چهارمین جلسه از دوره بیست و یکم کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰ نمایندگی گنجعلیخان کرمان با استادی راهنما DST مسافر علی و نگهبانی مسافر علی جان و دبیری مسافر عليرضا دستور جلسه « کمک من به کنگره کمک کنگره به من و جشن تولد یکسال رهایی مسافر عبدالرضا » پنجشنبه ۲۷ دی ۱۴۰۳ ساعت ۱۶ آغاز به کارکرد.
سخنان استاد:
خداوند را شاکر و سپاسگزارم که توفیق داد بار دیگر در جمع شما خوبان باشم واقعاً نعمتی است که در شعبه حضور داشته باشید به رسم ادب تشکر میکنم از آقای مهندس و خانواده محترمشان تشکر میکنم از راهنما درمان موادم آقا محسن و درمان سیگارم آقای نمکی که زحمت زیادی کشیدند از آقا علیرضا دژاکام، آقا محسن و ایجنت آقا مجید تشکر میکنم.
در مورد دستور جلسه کمک من به کنگره و کمک کنگره به من که از من خواسته شده است. شما چه چیزی داری؟ چه چیزی آوردی و در آخر میخواهی چه چیزی را برداشت کنی؟
اولین سیدی که رهجو باید بنویسد وظایفرهجو است یعنی همان اول از رهجو خواسته میشود اول به خودش کمک کند بعد به سیستم کمک کند ما داریم صحبت از کنگره میکنیم از شخص صحبت نمیکنیم از مکان مقدس صحبت میکنیم مکان مقدس چه مکانی است؟ مکانی که در آن انسانسازی انجام میشود انسانهایی که زیر خاکسترها مدفون بودند و حتی عزیزترین کسانشان آنها را نمیدیدند از این درب که وارد میشوند همان علی که خانوادهاش حرفش را قبول نمیکرد امروز این توفیق نصیبش شده در مدت ۴ سال حداقل ۴۰ نفر را به رهایی برساند اگر بخواهیم پشتسر هم قرار بدهیم شاید زندگی هزاران نفر در دست راهنما قرار میگیرد و در این مکان مقدس میبینید چه اتفاق عظیمی میافتد؟
هر کدام از ما که اینجا نشستهایم دقیقاً داریم به کنگره کمک میکنیم و اگر کمک نکنیم خيانت کردهایم امروز شخصی که اولین جلسه وارد میشود با من علی که شاید کوچکترین عضو باشم و یک شال راهنمایی دارم دقیقاً در این کارخانه مانند چرخدندههایی هستیم که این کارخانه را رو به جلو هدایت میکنیم و این عملعظیم انسانی را انجام میدهیم هر کدام از ما وظایفی داریم اگر به این سیستم کمک نکنیم درست است که بزرگترین کارخانهها را چرخدندههای کوچک به حرکت در میآورد یک دانه از این چرخدندهها کمک نکند آن کارخانه از حرکت باز میایستد و کار خودش را به درستی انجام نمیدهد اولین صحبت که آقای مهندس میفرمایند: شما کجای داستان قرار دارید؟ شما کدام چرخ دندهاید؟ شما در این سیستم چه کمک و کاری انجام میدهید؟ آیا آن وظیفهای که دارید درست انجام میدهید؟ آیا آن نقش سفراولی آیا آن نقش تازهوارد آیا آن نقش مرزبان، ایجنت و راهنمایی که به شما داده شده به خوبی ادا میکنی یا نه؟ این کمک من به کنگره است آقای مهندس همه زمینهها را برای من باز گذاشتهاند که من در مرحله اول به خودم و بعد به کنگره کمک کنم و در این کنگره چه اتفاقی میافتد شما آن وظیفه و آن کاری که باید انجام میدادید را انجام دادهاید بعد آقای مهندس میگويند: حالا چه چیز میخواهی برداشت کنید؟ من خودم را میگویم با مصرف ۴۰ گرم تریاککشیدنی وارد شدهام خانوادهام تلفن من را جواب نمیدادند میگویند یک خانواده عظیم ۲۰۰ هزار نفری از این بیشتر میخواهی؟ میگویم عشق میخواهم محبت میخواهم چیزی که در جامعه من این را نمیبینم میگویند: جلوی درب با آغوش باز ایستادهاند و استقبالت میکنند ماشین را پارک میکنم یک نفر از ماشینت مواظبت میکند. وقتی همه دنیا در درمان اعتیاد ماندهاند و من در اعتیاد غرق میشوم میگویند: صحبت از این مسئله نکن ما این مسئله را حل کردیم کارهای بزرگتر انجام میدهیم در کنگره ناز درمانی است میگویم آقای مهندس سیگار را چه کنم؟ میگویند: راهنمای سیگار از ساعت ۳ اینجا نشسته است میگویم اضافه وزن دارم راهنمای اضافه وزن نشسته است نقاط کور و تاریک در زندگیم دارم ۵۲ دستور جلسه برایم گذاشتند که خودم را محک بزنم ببینم کجای داستان قرار دارم؟ میگویم وضع مالی ام خوب نیست میگویند: لژیون سردار را برایت گذاشتم برو کارتت را بکش تا خیر و برکت وارد زندگیت بشود یعنی شما نگاه میکنی هر جای زندگی من نیاز به کمک هست راه را باز گذاشتند ولی چه زمانی آن کمک به من میرسد؟ زمانی که من علی آن وظیفه خودم را درست انجام داده باشم آن کمکی را که قرار است انجام بشود را انجام دادهام آن مبلغی که باید کارت میکشیدم تا چراغ اینجا روشن بماند را انجام داده باشم و خداوند از لحاظ معنوی و مادی هزاران برابرش را جبران میکند فکر میکنم سنگبنا کنگره روی همین دستور جلسه است اگر به مدت سه ماه تا ۴ ماه شعبه تازهوارد نداشته باشد به طبع آن سه ماه تا ۴ ماه رهایی نداشته باشیم و هیچکدام از راهنماها تهران را نبینند سه ماه تا چهار ماه سیدی، دیساپ و کتاب خریداری نمیشود راهنماها تدریس نداشته باشند و لژیون راکد باشد به نوعی بسته میشود شما نگاه کنید همان تازهوارد هم نقش اساسی دارد حالا هر کدام از ما در این داستان کدام چرخ دندهایم؟ آیا کمک خودمان را انجام میدهیم چون دادوستد است چه چیزی عرضه مینمایی و دنبال چه چیزی هستید؟ از اینکه با سکوت زیبایتان بنده را همراهی نمودید تشکر میکنم.
صحبتهای مسافر عبدالرضا؛
خداوند را شکر در کنگره هستم تشکر مینمایم از آقای مهندس و خانواده محترمشان تشکر میکنم از آقای علی کریمی که واقعاً برای من زحمت کشیدند مصرفمواد من به صورت آشکار و در منزل انجام میشد با دوستانم و تقریباً هیچگونه مخالفتی نداشتم که باعث شد روزبهروز مصرف من بدتر بشود و به صورت اتفاقی بعد از مصرف مواد به سفارش برادر کوچکترم با کنگره آشنا شدم و بعد از ورود قصد ماندن نداشتم و برای کنجکاوی آمده بودم تصور میکردم انسانی که مصرفکننده شد بایستی تا آخر عمر مصرفکننده باشد با خودم میگفتم من نمیتوانم چون تحمل درد خماری را نداشتم وقتی وارد کنگره شدم راهنمای تازهواردین آقا حسام دژاکام بودند با آن لطافت و مهربانیشان واقعاً به دل من نشستند امیدوارم کسی که درگیر اعتیاد هست راه برایش نمایان شود من عبدالرضا تازه فهمیدم که چه اتفاقاتی دور و برم میافتاده من فرمانبردار خوبی بودم در سفر اول خیلی مشکلات داشتم ولی علیآقا به من امید میدادند میفرمودند: انتهای این مسیر شیرین است صبر و تحمل کن این مشکلات یک جایی تمام میشود و مشکل بزرگ من این بود که صبحها دیر از خواب بیدار میشدم کم کم متوجه شدم حالم بهتر میشود و صبحها زودتر از خواب بیدار میشدم و این را خیلی دوست داشتم خداوند را شکر که همسفر در کنارم بود و باعث ماندگاری و دلگرمی من در کنگره بودند و متوجه شدم در مشکلات عیب کار از من است نه از دیگران و راهنمای عزیزم در سفر اول میفرمودند اگر در مسیر راه کامیونی از طلا چپ کرده باشد و شما بایستی به کنگره بیایی کدام را انتخاب میکردی؟ من میگفتم حتماً من میرفتم طلاها را جمع میکردم وضع مالیام خوب میشد به من گفتند: نه اون طلاها فرصتهایی بود که تو از دست دادهای آن چیزهایی بود که در خانوادهات از دست دادهای تو اول بیا شعبه درمان شو درست شو آن فرصتها و آن طلاها را یکدانه یکدانه به دست میآوری واقعاً این اتفاق میافتد من ۱۵ سال فرصتها را از دست داده بودم و اصلاً برایم مهم نبود چون مصرفکننده بودم حال خوش خیلی ارزش دارد خداوند را صد هزار مرتبه شکر میکنم که آرامش در زندگی به دست آورده ام و خیلی شیرین است و دوست دارم تکتک شماها این آرامش را تجربه کنید ممنونم که به صحبتهای من گوش دادید.
سلام دوستان فاطمه هستم همسفر عبدالرضا
خیلی خوشحالم امروز اینجا هستم و این جایگاه را تجربه میکنم. همیشه در تصوراتم بود که این بالا باشم و اولین سال رهاییمان باشد. امروز استرس داشتم؛ ولی اینقدر دوستان عزیز زیبا صحبت کردند که خیلی استرسم کم شد. از آقای مهندس و خانواده محترمشان تشکر میکنم، از ایجنت قسمت مسافران و مرزبانان تشکر میکنم، از ایجنت قسمت همسفران و مرزبانان عزیز تشکر میکنم، از آقا علی تشکر میکنم، خیلی به ما کمک کردند و آرامش امروزمان را مدیون ایشان هستیم، از خانم سلیمه عزیز تشکر میکنم امروز نیستند، جایشان برای من خیلی خالی است؛ ولی صبح که با ایشان صحبت کردم بهم انرژی دادند و هنوز انرژیشان در وجود من هست، انشاءالله هر کجا که هستند موفق و سربلند باشند؛ قطعاً آن شعبه به ایشان بیشتر نیاز داشته است که آنجا هستند. از هملژیونیهای عزیزم تشکر میکنم، بینهایت دوستتان دارم، من در کرمان خواهر ندارم؛ اما همه شما خواهرهای بزرگ من هستید، زمانی که وارد کنگره میشوم، چشمم دنبال دیدن شما است، اگر یک هفته به کنگره نیایم، واقعاً دلتنگ شما میشوم، حتی اسم بعضی از شما را ندانم، ولی واقعاً از شما انرژی میگیرم؛ خیلی دوستتان دارم. از شما مسافران عزیز هم خیلی انرژی می گیرم، انشاءالله حال خوب عبدالرضا را شما هم در زندگیتان تجربه کنید، بینهایت حال خوب، قشنگ و شیرینی است، بینهایت لذتبخش است، امیدارم همه شما در کنار خانوادههای خود آرامش داشته باشید. سایه آقای مهندس مستدام باشد.
سلام دوستان السا هستم همسفر
آرزو دارم کسانی که بیرون از کنگره هستند به کنگره بیایند و مثل بابای من حالشان خوب شود.
تایپ:همسفران،همسفر نجمه رهجو راهنما همسفر نرگس(لژیون هفتم )
تایپ:مسافر علی
ویرایش:مسافر یوسف لژیون دهم
عکس و بارگذاری:مسافرسعید مرزبان خبری
- تعداد بازدید از این مطلب :
482