چهارمین جلسه از دوره بیست و نهم کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ نمایندگی اسبیکو، با استادی مسافر ارشاد، نگهبانی مسافر علیرضا و دبیری مسافر نجات با دستور جلسه «وادی دوازدهم و تأثیر آن روی من» یکشنبه ۳۰ دی ۱۴۰۳ ساعت ۱۷ شروع به کارکرد.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان ارشاد هستم یک مسافر؛ از نگهبان محترم و دبیرشان که اجازه دادند من در این جایگاه قرار بگیرم که خدمت کنم و آموزش بگیرم ممنون و سپاسگزارم. به رسم ادب از جناب مهندس و خانواده محترمشان تشکر میکنم که این بستر را برای ما فراهم کردهاند که به درمان برسیم و به آرامش نسبی برسیم که بتوانیم به همنوعان خودمان و کسانی که در دام اعتیاد هستند خدمت بکنیم. صحبتکردن در حضور اساتید بزرگی مثل آقا رضا، آقا آرمین ایجنت محترم، آقا محسن و دیگر دوستان واقعاً سخت است؛ ولی باتوجهبه آموزشهای راهنمای عزیزم آقا محسن نشستن در این جایگاه برای آموزش گرفتن است، قبلاً تصور میکردم استاد جلسه که بشوم باید بروم یکسری کلمات قلمبهسلمبه یا شعری چیزی پیدا کنم و بگویم تا دیگران یاد بگیرند؛ ولی الان میدانم که اینجا نشستن برای خدمتکردن و آموزش گرفتن است، به طور مثال به مشارکت راهنماهای محترم و سایر دوستان که مدت بیشتری بودهاند و جایگاههای خدمتی بیشتری تجربه کردهاند توجه میکنم بسیاری نکات را یاد میگیرم و اما دستور جلسه که "وادی دوازدهم و تأثیر آن روی من است" اگر بخواهم از همین اعتیاد خودم مثال بزنم من روز اولی که آمدم کنگره خواستهام این بود، امر اولم این بود که درمان بشوم و بتوانم خدمتگزار بشوم و جایگاههای خدمتی را تجربه کنم مثل استاد جلسه، نگهبان جلسه که مشکلات بسیار زیادی هم در این مسیر بود؛ اما تحمل کردم، صبر کردم و از استاد خودم آموزش گرفتم در آخر بعد از ده ماه سفر من توانستم به درمان اعتیاد برسم.
بعد از آن مجدداً چیزهای دیگری برایم خواسته شد به طور مثال خواستم راهنما بشوم که امسال موفق نشدم و حالم هم مقداری بد شد؛ اما راهنمای عزیزم گفتند حتماً جایگاههای دیگری برای شما در نظر گرفته شده است که برای مرزبانی ثبتنام کردم و دو روز پیش میخواستم به تهران بروم و شامتحان بدهم برای شال مرزبانی اصلاً بلیت اتوبوس گیر نمیآمد و رفتن تهران خیلی سخت بود یک اتوبوس آمد و فقط یک چهارپایه داشت من قبول کردم که روی همان چهارپایه بنشینم تا تهران و خواست اولم یا امر اولم که مرزبان شدن بود و سختی راه را پذیرفتم تهران رفتم و خوشبختانه پذیرفته شدم که بتوانم خدمت کنم در حد توانم در نهایت منظور این بود که هر کاری که بخواهیم انجام بدهیم باید آن را در ذهن خودمان تصور بکنیم و بعد حرکت بکنم و تلاش بکنم تا در آخر به آن امر اول برسم. برای مثال برای کاشت گندم هم باید بذر را بکاری و زمان چندماهه کشت بگذرد بعد از درو و برداشت همان امر اول رخداده است. بیشتر از این وقت جلسه را نمیگیرم ممنونم که به حرفهای من گوش کردید.
تایپ و ویرایش: مسافر حسین لژیون پنجم
عکس و ارسال: مسافر محمد لژیون دوم
- تعداد بازدید از این مطلب :
141