بخش اول:
قصه این جوری شروع شد که در یک روزی, قسمت فیزیکی (جسم) انسان خلق شد و خداوند همهی فرشتگانش را جمع کرد و گفت: من چنین موجودی خلق کردم و باید همه به این مخلوق من سجده کنید و تنها شیطان سجده نکرد و گفت من از آتش هستم و او از خاک و سجده نکرد.
لحظهای خداوند همهی فرشتگانش را جمع کرد، پس جهان از آنجا آغاز نشده و قبل از آن هم بوده است و جهان خاکی هم بعداً به وجود آمده است. معلوم نیست کی شروع شده و این گردهمایی کجا بوده است و این فقط یک پروسهاش است.
در این گرد همایی خداوند گفت: «من قرار دادم جانشینی». اولین سوالی که ساکنین پرسیدند: چه شخصی؟ کی؟ با چه اختیاراتی؟ قدرت مطلق پاسخ میدهد: آدم با تمام اختیارات کامل بر سرنوشتش.
(اختیار مهمترین چیزی است که وجود دارد و خداوند آن را در انسان قرار داده است. اختیارات خیلی مهم است. چون ما هم اینجا کسی را مسئول میکنیم. حوزهی اختیاراتش و اینکه چه کارهایی میتواند انجام دهد خیلی مهم است).
ساکنین به خداوند میگویند: ما با تو مشکلی نداشتیم همیشه بودی و هستی لازم نیست کس دیگری را انتخاب کنی. میخواهی کسی را بگذاری که فساد و خونریزی کند و هر کاری که دوست دارد انجام دهد؟
قدرت مطلق پاسخ میدهد: من یک چیزهایی میدانم که شما نمیدانید.
قدرت مطلق کل مطالب را به انسان یاد داد و بعد به ساکنین گفت: آدم کل اسامی را یاد گرفته است. شما سوال کنید او پاسخ میدهد.
ساکنین پاسخ دادند: ما هیچ چیز جز آنچه تو به ما آموخته ای نمیدانیم. قدرت مطلق گفت: آدم یک چیزهایی را بلد است که شما نمیدانید. سپس به جانشین گفت: شما به ساکنین اسامی را یاد بدهید. چون تمام اشیا و هر چیزی که وجود دارد برای انسان یک نام و یک وجود دارد اما برای دیگر موجودات اینطور نیست. یک مفهوم دیگر که وجود دارد این است که خداوند به انسان مفهوم و (کنه) هر چیز را یاد داده است. یعنی اینکه: «انگور» یک اسم است ولی زمانی که انگور را خوردید تا اسم انگور بیاید فوری مزهی آن را در نظرتان مجسم میشود یا میگویند ترشی شما فوری مزهاش را حس میکنید؛ این یعنی مفهوم و کنهاش را به خوبی میفهمید. یعنی سوای هر اسم یک مفهومی پشت آن نهفته است که انسان آن را به خوبی میفهمد.
روزی ما هم در آسمان بودیم و خداوند با ما پیمان بست، یادمان نیست. روزی که در آسمان بودیم یک اسمی داشتیم ولی امروز آن اسم یادمان نیست. آن ساکنینی هم که آنجا بودند ممکن است جهانهای متعددی را قبلاً پشت سر گذاشته بودند و در هر جهان هم نامی داشتند که آنها یادشان نیست. اما آدم میتوانست بگوید نامهایشان چه بوده است. قسمت صور پنهان ما از روز الست بوده اما نمیتوان گفت چندهزار میلیارد سال پیش. یکی اینکه همیشه بوده و دیگر اینکه در جهانهای دیگر که بوده که همیشه میدانسته پیشینهشان چه هست.
قدرت مطلق به ساکنین میگوید انسان هم خلقی است مثل شما که صور پنهانش از آتش است اما صور آشکارش اینگونه خلق شده است. (انسان دو قسمت است یکی جسم و یکی نفس است) جسمش از خاک است و نفسش از آتش.
جهان خاکی امواج است. خداوند امواج را به هم نزدیکتر و متراکمتر نمود و از فشردن امواج ذراتی مثل پتاسیم, منیزیم, کلسیم و...شهری درست کرد به نام جسم و به انسان هم گفت برود در این شهر.
ساکنین پرسیدند جهان خاکی چگونه به وجود آمد؟ جانشین پاسخ میدهد شما نمیتوانید درکش کنید چون نمیتوانید لمسش کنید. مثلاً هر موجودی یک گیرنده دارد مثلاً بینایی ما از قرمز میبیند تا بنفش اما مادون قرمز و مادون بنفش را نمیبینیم. پس اگر جهانی از این امواج درست شود انسان قادر به دیدنش نیست. جهان شما هم برای زمینیان قابل درک نیست.
اصولاً عشق چیزی است که جمع میکند و تنفر دور میکند. قدرت مطلق از طریق القاء عشق را در ذرات دمید. ودر اثر قدرت شگفت انگیز عشق, عشق مقداری از امواج را به هم نزدیک و متراکم نمود و پایهی جهان خاکی را به وجود آورد. سپس گویی آن را مانند یک درخت در جهان فعلی ما و شما کاشت. درست مثل کاشت یک گردو که میتوانیم با موجود بودن سایر نیروها و مواد اولیه در زمین یا با فرایندی خاص به میلیاردها میلیارد گردو برسیم. (همه چیز از روی الگو ساخته شده است. همانطور که ماهی تکثیر میشود. انسان هم تکثیر میشود)
شما یک درخت گردو را میکارید اما بقیهی نیروها مثل آب, خاک, باد و آتش جمع میشوند تا یک گردو میشود میلیاردها گردو. چون نیروها ذره ذره گسترش پیدا میکند.
وقتی که جهان خاکی کاشته شد نیروی تغییر و تبدیل به صورت خودکار وارد عمل شدند و همانطور که هستهی گردو در زمین شکافته میشود هستهی اولیهی جهان خاکی متولد گردید و با میلیونها میلیون تغییر به نقطهی امروزی رسید و ک روز هم منهدم و به نقطهی اولش نیز تبدیل خواهد شد.
همانطور که یک گندم میکارید شکاف بر میدارد. هر هسته ای که شما میکارید باید شکافته شود. جهان خاکی هم همین است. این هستهی اولیه شکافته شد. مثل هستهی گردو که از آن یک درخت بیرون میآید و انرژیهای دیگری کمک گرفتهاست؛ جهان هستی هم وقتی به وجود آمد از یک انرژیهایی کمک گرفته که ما هنوز آن انرژِ ها نمیشناسیم.
این امواج آمدند و این جهان را به وجود آوردند، بعد دوباره این جهان منفجر میشود و باز هم میشود امواج. آن امواجی که جهان را به وجود آوردند با این امواجی که الان هستند با هم فرق دارند. مثل خود ما آنی که آمدیم با اینی که الان هستیم با هم فرق دارند. درست است که همهاش یک نفس است اما همین نفس کلی آموزش دیده است. امواج هم کلی اطلاعات در خودشان ذخیره کردند.
ساکنین پرسیدند: شما به عنوان انسان چه ویژگیهایی دارید؟ ما اختیار هر چیزی که قرار باشد برای ما اتفاق بیافتد را داریم و ما علم را بلد هستیم و در درون ما قرار گرفته است و همینطور اکثر صفات قدرت مطلق در اندازهی کوچک در ما تعبیه شده است. (وقتی میگوییم همه چیز در درون ما هست یعنی اینکه اگر شما به یک بزغاله ساعتها هندسه و ریاضی یاد بدهید فایده ندارد باز هم فقط میتواند بعبع کند و هیچ چیزی یاد نمیگیرد. چون در درونش نیست. اما انسان چون تمام علوم در وجود هست وقتی آموزش میبیند یادش میآید.) تمام صفات خداوند در درون ما هست یعنی اگر خداوند مهربان است و یا بخشنده ما هم میتوانیم باشیم. خداوند شو شود را خلق میکند انسان هم میتواند اما نوع آن فرق میکند. ما بایستی با آموزش و تجربه آنها را از درون خودمان پیدا کنیم و اختیار کامل داریم تا سرنوشت خودمان را خودمان رقم بزنیم تا به مرحلهای برسیم که راه را از چاه تشخیص دهیم. اگر به طرف ارزشها حرکت کنیم به آرامش و آسایش و شادی و شعف میرسیم و اگر به طرف ضدارزشها برویم نگرانی و ترس و اضطراب و سختی و عذاب رهنمون میشویم.
ساکنین پرسیدند: شما با این علم و اختیارات که دارید آیا فکر نمیکنید که احتمال فساد و خونریزی و تباهی در زمین است؟ آری حق با شماست اتفاق میافتد به خصوص که وقتی ما در بلد یا جسم خاکی قرار میگیریم کلیهی مطالب و همچنین پیمانی که با قدرت مطلق بستهایم و یا همین گردهمایی را به خاطر نمیآوریم. اما در ضمیر ناخوداگاه و آرشیو یا لوح محفوظ ما موجود است و از آن تاثیرپذیر هستیم و زمانی که هر انسان به مرحلهی علم و آگاهی و معرفت قرار میگیرد و ظرفیت لازم را کسب کند او میتواند به اطلاعات گذشتهی آرشیو یا ضمیر ناخوداگاهش دست واقف شود. آنوقت خواهد فهمید که چگونه جهانها در درون انسان قرار گرفته است. ولی نیک بدانید که قدرت مطلق به من آموخت که آخر امر امر اول اجرا میشود.
ساکنین پرسیدند: آخر امر امر اول اجرا میشود یعنی چه؟ در زمین بایستی برای رسیدن به اهداف «زمان» را در نظر داشت. یعنی هر خواسته با گذشت زمان به اجرا در میآید (یعنی اگر خواست شما تولید برنج باشد. شما بلافاصله صاحب برنج نخواهید شد بلکه بایستی بذر برنج را کاشت و مراقبت نمود تا در آخر امر برنج یا برداشت محصول شما به دست آید و شما صاحب برنج شوید. یعنی خواستهی اولیهتان برداشت برنج بود اما در آخر برنج برداشت میکنید.
مگر در بی زمانی هم چیزی اتفاق میافتد؟ بله تصور کنید قرار است یک برجی بسازید که تا کرهی ماه برود شما توانستید آن را در ذهنتان بسازید پس دیدید میتوانید در ذهنتان چقدر سریع بسازید (البته در بعضی از جهانها همین چیزی که تصور میکنید اتفاق میافتد) اما در زمین زمان میخواهد.
ساکنین پرسیدند: زمان یعنی چه؟ هیچ چیزی در جهان مادی ساکن نیست. همه چیز در حال حرکت است ما هم در حال حرکت هستیم. حتی بعضی از سلولهای ما از بین میروند و دومرتبه ساخته میشوند.
محلی که مکانهای متحرک جولانگاه خود قرار داده است فضا نامیده شد و از ترکیب مکان متحرک و فضا زمان به صورت ۱-۲-۳ (تیک تاک) که قابل محاسبه است خود به خود زاده شد.
البته شما که در بیزمانی به سر میبرید قادر به درک آن نیستید مگر اینکه در جسم خاکی رهسپار آن دیار شوید. ما هم که در زمان قرار داریم نمیتوانیم بیزمانی را درک کنیم.
ساکنین پرسیدند: معجزهی زمان چیست؟ این معجزهی زمان است که به امواج فرصت داد تا در طول زمان تغییر ماهیت دهند تا از وجود آنها گازها و جامدات و مایعات پدیدار گردید تا انسان در بازدهی زمانی ازدیاد گردد تا حیات به وجود آید و لذت و ارزش حیات را درک کند. بنابراین هم خلقت و هم فرد برای رسیدن به نتایج دلخواه باید زمان را با موفقیت سپری نماید. در واقع برای هر چیزی که میخواهیم به دست آوریم باید زمان را پشت سر بگذاریم.
(مثلاً ما برای درمان اعتیاد و سیگار میگوییم نمیتوان یک مرتبه این کار را کرد بلکه باید ذرهذره و پلهپله تیپر کرد تا به درمان برسد)
هیچ راهی برای حذف زمان نیست مگر اینکه از مرحلهی تغییر و تبدیل عبور کنیم و به ترخیص برسیم. البته در زمین سه نیروی القاء، احیاء و تحرک و یا حرکت نیز وجود دارد که ما را به نتایج دلخواه و آخر امر هدایت میکند.
ساکنین گفتند: این سه مرحله را توضیح دهید؟ این مراحل از مهمترین و اساسیترین و سرنوشت ساز ترین نکات میباشد تا قانون «آخر امر امر اول اجرا میشود» را به اجرا در بیاورد. هم صور جهان خاکی مثل امواج، گازها، مایعات و جامدات، گیاهان و حیوانات را شامل میشود و هم در صور پنهان و رفتار و کردار انسان موثر است تا انسان را به مرور زمان تبدیل به یک انسان خردمند و آگاه نماید.
هر کسی که از دنیا میرود شخص دیگری به دنیا میآید. هر مسافری که به مقصد میرسد شخص دیگری سفرش را آغاز میکند. بنابراین همهی اینها در حال تغییر است. پس ما همیشه با انسانهای کم خرد مواجه میشویم و این سیستم (نظام هستی) کارش این است که انسانهای کم خرد را به انسانهای خردمند تبدیل نماید و این جزء ساختار هستی است و حتما" باید تغییر انجام بگیرد مثلا" شما آب انگور را که میگیرید و میخواهید آنرا تبدیل به سرکه و یا شراب کنید؛ باید ذرهذره تغییر کند تا تبدیل به سرکه یا شراب شود. برای انسان هم همینگونه است. مثلا" یک فرد بیمار باید ذرهذره خوب شود تا تبدیل به یک انسان سالم شود.
تهیه کننده و ارسال: گروه خدمتگزاران سایت شعبه دنا، شهرضا
- تعداد بازدید از این مطلب :
92