English Version
This Site Is Available In English

با مدیریت زمان منجی عالم خودمان بشویم

با مدیریت زمان منجی عالم خودمان بشویم

پنجشنبه ۲۷ دی‌ماه ۱۴۰۳ نمایندگی یحیی زارع افتخار میزبانی دستیار دیده‌بان لژیون سردار مسافر بهروز و همسفر گرامی‌شان همسفر شادی بود به همین جهت فرصت را غنیمت دانستیم مصاحبه‌ای با مسافر بهروز و همسفر شادی تدارک دیدیم؛ این گفتگوی صمیمانه تقدیم نگاه شما عزیزان.

همسفر شادی و مسافرشان بهروز با ۱۷ سال تخریب انواع آنتی ایکس وارد کنگره شدند. به مدت ۱۱ ماه با متد DST و داروی OT با راهنمایی آقای علیرضا زرکش و خانم آنی کماندار سفر کردند؛ هم‌اکنون ۹ سال است که با دستان پرتوان آقای مهندس از بند اعتیاد آزاد و رها هستند؛ در ادامه‌ مسافر بهروز سفر سیگار داشتند به راهنمایی مسافر محمد احمدی و رهایی از بند سیگار ۹ سال، همسفر شادی به لطف خداوند و آموزش‌های کنگره۶۰ تقریباً بیشتر جایگاه‌های خدمتی را پله‌پله تجربه کرده‌اند. در ابتدا مسئول نگهبان لژیون سردار، ۱۴ ماه مسئول امتحانات آکادمی، راهنما، دنور، پهلوان، و مسافر بهروز راهنما، مرزبان، ایجنت، سایت، بخش OT، دنور، پهلوان و در حال حاضر راهنما و در جایگاه دستیاری دیده‌بان در حال خدمت هستند. رشته ورزشی همسفر شادی بسکتبال و پینگ پنگ و رشته ورزشی مسافر بهروز والیبال  می‌باشد.

آیا فکر می‌کردید در اوایل ورودتان به کنگره، روزی در همچین جایگاه‌هایی قرار بگیرید؟

همسفر شادی: نظر شخصی من این است که کنگره یک سرزمین است که وقتی وارد آن می‌شوی، احساس می‌کنی جنس همه چیز در این سرزمین متفاوت است. اولین چیزی که برای من خیلی متفاوت بود، علی‌رغم سال‌ها تحصیل و کارهای مختلف و تجربه‌هایی که داشتم، این بود که احساس کردم دقیقاً مکانی است که برای اولین بار زاویه نگاه من را در زندگی تغییر داد و حس کردم وظیفه انسانی خودم است که در آن بمانم. می‌خواهم باشم، بمانم و ببینم و از این دریای رحمت الهی سهمی داشته باشم.

مسافر بهروز: حقیقتاً در تاریکی آدم؛ حتی دیدنی‌ها را نمی‌بیند، چه برسد به چیزهایی که در وصفش هم نمی‌توان گنجاند. ولی کم‌کم به آن فکر کردم و سعی کردم برای فکرم ارزش قائل شوم و در راستای آن حرکت کنم.

با توجه به سی‌دی گذرگاه، چگونه می‌شود از گذرگاه‌های سخت زندگی عبور کرد؟

همسفر شادی: همه سی‌دی های آقای مهندس شاهکار است، آقای مهندس در سی‌دی بی‌نظیر گذرگاه اشاره می‌کنند که اگر من تک تک وادی‌های کتاب ۱۴ وادی را بتوانم مال خودم کرده باشم؛ قطعاً می‌توانم از گذرگاه‌های سخت زندگی عبور کنم و شاید مهم‌ترین آن وادی چهاردهم، وادی بخشش، وادی عشق، محبت و توحید باشد؛ اگر آن را پاس کنم می‌توانم از گذرگاه‌های زندگی به راحتی عبور  کنم.

مسافر بهروز: به نظر من رمز عبور از گذرگاه، گذر دادن است و شاید این موهبت یا لطف الهی باشد که به دل کسی می‌افتد. همان‌طور که به دیگران کمک می‌کنی تا گذر کنند، متوجه می‌شوی که کم‌کم از هر چیزی که خودت هم می‌خواهی، گذر می‌کنی. محتوای این موضوع به این صورت است که دقیقاً آن‌ها برای تو این کار را انجام می‌دهند. کمک می‌کنی در بخش‌های مختلف مثل OT و فالوآپ؛ اما این چیزی نیست که بر کسی پوشیده باشد. مهم‌ترین کمک، خدمت مالی است. در کنگره، وقتی خدمت مالی می‌کنی، این خدمت شامل همه چیز می‌شود. می‌بینی که بسیاری از افراد به درمان می‌رسند و در هر اتفاق خوب دیگران، آن‌ها تو را از گذرگاه‌ها عبور می‌دهند و خواسته‌ها، امیال و مشکلات تو را نیز حل می‌کنند.

قدرت وادی سیزدهم و چهاردهم مانند طوفان است، برداشتی که از این جمله آقای مهندس دارید؛ برای ما بفرمایید؟

همسفر شادی: وادی سیزدهم، چهاردهم و تمام آموزش‌های کنگره با تمام وجود به قلبم می‌نشیند و حس خوبی را با آن‌ها تجربه می‌کنم؛ ولی وادی چهاردهم را  هر دفعه که می‌خوانم احساس می‌کنم یک دریچه جدیدی برای من باز می‌شود. وادی چهاردهم که می‌گوید؛ عاشق را حساب با عشق است با معشوق چه حساب دارد، همیشه برای من منقلب کننده است، در این وادی، نگهبان با قدرت عشق و‌ محبت واقعی صحبت می‌کند و هر بار که آن را می‌خوانم احساسم از درون تکان می‌خورد.

وادی سیزدهم نیز تمام زندگی است؛ پایان هر نقطه، سرآغاز خط دیگری است. اگر امروز؛ روزی است که در آن آرامش، شادی و حس خوب را تجربه می‌کنی، حواست باشد که پایان هر نقطه سرآغاز خط دیگریست. فردا روز جدیدی است و باید پر توان‌تر و پرقدرت‌تر باشی وگرنه ممکن است خیلی چیزها را از دست بدهی. اگر بتوانم وادی سیزدهم را به درستی پاس کنم، وارد واحد معرفت می‌شوم و می‌توانم به عمل سالم و سپس به عدالت دست یابم.

مسافر بهروز: آقای مهندس می‌گویند کسی در کنگره موفق می‌شود که جهان‌بینی الهی را می‌فهمد و وادی‌های سیزدهم و چهاردهم را درک و باور می‌کند. طوفان گردباد سبز که اسمش روی خودش است، مختص ترخیص کردن است و طوفان جابجایی برای آدم‌ها به همراه می‌آورد. شاید باور این موضوع، به قول همسفرم، این باشد که وقتی نقطه دیگری وجود دارد، نباید دست خالی کره خاکی را ترک کنم و با خودم نشانه عشق و محبت را داشته باشم. این باعث می‌شود که شاید چندین مرحله از زندگی را جلو بیفتم و به همین دلیل است که آقای مهندس اسمش را طوفان گذاشتند.

انسان باید همیشه در حرکت باشد، شما و مسافرتان به شعبه‌های زیادی سر می‌زنید، این حرکت و رفت‌وآمد؛ برای شما سخت است یا آسان؟

همسفر شادی: هر شعبه و نمایندگی می‌تواند یک آموزش جدید باشد. این تجربه شخصی من است که نمایندگی‌ها و حال و هوای آن‌ها به شدت وابسته به حال و هوای لژیون سردار آن شعبه دارد. هر شعبه‌ای که با عشق می‌بخشند و خدمت می‌کنند، حال و هوای متفاوتی دارد. خدمت لژیون سردار پله‌های مختلفی دارد و میزان بخشش اعضای مهربان لژیون سردار، مثلاً بخشش تمام زندگی آن پنج گوسفندی که آقای مهندس با بغض می‌گوید که پنج گوسفند دارد و می‌خواهد ببخشد با کسی که میلیاردها پول دارد و می‌خواهد پهلوان بشود، تفاوت زیادی دارد. اگر بخشش با تمام وجود باشد و اندازه و ارزش آن رعایت شود، حال و هوای آن شعبه بسیار متفاوت خواهد بود. از نظر من همسفر انگار عاشقانه‌تر کنار مسافرش قرار می‌گیرد و از خودش و خانواده‌اش می‌گذرد. دیگر نمی‌گوید این پول برای زندگی من باشد. می‌گوید آقای مهندس قرار است بگوید من و بچه‌های لژیون سردار بیماری سرطان را مداوا کردیم. من می‌خواهم یکی از این افراد باشم. این برای من زیباترین تجربه بوده است.

مسافر بهروز: به قول استاد امین، این لطف خداوند است که نمایندگی‌های دیگر را ببیند و شاید اصلی‌ترین جوابش به سوال قبلی برمی‌گردد که وقتی ذره‌ای از وادی سیزدهم و چهاردهم را متوجه می‌شوی، همه تلاشت را می‌کنی که دستت خالی نباشد و سخت نیست. این به لطف خداوند است.

حس خودتان را در مورد جملات زیر بیان کنید؟

پهلوان؛ یعنی بیدار بودن 

همسفر شادی: پهلوان یعنی بیدار بودن و بیداری بسیار مهم و زیباست؛ اما من خیلی دوست دارم در کنگره به هوشیاری برسم. معمولاً بیدار می‌شویم؛ اما آیا به اندازه‌ای هوشیار هستم که تمام جزئیات در سخنان آقای مهندس را درک کنم؟ آیا متوجه می‌شوم که کجا مکث می‌کنند، کجا بغض می‌کنند و کجا تأکید می‌کنند؟ برای من پهلوانی به معنای داشتن هوشیاری است.

مسافر بهروز: باشد که بیداری، بیداری معنوی باشد و این بیداری من را به هوشیاری برساند.

وادی دوازدهم «آخر امر، امر اول اجرا می‌شود»

همسفر شادی: آخر امر، امر اول اجرا می‌شود؛ این وادی برای من معنای دقیق صبر را تداعی می‌کند. صبر؛ یعنی پروسه زمان؛ یعنی مدت زمان برای رسیدن به خواسته؛ معمولاً من همسفر در صبرم بی‌صبری می‌کنم و تعریفی از صبر ندارم. صبر؛ یعنی این‌که یک امر یا خواسته را دارم و برای رسیدن به آن تلاش می‌کنم. «لیس للانسان إلا ما سعی» و سپس به گفته حافظ پا را روی پا می‌اندازم و کار خود به خدا می‌سپارم: «گر به خدا بازگذاری حافظ، ای بسا عیش که به بخت خدا داده کنی». این‌جا صبر کردن و لذت بردن از تلاش‌هایی که انجام می‌دهم و بقیه‌اش را به خدا سپردن است. آقای مهندس می‌گویند: تلاش کنید؛ ولی تقلا نه! شاید تقدیر نباشد، شاید فرمان الهی چیز دیگری باشد. صبوری را انجام بدهم، قطعاً نتیجه را می‌دهد.

مسافر بهروز: یکی از چیزهایی که آدم بتواند راجع به وادی یا دستور جلسه خوب صحبت کند، این است که بعضی‌ها برای خودشان برنامه دارند؛ مثلاً هفته دیگر دستور جلسه وادی دوازدهم است، سعی و زرنگی کنند و چهارشنبه و پنجشنبه شروع به خواندن کنند. اگر حساب و کتاب آسمان و زمین را قبول داشته باشیم؛ وقتی آقای مهندس چهارشنبه درباره وادی دوازدهم صحبت می‌کنند؛ یعنی من قرار است یک چیز جدید یاد بگیرم. نباید به ۱۰ سال حضورم در کنگره بسنده کنم. آخرین باری که وادی دوازدهم را خواندم دیشب بود که می‌گوید انسان با اختیار کامل بر سرنوشتش رانده شده به زمین که اصلی‌ترین سرمایه‌اش زمان است. با مدیریت این زمان، می‌تواند به سمت آسمان برگردد.

چند پیشنهاد از ساکنین به جانشین می‌خواهند که «آنچه بر خود می‌پسندی، بر دیگران مپسند» حواست به زمین باشد؛ ولی شاید مهمترین نکته وادی دوازدهم این است که بر گردن من است که دوباره بهشت را تجربه کنم با مدیریت زمان. بگوییم صاحبِ زمان خودم باشم، بتوانم منجی عالم خودم باشم. همه اهمیت و راز وادی دوازدهم این است که با مدیریت زمان منجی عالم خودم بشوم.

دریافت شال پهلوانی از دستان آقای مهندس

همسفر شادی: لحظه‌ای که برای شال پهلوانی رفتیم، با تمامی وجودم دوست داشتم؛ جزء ندیده‌های پیام آقای سردار آقای مهندس باشم. آقای مهندس می‌گویند: هنوز ندیده‌اند کسی که از آن ندیده‌هایشان باشد؛ اما وقتی کسی که استاد، صاحب‌دل، عارف، محقق و دانشمند است و همه خوبی‌ها را در خود دارد، شاید برای شاگرد لذت‌بخش‌ترین لحظه این باشد که نشانی را از دست پرمهر استاد دریافت کند. برای من، این لحظه لذت‌بخش بود؛ ولی آن لحظه شرمنده هم بودم.

مسافر بهروز: من هم سعی کردم نه ببینم، نه بفهمم؛ یعنی تمامی بازی را ایشان تعبیه و درست می‌کنند و خودشان کامل می‌کنند. نکته مهمی که در بخشش وجود دارد این است که از مُنعم چیزی نخواهید؛ از صاحب نعمت، نعمت نخواهید. این راز بخشش است و من در حال تمرین این هستم؛ حتی در آن لحظه و همیشه.

در پایان اگر صحبتی با همسفران و مسافران نمایندگی یحیی زارع دارید، بفرمایید؟

همسفر شادی: ممنونم از دعوت ایجنت و نگهبان سردار حس و حال خیلی خوبی بود و من چیزی جز عشق و محبت ندیدیم.

مسافر بهروز: آدم‌ها وقتی می‌خواهند نماز بخوانند، دنبال قبله می‌گردند؛ و گرنه الکی خم و راست می‌شوند. در وادی چهاردهم گفته می‌شود که موجودات در حال تسبیح خدا هستند و نماز می‌خوانند؛ اما قبله‌شان کجاست؟ تا وقتی متوجه نشوم قبله بخشش است، آدم‌ها حضور دارند؛ ولی نیستند؛ حتی در کنگره، من تجربه‌ام را می‌گویم؛ موضوع بخشش این است که قبله‌اش را گم نکند. تجربه نشان داده که آدم‌ها می‌آیند و می‌روند، خم و راست می‌شوند؛‌ مثل همان نماز؛ ولی ثواب را نمی‌برند چون نمی‌دانند قبله کجاست.

از همسفر شادی و مسافر بهروز به خاطر وقتی که در اختیار سایت همسفران نمایندگی یحیی زارع میبد قرار دادند بسیار سپاسگزاریم و از خداوند منان بهترین‌ها را برایشان آرزومندیم.

عکس: همسفر اعظم مرزبان خبری
مصاحبه کننده: همسفر مریم نگهبان سایت و همسفر سمیه نگهبان لژیون سردار
تایپ و ویرایش: همسفر مریم نگهبان سایت
ارسال: همسفر مریم نگهبان سایت
همسفران نمایندگی یحیی زارع میبد

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .