، مرحله‌ به مرحله حساب کنیم چهارده مرحله می‌گذرد که این سیب تبدیل به سرکه شود پس آن نقشه راه دارد که باید چهارده مرحله بگذرد آن چهارده مرحله نقشه راهش است. هیچ تبدیلی بدون نقشه نیست تمام هستی برای تبدیل شدن نیاز به نقشه راه دارد که خداوند برای همه قرار داده است، دوم مسئله زمان است که هیچ تبدیلی بدون زمان انجام نمی‌گیرد؛ اگر بخواهد در آنِ واحد تبدیل انجام شود تخریب‌های وحشتناکی را به‌وجود می‌آورد. با انجام شدن تبدیل از یک مرحله به مرحله دیگر در کوتاه‌ترین مدت، این تبدیل در جهت تخریب است. شما می‌بینید یک شهر آباد با یک زلزله ویران می‌شود و در جهت تخریب اتفاق می‌افتد؛ یعنی ایجاد یک شوک بسیار عظیم می‌کند، تبدیلات اگر  بخواهد در آنِ واحد انجام بپذیرد معمولاً با شوک و تخریب همراه است.

اگر ما بخواهیم یک انسان کاملاً به‌هم ریخته را در یک لحظه به یک انسان صالح تبدیل کنیم یا یک انسان معتاد به یک انسان سالم تبدیل کنیم آن‌جا تخریب‌های زیادی وارد می‌شود؛ یعنی یک شوک فیزیولوژی به آن وارد می‌شود. پس مرحله اول نقشه راه است، دوم زمان که بسیار مهم بوده و دیگری تغییر که مهم‌ترین مسئله، مسئله تغییر است که به صورت عملیاتی باید تغییر انجام بگیرد؛ اگر تغییر انجام نشود اصلاً تبدیل صورت نمی‌گیرد. ما در درس‌هایی‌ که خواندیم‌ در وادی‌ها، تغییر، تبدیل و ترخیص را داشتیم. برای تبدیل‌شدن تغییر از واجبات است؛ بنابراین اگر کسی وارد کنگره شود و بخواهد اعتیاد خودش را درمان کند؛ ولی هیچ تغییری نکند، آیا او به درمان می‌رسد؟ آیا تبدیل می‌شود؟ تبدیل بدون تغییر امکان‌پذیر نیست. طرف می‌گوید؛ من چند سال می‌آیم و می‌روم شما  یک راهی بگویید که من به درمان برسم به من پیشنهادی بدهید این‌ها برای این است که تغییر نمی‌کنند، آن‌ها باید تغییر کنند که در غیر این صورت هیچ اتفاقی نمی‌افتد هم در مقوله اعتیاد هم در مقوله‌های زندگی، باید کسی خودش بخواهد و برای تبدیل شدن اقدام کند خدا هم کمکش خواهد کرد؛ پس برای تبدیل شدن باید حتماً تغییرات در طول زمان انجام پذیرد نه در لحظه. بنابراین برای تبدیل شدن نیاز به نقشه راه، پارامتر زمان و تغییرات داریم، بدون تغییرات هیچ تبدیلی انجام نمی‌گیرد و تبدیل شدن یک پارامتر بسیار مهم و باارزش است و اگر انسانی بتواند تبدیل شود در اصطلاح به آن می‌گویند؛ ابدال یعنی کسی‌که تبدیل شده‌ است.

همه حال از خلقت تا خلق دیگری در گردش و چرخش هستیم و چیزی‌که هست تبدیل است که انجام می‌پذیرد پس تبدیل شدن یک کار بسیار مهم، سخت و دشواری است که باید حتماً نقشه راه وجود داشته باشد؛ چون برای تبدیل شدن خیلی باید زحمت کشید، ممکن است خیلی تلاش کنید؛ ولی نقشه راه نداشته باشید نمی‌توانید تبدیل شوید. ممکن است برای تبدیل شدن زحمت زیادی بکشید؛ ولی زمان را در نظر نگیرید، تغییرات انجام نمی‌گیرد، طبق وادی سیزدهم تغییرات باید ذره‌ذره انجام شود، طناب را که در چاه می‌اندازیم تا دلو به آب برسد؛ باید آرام‌آرام پایین برود تا دلو خالی پر از آب شود، دلو خالی باید در فاصله زمانی ذره‌ذره  فاصله‌اش با منبع آب تغییر کند تا پر از آب شود؛ پس تغییرات از مسائل بسیار عمده و مهم ما است. در نتیجه هیچ تبدیلی انجام نمی‌گیرد؛ مگر این‌که این تغییرات انجام بگیرد. برای تبدیل شدن از یک انسان ب به‌هم ریخته به یک انسان آرام و متین باید تغییر کرد. آن‌هایی‌که می‌خواهند اعتیادشان را درمان کنند؛ اگر تغییر نکنند آن‌ها هیچ‌وقت حال خوشی ندارند؛ زیرا تبدیل نمی‌شوند.

بیست سال، گذشته هنوز می‌گوید من معتاد هستم، همان حرف‌های رکیک را می‌زند، همان افکار و اندیشه را داشته باشد، هیچ تبدیلی انجام نگرفته است. خوب همه حال از خلقت تا خلق دیگری در گردش و چرخش هستیم و چیزی که هست تبدیل است که انجام می‌پذیرد. هر تبدیلی برای خودش مراحلی دارد که ما یا تابع آن هستیم یا می‌شویم بعد باز هم ادامه دارد. چیزی که در این مراحل نقش کلی دارد چیست؟ چیزی که در بین این تغییر و تبدیلات به ما مربوط می‌شود، چیزی که در مراحل دائماً نقش کلی دارد چیست؟ شاگرد؛ همین است که بین من، تو و کسانی که دوست‌شان داریم در جریان است. می‌گوید؛ چیزی‌که برای این تبدیلات است و تو فکر می‌کنی یکی از عوامل است و نقش کلی دارد، می‌دانید چیست؟ شاگرد می‌گوید؛ محبت است، آری آن چیزی که در بین این قضیه نقش دارد محبت است. جدا  از نقشه راه، جدا از همه چیز، چیزی‌که یک انسان به‌هم‌ریخته را به یک انسان بسیار متعادل تبدیل می‌کند و  یکی از پارامترهای بسیار مهم است، محبت است. آری اگر این امواج مطبوع الهی نبود ما مطلبی نداشتیم که به‌ هم بگوییم، پیامی ارسال کنیم، ببینیم، لمس کنیم و این‌قدر اندیشه‌هایمان به‌هم نزدیک باشد. چیزی‌که انسان‌ها را به‌هم متصل می‌کند و این پیوند‌ها را نگه می‌دارد محبت است، در  خشم، کینه و نفرت هیچ چیز وجود ندارد؛ مثلاً اگر کسی بخواهد انتقام بگیرد باید دو  قبر بکند یکی برای دشمنش و دیگری برای خودش. این فقط برای دشمنش نیست تمام کسانی‌که انتقام می‌گیرند؛ یعنی دارند قبر خودشان را می‌کَنند. کسانی‌که به دیگران صدمه و ضرر می‌زنند یعنی برای خودشان هم انجام می‌دهند کسی‌که تشنه است این آب گوارا را می‌دهید که رفع تشنگی بکند هم آن طرف رفع تشنگی می‌کند هم خودتان رفع تشنگی می‌کنید.

اگر غیبت می‌کنید دو مشکل به وجود می‌آورید، یکی برای دیگری و یکی برای خودتان؛ پس تمام ضررها و ضربه‌هایی که منفی هستند و ما می‌خواهیم به دیگران بزنیم، اول باید یکی هم دقیقاً به خودمان بزنیم. این جمله قشنگی است که کسی انتقام می‌گیرد دو تا قبر باید بکند یکی برای خودش و یکی برای دشمنانش، آری اگر این امواج الهی نبودند ما مطلبی نداشتیم به هم بگوییم، کسانی‌که یکدیگر را دوست دارند با هم صحبت می‌کنند؛ اگر دوست نداشته باشند مطلبی ندارند که بگویند. از این‌که بخواهیم، ببینیم و لمس کنیم آن‌قدر اندیشه‌هایمان به‌هم نزدیک باشد، فکر نمی‌کنید این موضوع چقدر اهمیت دارد، آیا اگر در درون سینه محبتی وجود نداشت، چگونه می‌توانستیم این‌ را به دیگران منتقل کنیم؟ چگونه می‌توانستیم آنچه انجام می‌دهیم و آنچه می‌خواستیم، بر دل‌ها نوشته شود؟ تا در دل‌ها رسوخ کند و بر دل‌ها اثر کند. انسان چیزی را می‌تواند بدهد که داشته باشد و مالک آن باشد، شما وقتی می‌توانید محبت را به کسی بدهید که محبت داشته باشید، دوست داشتن را باید داشته باشید که بتوانید بدهید؛ اگر بخواهید پولی به کسی بدهید باید پول داشته باشید، محبت، عشق و علم هم همین‌طور است؛ اگر نباشد نمی‌توانیم بدهیم؛ اگر راهنما به رهجو عشق نداشته باشد نمی‌تواند به او کمک کند و به او عشق بدهد؛ اگر رهجو راهنمایش را دوست داشته باشد قطعاً نسبت به او عشق و محبت دارد که او را دوست دارد.

چه می‌شود که دل من برای تو تنگ می‌شود؟ پس این از مهر است که دل‌مان برای هم تنگ می‌شود، دل‌تنگی ما از مهر است امروز و هر لحظه که می‌گذرد تفکر من و تو شکل واقعی پیدا می‌کند و این مهم و با ارزش است که زبان‌ها همه یکی می‌شود و دل‌مان را به هم نزدیک می‌کند؛  وقتی‌که محبت و دوست داشتن وجود داشته باشد، ریشه محبت آگاهی و دانایی است. به قول شیخ شهاب‌الدین سهروردی؛  اگر اطلاعات و دانایی در جهت خیر باشد  معرفت در جهت خیر می‌شود؛ اگر معرفت و دانایی در جهت شر باشد، معرفت در جهت شر می‌‌شود، از معرفت در جهت خیر محبت ایجاد می‌شود. آدم جاهل نمی‌تواند محبت داشته باشد کسی می‌تواند محبت داشته باشد که به دانایی رسیده باشد؛ باید به مرحله دانایی برسید تا تبدیل به ابدال و محبت بشوید وقتی به محبت رسیدید، بعضی انسان‌ها با هم با یک زبان صحبت می‌کنند؛ ولی حرف یکدیگر را نمی‌فهمند، هر دو فارسی صحبت می‌کنند؛ ولی تفکر یکدیگر را درک نمی‌کنند. امروز هر لحظه که می‌گذرد تفکر من و تو شکل دیگری پیدا می‌کند و این مهم و باارزش است و آن‌که هم، زبان‌ها یکی می‌شود و هم، دیدن‌ها یاد آن‌ها دل‌مان را تنگ و به‌هم نزدیک می‌کند؛ زمانی‌که محبت برقرار باشد، زبان هم یکی می‌شود. صحبت می‌کنیم و حرف‌های یکدیگر  را درک می‌کنیم.

زمانی ‌که دیدن‌ها یکی نیست یک موضوعی را می‌بینیم هر کدام موضوع را متفاوت تفسیر می‌کنیم، همه یک صحنه را می‌بینیم؛ ولی دیدن‌مان با دیدن دیگران فرق می‌کند. می‌دانیم که من را دوستان محبت از تنهایی رها نمودند تا از تنهایی و بی‌محبتی رها شدم من با افکار خود تنها بودم؛ اما فرمان صادر شده بود که از این بیگانگی خود بیرون بیایید یاران در راه هستند تا تو را دریابند، این متعلق به ۱۵ سال پیش است، فکر می‌کنم این موضوع رنج‌تان می‌دهد؛ اما این‌چنین نخواهد ماند؛ چون کار کرده، به مسائل رسیدگی می‌نمایید و فرامین را طبق گفته‌های قبلی یکی‌یکی اجرا می‌کنید و یا درصدد عمل آن هستید و این، وقت‌تان را خوب پر می‌کند؛ زیرا اکنون این مطالب را می‌دانید. کوشش‌ تو، راه را برای آن‌ها که در راه هستند هموار می‌نماید. برای این‌که ما موفق شویم و به نتیجه برسیم باید کار کرد زمانی‌که کار کرده و به مسائل رسیدگی کنیم؛  یعنی هر چیزی را که مربوط به ما است آنالیز کنیم، فرامین همان دستورات الهی، قوانین کشوری، قوانین جاری یا حرمت کنگره است؛ وقتی‌که می‌گوییم فرامین را اجرا کنید طبق کنگره۶۰؛ یعنی هیچ‌گونه پولی به کسی ندهیم یا از کسی نگیریم، یا این‌که می‌گویند بیرون از کنگره رابطه برقرار نکنید،  خرید و فروش نکنید، الفاظ ناشایست به کار نبرید، آن‌چه قوانین است اجرا کنیم. فرامین راهنما را یک‌به‌یک اجرا کنید، چیزی را می‌گوید بنویسید، باید بنویسید، می‌گوید روی این پروتکل باش باید چشم بگویید، می‌گوید این فرامین را باید اجرا کنید؛ چون شاگرد نمی‌تواند به فرامین استاد عمل نکند و به رهایی برسد، باید رهجو فکر کند راهنما بیشتر از او می‌فهمد اگر فکر کند بیشتر از راهنما می‌فهمد هرگز به درمان نمی‌رسد به نفع او است که بپذیرد راهنما بیشتر از او می‌داند زمانی‌که پذیرفت به درمان می‌رسد.  من هم به حرف‌های اساتیدم گوش می‌کردم و همه را مرحله‌به‌مرحله  به اجرا می‌رساندم؛ اگر من هم به حرف‌های اساتید و راهنمایان خودم توجه نمی‌کردم  قطعاً به نتیجه نمی‌رسیدم. وقتی‌که این کارها را انجام دهید این‌ها، وقت‌تان را  پر می‌کند کوشش تو، راه را برای آن‌ها که در راه هستند هموار خواهد کرد، برای کسانی‌که در راه هستند و می‌خواهند به کنگره بیایند و به این مقصد، هدف و پروتکل DST برسند، راه برای آن‌ها هموار می‌شود.

جهان مملوء از مطالبی است که قابل وصف نیست؛ اگر به درون سفر کنید، کار در سفر بیرون راحت است رفتن به آمریکا، فرانسه و آلمان یک مقدار پول جور کنید می‌توانید بروید؛ اما سفر درون خیلی فرق می‌کند وقتی می‌گوییم سفر درون؛ باید بروید تا روز  الست تا‌ آن‌جا که در آرشیو و حافظه است، در بین آن‌ها شناور شوید، غسل کنید و وارد فضای دیگری شده و از این جهان وارد جهان درون شوید، جهان درون به گونه‌ای  وصل به جهان بیرون است. برون یعنی خارج از جهان فیزیکی؛ اگر به درون سفر کنید خواهید یافت آن‌چه بیرون دیده می‌شود، درون انسان‌ها را به خودشان آدرس می‌دهید و یافتن خودشان بسیار تا بسیار در دگرگونی آن‌ها مؤثر است، امری است خدادادی یا طبیعی. استاد به شاگرد می‌گوید؛ کاری که تو انجام می‌دهی درون انسان‌ها را به خودشان آدرس می‌دهی، کاری‌ که من نسبت به شما در آموزش‌ها انجام می‌دهم، درون‌تان را به خودتان آدرس می‌دهم از بیرون نمی‌گویم دنبال چیزی بگردید، در این وادی‌ها، آموزش‌ها، سی‌دی‌ها و همه‌ آن‌ها آدرس خودتان را می‌دهند که خودتان را گم کرده‌اید شما باید خودتان، خودتان را پیدا کنید ما بیرون به کسی آدرس نمی‌دهیم وقتی می‌گوییم تفکر کنید، خب تفکر کنید؛ زیرا با تفکر ساختارها آغاز می‌گردد، این متعلق به خود شماست که بدانید هیچ انسانی بیشتر از خودش به خویشتن خویش فکر نمی‌کند، صفت گذشته در انسان صادق نیست؛ چون انسان جاری است، با حرکت راه نمایان می‌شود، راز و رمز کشف حقیقت در دو چیز است مربوط به خودت می‌شوند، پایان هر نقطه سرآغاز خط دیگری است، آنچه باور است محبت است، این‌ها همه آدرس دادن به خود انسان‌ها است کاری‌ که ما می‌کنیم به انسان‌ها آدرس می‌دهیم یا می‌گوییم این‌ها را ما به شما می‌گوییم شما باید مسائل و مشکلات خودتان را حل کنید؛ پس درون انسان‌ها را به خودشان آدرس و نشانی می‌دهیم و یافتن نشانی خودشان بسیار تا بسیار در دگرگونی آن‌ها مهم است؛ چون هیچ انسانی نمی‌تواند هیچ انسان دیگری را تغییر دهد، هیچ‌کس قادر نیست موجود دیگری را تغییر دهد اصلاً امکان ندارد، شخص باید خودش را تغییر دهد شیطان هم پیشنهاد می‌دهد و دعوت می‌کند شخص باید خودش قبول کند در مسائل الهی هم، باید خودش عمل کند به زور نمی‌شود انسان‌ها را تغییر داد، هر کسی که فکر کند به زور می‌تواند دیگران را تغییر دهد او سخت در اشتباه است ما به زور نمی‌توانیم انسان‌ها را وارد بهشت یا جهنم کنیم؛ اما می‌توانیم به آن‌ها آدرس بدهیم و تشویق کنیم تا خودشان راه بهشت یا راه جهنم را پیدا کنند.

برای تغییر باید به آن‌ها ابزار، اطلاعات، آگاهی و شناخت بدهید؛ اما شاگرد عزیز، مذکر و مؤنث بودن هیچ مفهومی ندارد، در بُعد تکامل لازمه احیاء جسم ابعاد دیگر مثلث است که بها اصل محسوب می‌شود ابعاد دیگر همان جسم، روان و جهان‌بینی است که در این قضیه مذکر یا مؤنث بودن  مفهومی ندارد؛ زیرا مرحله تکامل برای همه یکسان است و هیچ فرقی نمی‌کند، اصل تکامل در خلقت موجود است، ممکن است مؤنث از مذکر خیلی قوی‌تر و مستحکم‌تر باشد و یا بر عکس. مذکر و مؤنث بودن مفهومی ندارد اصل تکامل در خلقت موجود است.

زمانی‌ که ما کتاب ۶۰ درجه را می‌خوانیم مخصوصاً کسانی‌که برای اولین دفعه کتاب ۶۰ درجه را می‌خوانند یک‌سری راجع‌ به مواد، عرق، تریاک، پایین و بالا بودن مواد می‌فهمند؛ ولی زمانی‌ که استاد سیلور یا استاد سردار صحبت می‌کنند گیج است، مخصوصاً کسی‌که اولین بار کتاب را می‌خواند کاملا‌ً قاطی می‌کند، نمی‌تواند بخواند ورق می‌زند؛ چیزی را نمی‌فهمد و اصلاً مطالبی را که من به شما یاد می‌دهم، چند سال می‌گذرد ذره‌ذره می‌خواند تازه متوجه می‌شود که چطوری است آن زمان برای او یک جذابیت خیلی خاصی دارد برای همین می‌گوییم کتاب ۶۰ درجه هیچ‌گاه بسته نمی‌شود؛ چون کسی نیست که بگوید من کتاب ۶۰ درجه را خواندم و  تمام آن‌را متوجه شدم و مطالبی را که راجع به قرآن صحبت می‌کنم برای همه نیست این فوق برنامه است و آن‌هایی که دوست دارند توجه کنند، آن‌هایی که دوست ندارند؛ چون ممکن است دارای افکار و اندیشه‌های مختلف باشند تا اسم بعضی اسامی را می‌بریم فوری یک گارد خیلی محکم می‌گیرند، این‌ها را من برای کسانی می‌گویم که دوست دارند، آن‌هایی که دوست ندارند اصلاً هیچ‌کاری به آن‌ها نداریم. تعداد تکرار حرف قاف در سوره شماره ۵۰ که سوره قاف بود ۵۷ است، باز تعداد حرف قاف در سوره دیگری که شماره ۴۲ بود آن‌ هم ۵۷ بود مجموع تعداد قاف در قرآن ۱۱۴ است که تعداد سوره‌های قرآن است و مطلب دیگر در قرآن، نام قرآن ۵۷ مرتبه در قرآن به کار برده شده که مضرب عدد ۱۹ است و توجه قرآن به تعداد قاف در دو سوره است، قرآن مجید را با حرف امجد حساب می‌کنیم، میم ۴۰ می‌شود،  جیم ۳۰ می‌شود و الف لام  ۴ می‌شود که خود کلمه مجید هم ۵۷ می‌شود که باز مضربی از آن است، سوره ۴۲ دارای ۵۳ آیه است با هم ۵۹ می‌شود، باز مضربی از عدد ۱۹ است. سوره پنجاه دارای ۴۵ آیه است، مجموع شماره سوره و تعداد آیات آن ۹۵ می‌شود که این هم مضربی از ۱۹ است. تعداد قاف‌ها در همه آیات شماره ۱۹ در کل قرآن ۷۶ است که اگر تقسیم‌ بر ۱۹ کنیم ۴ می‌شود. نکته جالبی که در سوره پنجاه هست این است که ۱۳ بار از قوم لوط در قرآن یاد می‌شود که همه‌جا آن‌را به‌عنوان قوم نام می‌برد؛ ولی یک‌مرتبه در آیه شماره ۱۳ سوره پنجاه که ما تعداد قاف‌ها را حساب می‌کنیم به‌جای قوم می‌گوید؛ عاد، فرعون و اخوان لوط که اگر این‌جا هم از کلمه قوم استفاده می‌کرد ۵۸ می‌شد و مضرب به‌هم می‌ریخت؛ یعنی روی همه این‌ها فکر شده و حساب‌ شده است.

نگارش: همسفر فاطمه (م) و همسفر زهرا (ح) رهجویان راهنما همسفر ساناز (لژیون ششم)
گردآوری: رابط خبری همسفر مهین رهجوی راهنما همسفر ساناز (لژیون ششم)
ویراستاری: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر شکوفه (لژیون اول)
ارسال: راهنما همسفر نجمه (لژیون سوم)
همسفران نمایندگی گنجعلی‌خان

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .