جلسه یازدهم از دوره بیست و هفتم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی اروند آبادان با استادی همسفر زینب، نگهبانی همسفر زهرا و دبیری همسفر فاطمه با دستور جلسه «وادی دوازدهم و تاثیر آن روی من» روز دوشنبه 01 بهمنماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار کرد.
سخنان استاد:
خداوند را شاکرم که یکبار دیگر به من توفیق خدمت داده شد تا در کنگره حضور داشته باشم و آموزش بگیرم؛ از خانم زهرا عزیز سپاسگزارم بابت این
جایگاه، در رابطه با دستور جلسه وادی دوازدهم و تاثیر آن روی من، در آخر امر، امراول اجرا میشود.
کتاب میخواندم و صحبتهای مهندس را گوش میدادم؛ چند نکتهاش برای من خیلی جالب بود؛ اولین چیزی که به ذهنم رسید، این قضیه بود که من روزی برای درمان اعتیاد به عنوان مصرفکننده و همسفر، همراه مصرفکننده آمدم و یک پروسه زمانی طی شد، در نهایت اتفاقی افتاد که من همان ابتدا میخواستم، وارد لژیون جونز شدم، ده ماه سفرم طول کشید، سیدی نوشتم، تغذیهام را اصلاح کردم.
بعد از گرفتن رهایی، به امر اول که به خاطرش وارد لژیون جونز شدم، رسیدم؛ وارد دانشگاه شدم، قصد گرفتن مدرک تحصیلی و تحصیلات عالیه را داشتم؛ چهار سال، دو سال، هشت سال، به هر طریقی و هر مقطعی شروع به تحصیل میکنم؛ پروسهای که مهم است طی شود، تغییرات و تبدیلاتی است که باید درون زینب اتفاق بیفتد و در نهایت به ترخیص برسد.
این اتفاقها و روندها طی شده است، آیتم خیلی مهم و برجسته که مهندس هم مطرح کردند، زمان است؛ به تاثیرش روی خودم فکر میکردم و دیدم که زمان برای من خیلی معنا پیدا کرده است.
الان یک سری مسائل که پیش میآید، زینب خیلی صبورتر و آرامتر برخورد میکند، سعی میکند، میگذرد و توکل به خدا میکند؛ باید در این مسیر بپذیرم که برای هر تغییر، تبدیل و ترخیص، باید آیتم زمان را در نظر بگیرم؛ برای یک کار ممکن است به یک سال و برای کار دیگر به پنج سال نیاز داشته باشم.
مسافری وارد کنگره میشود؛ فردی، طی ده ماه و دیگری طی دوازده ماه، درمان میشود یا فرد دیگر سفرش را خراب میکند، مجبور است از اول سفر کند و پروسهاش دو تا ده ماه طول میکشد.
مهم این است که در مسیرم، منحرف نشوم و بدانم هدفم چیست؟ اگر روزنه روشنایی را پیدا کردم، امید داشته باشم، ایمان و باورم را قوی کنم، در آن راستا قدم بردارم و بدانم اگر همین مسیر را طی کنم، به نور مطلق و روشنایی میرسم.
موضوعی که برایم در کتاب جالب بود مطلب اول وادی است که مهندس میگوید: من، جانشینی را در زمین قرار دادم و ساکنین میپرسند؛ چه کسی؟ با چه اختیاراتی؟ در کتاب مطرح شده است؛ آدم با اختیارات کامل بر سرنوشتش؛ نمیدانم چرا؟
همیشه میگویم؛ اگر نتوانم این جمله را درک کنم، محدودیت من زینب است؛ یعنی اگر در هر وادی از زندگیام قرار گرفتم، هر کم و زیادی که برای من در این مسیر پیش میآید، مسئول تمام انتخابهای دو راهی زندگی، خودم هستم که هر انتخاب، من را وارد راهی میکند و نتیجه آن به من برمیگردد، پس اختیار کاملش با من است.
من نمیتوانم دنبال مقصر بگردم و طوق تقصیر را گردن دیگران بیندازم؛ باید بپذیرم مسافرم مصرفکننده است، با دلیل یا بیدلیل، قبل از من یا بعد از من؛ اگر سفر اولی هستم، اختیار دارم که سرنوشتم را تغییر بدهم اما باید تفکر کنم و ابتدا این تغییر را در اندیشه، تفکر، گفتار، کردار و رفتارم پیاده کنم و ذره ذره این قدمها قابل برداشتن و تغییرها قابل اجرا هستند.
من هیچوقت نمیتوانم یک دفعهای بگویم از امروز، دیگر غیبت نمیکنم، مواد مصرف نمیکنم و دیگر نباید هیچ جدال و چالشی در زندگیام باشد.
سه مؤلفهای که در وادی مطرح شده است و باید نسبت به آن آگاهی داشته باشم، این موارد هستند؛ من اول باید بخواهم تغییر کنم که تغییر کردن شرایطی دارد و آن فراهم کردن بستر تغییر است، در مسیر تغییر حرکت کنم تا ماهیت، خاصیت و ویژگیهایم عوض شود و در نهایت ترخیص برایم اتفاق بیفتد که این مسلتزم زمان میباشد.
نباید درون خود و زندگیام را با ظاهر زندگی دیگران مقایسه کنم؛ برای هر موفقیتی که کسب میکنم، به خودم آفرین، احسنت و خداقوت بگویم، این امید را به خودم بدهم که توانستم همین تغییر حتی کوچک را رقم بزنم، پس تغییرات بزرگتر را نیز میتوانم.
بزرگترین و برجستهترین بخش وادی دوازدهم، درمان اعتیاد است که با روش DST، با پروتکل کنگره۶۰ انجام میشود و میبینیم که در نهایت، آخر امر، امر اول اجرا میشود.
دو مورد دیگر که مهندس در کتاب مطرح کردند برایم خیلی جالب بود و دوست داشتم دربارهاش صحبت کنم؛ بخش نیروها بود و اینکه هر چیزی را با ضدش میشناسیم؛ اگر امروز از رهایی و درمان اعتیاد لذت میبرم، بخاطر این است که درد تاریکی را چشیدهام، ناراحتی، غم، غصه و ذلت مصرف اعتیاد را کشیدهام؛ چون شب را درک کردم، میتوانم روز هم درک کنم، چون خوبی را میشناسم، میتوانم بدی را نیز بشناسم.
همیشه مهندس به کتاب ادموند و هلیا اشاره میکند؛ در ابتدا همه چیز خیلی خوب، روان و بدون هیچ مشکلی پیش میرود، ادموند و هلیا از این اتفاقات ناراضی هستند تا زمانی که گلایه میکنند و شرایط تغییر میکند، زمانی است که نیروهای اهریمنی وارد بازی میشوند و در لباس تقوا شروع به تخریب میکنند.
میدانیم نیروهای اهریمنی ملبس به لباس تقوا هستند و با کلام زیبا کارشان را انجام میدهند؛ وقتی تخریب به وجود میآید، تازه قدر اتفاقهای خوب زندگی را میدانم پس نیروهای بازدارنده باید باشند تا من قویتر بشوم؛ پس باید دیدگاه خود را نسبت به نیروهای منفی عوض کنم و ناامید نشوم، هرچند راهی بس دشوار میباشد.
بارها نامید شدم؛ اما با آمدن به کنگره، احساس میکنم باید بیایم تا امید، دوباره در من تقویت شود و محکمتر از قبل به مسیرم ادامه بدهم، تغییر کنم و به خواستهام برسم، حرکت کنم که اساس هستی وتغییرات درون من، همان حرکت به سمت جلو است البته بعد از شناخت ضدارزشها و حرکت در مسیر ارزشها.
در ادامه؛ معرفی مسئول آبدارخانه همسفر نادیا و تقدیر از مسئول قبلی همسفر علیا
و معرفی مسئول حضور و غیاب همسفر عائده و تقدیر از مسئول قبلی همسفر حسیبه
تایپ: همسفر لیلا رهجوی راهنما همسفر مولود (لژیون یازدهم)
عکاس: همسفر صدیقه رهجوی راهنما همسفر سمیرا (لژیون ششم)
ویراستار و ارسال: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر الهام (لژیون دهم)
همسفران نمایندگی اروند آبادان
- تعداد بازدید از این مطلب :
112