چهارمین جلسه از دوره نوزدهم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران نمایندگی تخت جمشید شیراز با استادی همسفر مژگان نگهبانی همسفر شکوفه و دبیری همسفر مریم با دستور جلسه «وادی دوازدهم و تأثیر آن روی من» در روز دوشنبه ۱ بهمنماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۶ آغاز به کارکرد.
خلاصه سخنان استاد:
بعد از سالها که من افتخار حضور در کنگره رادارم، اولین جلسهای هست که افتخار دارم که استادی کارگاه به من سپرده شد و خوشحال هستم که اینجا هستم که آموزش بگیرم و خدمت کنم. امروز جای راهنما خانم فاطمه شریفی خیلی برای من خالی هست؛ ولی امروز ایشان جای دیگری مشغول به خدمت هستند. وجود ایشان همیشه برای شعبه تخت جمشید پر از خیروبرکت بوده و امیدوارم در شعبه لامرد هم که خدمت میکنند بدرخشند و همیشه سالم و سلامت باشند. دستور جلسه این هفته وادی دوازدهم و تأثیر آن روی من هست. وادی دوازدهم عنوانش این است که در آخر امر، امر اول اجرا میشود اگر در آخر امر خواسته و آرزوی درونیمان را در نظر بگیریم برای هرکسی ممکن است این وادی یکجوری تفسیر شود. برای من یکجور و برای دیگری یکجور؛ ولی برای ما که در کنگره هستیم، اول امر خود من، وقتی وارد کنگره شدم، آخر امر، درمان مسافرم بود ولا غیر. فقط همین را میخواستم وقتی شروع به سفر کردم با آموزشهایی که خانم فاطمه به من دادند، کمکم این تغییر تفکر در من ایجاد شد و هر سی دی که به من میگفتند را مینوشتم و جلسات را مرتب میآمدم. سال اول یکدانه غیبت هم نداشتم و به تمام قوانین و حرمتهای کنگره؛ کاملاً احترام میگذاشتم و هنوز حالم خوب نبود؛ چون مسافرم درست سفر نمیکرد و در خانه ما، بین من و فرزندم بحث بود. وقتی بین ما بحث شد، فرزندم با عصبانیت به من گفت مامان، اینهمه به کنگره رفتی چه یاد گرفتی؟ شما تغییر نکردی. آن موقع خیلی به من برخورد؛ ولی راست میگفت، من خیلی تغییری نکرده بودم بااینکه حدود یک سال از کنگره آمدن من میگذشت و چهل سی دی را کامل نوشته بودم. باخانم فاطمه مشورت کردم و ایشان من را راهنمایی کرد و آن موقع بود که فهمیدم، من امر اولم اشتباه بوده است. خواسته من؛ نباید درمان مسافرم میبود و یاد گرفتم که هیچکس؛ حتی فرزندم را نمیتوانم تغییر دهم؛ بنابراین شروع کردم به تغییر خویش خویشتن و دوباره از روز اول سفر کردم و این بار با یک دید دیگر سیدیها را گوش میدادم، میخواندم و سر جلسات حضور پیدا میکردم. امر اول من دیگر درمان خویش خویشتنم بود. همان موقع به آرامش رسیدم و کمکم متوجه شدم که دیگر کابوسهایی که میدیدم کمتر شده است. حالا دیگر بهتر میخوابم والان خودم را که با قبل خودم مقایسه میکنم، حالم بهتر است، هرچند که مسافرم هنوز راه خودش را میرود و در مسیر درست قرار نمیگیرد؛ بنابراین امر آخر من شادی بود. اضطراب و پریشانیهای من کم شد و وقتی اضطراب و پریشانی من کم شد متوجه شدم که حال همسرم، فرزندم و خانوادهام هم خوب میشود؛ حتی مسافرم بااینکه هنوز مصرف میکرد حالش بهتر بود. دیگر آن عصبانیت و پرخاشگری را نداشت. دیگر آن طلبکاری را نداشت. کمکم یاد میگرفت که باهم کنار بیاییم. در وادی پنجم در مورد تسلیم و رضا میخوانیم. یکجایی آدم؛ باید تسلیم بشود و بگوید آقا این الآن زمانش نیست. در وادی دوازدهم میگوید زمان مهم است و زمان برای هرکسی یکجور است.
زمان کاشت تا برداشت گندم بین ۸ ماه و زمان کامل شدن جنین بین ۹ ماه است. یکجایی مدتزمان را نمیدانیم و آنجایی که نمیدانیم اگر تسلیم رضای خدا باشیم آن تسلیم میشود. گاهی؛ باید صبر داشته باشیم. من گاهی در صبر بیصبری میکردم، گاهی کم میآوردم و زمانی که میخواستم بگویم خسته شدم صدای مهندس در سرم میپیچید که هیچوقت نگویید خسته شدم؛ حتی اگر خستهاید، نگویید خسته شدم اگر درد دارید نگویید درد دارم که بگویید آی کمرم، آی پاهایم و من این جمله را در ذهن خودم خفه میکردم. خیلی جاها ناامید شدم و میگفتم آمدن و رفتن من چه فایدهای دارد؟ حالا من که به آرامش رسیدم، بروم و ولکنم. باز آنجا همصدای مهندس در گوشم طنینانداز میشد که میگفتند: وعده خداوند دروغ نیست. میگفتند که خداوند گفته است که اگر تو درراه مستقیم باشی اگر خواسته درست باشد نه غلط من اوایل خواستم غلط بود اگر خواسته درست باشد و در آن مسیر به زمان توجه کنیم، بهایش را بپردازیم. هر چیزی یک بهایی دارد اگر یک آدامس هم که میخواهید بخرید یک بهایی دارد. من چطور آرامش میخواستم، امنیت میخواستم و خوشبختی میخواستم؛ ولی بهایش را نمیخواستم بپردازم؛ باید بهای هر چیزی را بپردازیم و خداوند فرمودهاند که اگر تو درراه مستقیم باشی، بهایش را بپردازی، صبر کنی و رضا باشی به رضای خداوند محال است که به نتیجه مطلوب نرسید و آقای مهندس همیشه میگویند که خداوند میفرمایند وعده خداوند دروغ نیست. این ایمان به ما قدرت میدهد که این راه سخت را طی کنیم. چرا اول این وادی از زمین و زمان میگوید واز زمان خلقت میگوید؟ این چه ربطی دارد به اینکه ما؛ باید بهای هر چیزی را بپردازیم؟ انسان زمانی که به وجود آمد، حرکت به وجود آمد اگر زمان نباشد، هیچ حرکتی نیست. اینکه حرکت میکنیم، رشد میکنیم، بزرگ میشویم، ازدواج میکنیم، بچهدار میشویم و بچههایمان بزرگ میشوند، به خاطر حرکت و زمان است؛ پس اگر ما قدر زمان را ندانیم آن را از دست میدهیم. چیزی که اینجا خودم دوست داشتم غیر از تجربه شخصیم بگویم، احساس شخصی من از این وادی این است که خداوند به فرشتگانش میگوید: چرا کسی را میخواهی خلق کنی که اینقدر به او قدرت، صفات خودت را و اسما الله را به او دادی و اختیار به او دادی؟ این انسان یک ابرقدرت است چرا میخواهی قدرت اختیار را به او بدهی که خوبی یا بدی را انتخاب کند؟ خداوند میگوید: من چیزی را میدانم که شما نمیدانید. چه چیزی را خداوند میداند؟ من این احساس رادارم؛ شاید هم غلط باشد اینکه خداوند همهچیز را به زیبایی خلق کرد، ماهیهای رنگارنگ، پرندگان زیبا، درختان طبیعت و همهچیز را به زیبایی خلق کرد. یک نفر؛ باید باشد که بگوید: «فتبارک الله احسن الخالقین» یکی؛ باید باشد که بگوید: «سبحانالله» فرشتگان میگفتند؛ ولی فرشتگان قدرت اختیار نداشتند که انتخاب کنند؛ ولی انسانهایی که قدرت اختیاردارند آن زمان که در موقعیتش قرار میگیرد به عظمت پروردگارش پی میبرد. ممنون که به صحبتهایم گوش کردید.
مرزبان کشیک: همسفر معصومه و مسافر رضا
عکاس: همسفر معصومه مرزبان خبری
تایپ: همسفر زهرا لژیون دوم
ویرایش: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر مرضیه (لژیون هشتم) دبیر سایت
ثبت و ارسال: دبیر سایت همسفر محدثه رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون چهارم)
همسفران نمایندگی تخت جمشید
- تعداد بازدید از این مطلب :
205