English Version
This Site Is Available In English

رهجو باید عاشق باشد

رهجو باید عاشق باشد

چهاردهمین جلسه از دوره شصت و ‌یکم از کارگاه‌های آموزشی عمومی کنگره ۶۰ ویژه مسافران و همسفران نمایندگی خلیج‌فارس بوشهر، با استادی مسافر نادر، نگهبانی مسافر احسان و دبیری مسافر امرالله، با دستور جلسه «کمک من به کنگره و کمک کنگره به من» و جشن یک سال رهایی مسافر علی روز پنج‌شنبه 27 دی‌ماه 1403 ساعت 15:30 آغاز به کار کرد.

سخنان استاد:
سلام دوستان نادر هستم یک مسافر.
خداوند را سپاسگزارم که بار دیگر به من این فرصت داده شد تا بتوانم این جایگاه را تجربه کنم و آموزش بگیرم. تشکر می‌کنم از جناب مهندس و خانواده محترمشان، بزرگداشت مقام پدر را به بزرگ‌ترین پدر جامعه بشریت جناب مهندس دژاکام و به همه مسافران و همسفران تبریک عرض می‌کنم. بیست‌وسه سال رهایی دیده‌بان محترم جناب آقای احمد حکیمی رابط شعبه خلیج‌فارس را به ایشان تبریک می‌گویم.
وقتی به لوگوی کنگره و مثلث عدالت، معرفت و عمل سالم نگاه می‌کنم، برای من عدالت به‌مانند پدر، معرفت به‌عنوان مادر و عمل سالم فرزندی است که می‌تواند وظایف خودش را در این ساختار به بهترین نحو ممکن انجام بدهد. اگر ما امروز اینجا گرد هم جمع شده‌ایم به‌واسطه آموزش‌های این مردان بزرگی است که توسط جناب مهندس دژاکام تربیت‌شده‌اند.

دستور جلسه کمک کنگره به من و کمک من به کنگره است، وقتی ما در نوشتارها می‌خوانیم که کنگره مکان مقدس و امنی است و به‌وسیله نیروهای مافوق محافظت می‌شود یعنی اینکه در اینجا کارهایی انجام می‌گیرد که هیچ دکتر، پروفسور و مهندسی قادر به انجام آن نبوده است.
در بیرون از کنگره چه کسی می‌توانست مصرف الکل و سایر مواد مخدر را در درون من درمان کند و به این جهت امن و مقدس است که چیزهایی را از من دور کرد که هیچ‌کس توان درمان آن را در من نداشت.
واقعاً بزرگ‌ترین کمکی که در کنگره به من نادر شد این بود که کلمه کمک راهنما روی من گذاشته شد، درست است که الآن به ما می‌گویند راهنما ولی شما اگر به کلماتی که در کنگره روی افراد گذاشته‌ شده است مثل رهجو، کمک راهنما، مرزبان و ایجنت توجه کنید نکات ارزشمندی را از آن دریافت می‌کنید.

در لژیون همیشه من نمی‌گویم چه دارم که به ره‌جو یاد بدهم، می‌گویم آن رهجویی که در لژیون نشسته چه چیزی می‌خواهد به من بیاموزد؛ لذا وقتی‌که مؤلفه هر انسان یادگیری باشد در حاشیه و معرکه‌گیری فرو نمی‌رود و این معرکه‌گیری مستلزم همان آموزشی است که از مادر می‌گیریم که پدر و مادر ما جناب مهندس دژاکام است.
کسانی می‌توانند در کنگره درمان شوند که مطالب و آموزش‌های کنگره شصت را بپذیرند تا به تعالی برسند.
معرفت در گرانی است به هر کس ندهند، پر طاووس قشنگ است به کرکس ندهند

من طی این چهل روز شش یا هفت بار به تهران رفته‌ام، فردا صبح هم عازم تهران هستم و هر بار شادتر و مسرورتر هستم و امروز به مادر هشتادساله‌ام می‌گفتم، مادر یادت می‌آید وقتی در سن هیجده سالگی در تهران خدمت می‌کردم هر وقت از تهران می‌آمدم دو روز می‌خوابیدم ولی الآن در پنجاه‌وهفت‌سالگی وقتی صبح می‌رسم، باز عصر به کنگره می‌آیم.

این همان پیوند محبت عقل، عشق و ایمان باعث شده است تا احساس کنم سی‌وهفت‌ساله هستم، جناب مهندس در سی‌دی «سن» فرمودند که ما یک سن فیزیولوژی، یک سن شناسنامه‌ای و یک سن روانی داریم، سن شناسنامه‌ای من پنجاه‌وهفت، سن فیزیولوژی من سی‌وهفت و سن روانی‌ام مانند یک طفل یک‌ساله یا دوساله هستم و کودک درونم تازه بیدار شده است، من باید اول به خودم عشق بورزم، دوم به خانواده‌ام و سوم به جامعه‌ام عشق بورزم.

طی این مدت برای عواملی مثل رهایی درمان اعتیاد یا درمان سیگار، چهل بار خدمت جناب مهندس رسیدم و لحظه بسیار خوبی است وقتی خدمت جناب مهندس هستم؛ ولی این چهل بار یک‌طرف و زمانی که این انگشتری را از جناب مهندس دریافت کردم یک‌طرف، وقتی‌که انگشتر دنوری را دریافت نمودم داشتم پرواز می‌کردم و حالت بسیار خوبی بود چراکه انسان وقتی‌که بخشش می‌کند حالش خوب می‌شود، آن‌هم انسانی مثل من که یک آدم فقیر بودم.

امروز به خودم می‌بالم که در چنین سیستمی خدمت می‌کنم و روزبه‌روز مسئولیت‌های گوناگونی را به من می‌دهند که بتوانم در این مسئولیت‌ها خودم را پاک و صیقل بدهم و امیدوارم بتوانم در این مقطع به انسان‌هایی که نیازمند و خواهان درمان هستند کمک کنم، این راه هم سخت است و هم سهل، فقط و فقط باید رهجو باشی و رهجو هم باید عاشق باشد.

امیدوارم در عشقمان کوتاهی نکنیم و بتوانیم به‌جاهایی برسیم که گوش فلک هم هنوز به آن آشنایی ندارد.

امروز هم جشن یک سال رهایی علی آقا را باید جشن بگیریم و این جشن رهایی را به خودش به خانواده‌اش و به جناب مهندس و خانواده محترمشان و به خانواده بزرگ کنگره شصت و شعبه خلیج‌فارس بوشهر تبریک می‌گویم.
علی خوب سفر کرد و در تاریخ ۲۹ خرداد ۱۴۰۰ دقیقاً یعنی دو ماه بعد از میثم در لژیون یکم وارد شد و رهجوی خوبی بود.

برخی از رهجوها با سر وارد کنگره می‌شوند عده‌ای با قلبشان می‌آیند و پاره‌ای از آن‌ها با پایشان به کنگره می‌آیند.

کسی که با سرش می‌آید یعنی خیلی متکبر و مغرور است، کسی که با قلبش می‌آید یعنی خیلی عاشق است و کسی هم که با پاهایش می‌آید یعنی به زور خانواده آمده است.
علی از کسانی بود که خودش آمد و از اعتیاد و مصرف شصت سی‌سی شربت تریاک خسته شده بود، البته چیزهای دیگر هم مصرف می‌کرد، ولی رفته‌رفته که آمد نیروهای بازدارنده او را ول نمی‌کردند و شلاق‌هایی هم به فرد می‌زنند از پشت سرش که می‌خواهند به آن بفهمانند که به‌راحتی نمی‌گذارند از این مرز و فردوسی که می‌خواهی وارد بشوی و به آن برسی!

وقتی‌که رهجو دستش را از دست راهنما بیرون می‌آورد، نیروهای بازدارنده پشت سر منتظرند، منتظر غفلت رهجو هستند یعنی یک غفلت بکنید دیگر سرو کارت با کرام‌الکاتبین است.

علی هم در پله نه سی‌سی بود تا رسیدیم به چهار و نیم و هرروز می‌گفتیم علی حالت چطور است؟ می‌گفت بله خوبم! و دقیقاً همان موقع که من سی‌دی رمضان را گذاشتم دستور جلسه، یعنی همین حکم قاضی. سه وعده دارویش تبدیل شد به دو وعده و همین‌طوری رفت جلو که دقیقاً جناب مهندس هم در سی‌دی رمضان می‌فرماید که افراد به خاطر تدین و به خاطر دین‌داری‌شان می‌خواهند روزه‌بگیرند و می‌آیند وعده روزشان را قطع می‌کنند و اضافه می‌کنند به وعده شب و صبحشان.

علی هم همین کار را کرد که تا چهار و نیم سی‌سی آمد و هیچی نگفتیم، وظیفه راهنما این است که چیزی نمی‌گوید ولی در آخر خودش متوجه شد و گفت و ما آن چیزهایی که در کنگره یاد گرفته بودیم اعمال کردیم و به لطف عنایت خدا حکم قاضی در حیات شامل حالش شد و این رهایی را به او تبریک می‌گویم.
انسان خدمت‌گزاری است و بچه باسوادی است و می‌تواند الگو باشد یعنی هنوز الگو نیست، این را من یادم نمی‌رود وقتی یک سال رهایی‌ام آقای امیرحسین علامی همین حرف را به خودم زد و به من و آقا رهام گفت، نادر می‌تواند الگو باشد، الگو بودن خیلی سخت است.

امیدوارم بتواند الگو باشد و نشان بدهد که خدمت‌گزار لایقی است چراکه ما در کنگره می‌آییم آموزش می‌بینیم و خدمت می‌گیریم درست مثل همان چیزی که در سوره مؤمنون می‌گوید: اگر من واقعاً مسلمان هستم برای دو کار آمده‌ام روی کره خاکی یک آموزش ببینم و دوم خدمت کنم ولاغیر.
این‌یک طرف ضلع آموزش است که دو ضلع دیگر آن می‌شود جامعه و خانواده امیدوارم بتوانیم در جامعه و در خانواده مفید باشیم.

خدایا مرا خرج کاری کن که برای آن کار آفریدی
از همه شما سپاسگزارم

پیام تولد:
ما نیز این روز را به شما تبریک می‌گوییم و آرزو داریم با هرروز گذشتن از این روز بزرگ، قدمی به او نزدیک شوید و این اثر حکم قاضی هست.

اعلام سفر:
آخرین آنتی ایکس مصرفی شربت تریاک، مدت سفر ۱۳ ماه و ۱۷ روز، راهنما مسافر نادر، مدت رهایی ۲۳ ماه و ۷ روز، سفر درمان سیگار به راهنمایی مسافر ضرغام، رهایی ۱۹ ماه، ورزش در کنگره شنا

آرزوی مسافر:
آرزویم این است که سفر اولی‌ها همگی به درمان برسند و لذت رهایی را بچشند که واقعاً لذت‌بخش است و برای تمام کسانی که خدمت می‌کنند آرزوی سلامتی و توفیق روزافزون دارم.

سخنان مسافر علی:
سلام دوستان علی هستم یک مسافر.
صد هزار مرتبه شکر که امروز هم توفیق شد بین شما دوستان عزیز باشم، تشکر می‌کنم از جناب مهندس بنیان‌ کنگره شصت، از راهنمای خودم آقای نادر و تمام خدمتگزاران شعبه تشکر می‌کنم  و از آن بنده خدایی که باعث‌وبانی شد که من به اینجا بیایم سپاسگزارم.
واقعاً تا اذنش صادر نشود، نمی‌توانید وارد کنگره بشوید، در ساختمان قبلی شعبه دو بار آمدم ولی دلی نبود، یک‌بار آقای فراشبندی ایجنت بود و در حیاط نشسته بود؛ یادم نمی‌رود روز پنج‌شنبه بود و همسفران هم بودند و هر کاری کرد داخل نیامدم خجالت می‌کشیدم، رفتم باز یک‌بار دیگر آمدم، شیفت بودم گفتند باید در تمام جلسات شرکت کنی، گفتم من شیفتی هستم و به دنبال بهانه بودم برای درمان نیامده بودم بازهم ول کردم رفتم.

مرتبه سوم دوستم باعث شد سفرم را شروع کنم، راهنما هم انتخاب کردم حالا آقا نادر کارم را راحت کرد و خرابکاری که وسط سفر کردم را گفت، اول ماه رمضان بود سی‌دی ‌ماه رمضان را گذاشت برای گوش کردن و من روی نه سی‌سی بودم همان موقع هم یک ترسی به سراغم آمده بود همان مثلث جهالت ترس، ناامیدی و منیت آمده بود سراغم که می‌خواهی دو سی‌سی بخوری جوابت نمی‌دهد حالت را خراب می‌کند.
سی‌دی هم گوش کردیم ولی من برعکسش را عمل کردم آمدم سه وعده را کردم دو وعده یعنی دو تا چهار و نیم سی‌سی و شروع کردیم به خوردن روز اول هم دروغ به خودم دادم و گفتم می‌خواهم روزه‌بگیرم و این بهانه خوبی شد اصلاً قصد روزه گرفتن نداشتم این بهانه‌ای شد که آن ترس بهانه به دستم داد.
بعد منیت هم دنبالش آمد گفتم خب خودم دیگر بهتر می‌دانم این دو وعده خیلی راحت‌تر است هم بیشتر می‌خوری و هم حالت بهتر است برای من بهتر جواب می‌دهد!

حالا برای بعضی سفر اولی‌ها می‌گویم، موقعی که خواستم آن پله را کم کنم، نتوانستم و همان نه سی‌سی را می‌خوردم آمدم روی شش سی‌سی دوباره همان نه سی‌سی را تهیه می‌کردم و می‌خوردم، نیروهای بازدارنده ول‌کنم نبودند به من گفتند ول کن از کنگره برو!

پنج ماه شش ماه دوباره برای خودت بزن و نشئه کن هر کاری که می‌خواهی بکن دوباره بیا و دوباره یک جریمه می‌دهی و از اول شروع کن، دیگر این نقشه را شیطان نتوانست پیاده کند از محل کار زنگ زدم به آقا نادر گفتم من دارم خرابکاری می‌کنم گفت خودم می‌دانم داری خرابکاری می‌کنی!

گفت از فردا صبح سه روز برو سقوط آزاد و بعد بیا ببینم که حالت چطور است، گفتم چشم!
دوستان موقعی که فکر لغزش یا گریز به سر سفر اولی می‌زند مثل این است که با ماشین می‌خواهی از سرازیری با دنده 5 و تخته گاز پایین بیایید، سرپیچ اول نه، پیچ دوم یا سوم صد درصد ماشین شما وارد دره و دوباره وارد تاریکی می‌شوید.

اگر راهنما به شما می‌گوید شما یک سی‌سی مصرف کنید نیم میلی اضافه‌اش کنید تا دوباره برنگردید و به راهنما نگویید و سریع عمل نکنید، نمی‌توانید کمش کنید.
کنگره جای خوبی است ولی من هنوز لیاقتش را پیدا نکردم که بتوانم خدمت واقعی‌ام را اینجا انجام بدهم و از خدا می‌خواهم که این آرزویم را برآورده کند که بتوانم یکی از خدمت‌گزاران اینجا باشم.
ممنون و سپاسگزارم.

نگارش: مسافر امرالله (لژیون هشتم)
ویراستار: مسافر علی‌اکبر (لژیون یکم)
ثبت: مسافر اسماعیل

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .