من در زندگی به هر چیزی جز اعتیاد فکر میکردم؛ هرگز تصورش را نمیکردم که فرزندم، اعتیاد داشته باشد. روزی که در جیبش شیشه پایپ را دیدم، یکمرتبه آسمان بر سرم خراب شد، آن روز صدای شکستن استخوانهایم را نیز شنیدم و شاید ساعتها مانند گندم روی آتش، بالا و پایین میپریدم و راه نفس کشیدنم بسته شده بود. درکل ورق زندگیام برگشت؛ چنان روزگار برایم تیره و تار گشت که تا مرز سکته نیز رفتم به هر فردی، متوسل میشدم و به هر ریسمانی چنگ میزدم؛ ولی درست نمیشد که نمیشد.
یک روز ناامید از هر چه و هر که هست بودم که همسرم گفت: یکی از دوستانش یک مکانی را به نام کنگره۶۰ معرفی کرده است. من به امید اینکه کاری برای فرزندم، انجام دهم، وارد کنگره۶۰ شدم با اینکه هیچ شناختی از آنجا نداشتم؛ ولی همان جلسه اول در بدو ورود احساس امنیت کردم.
اول حرفهایشان برای من گنگ بود؛ چون به من میگفتند که کاری به فرزندت نداشته باش. بهطور مداوم فکر میکردم، او مواد مصرف میکند و من بهخاطر فرزندم آمدهام. در همین پریشان فکریها بهسر میبردم؛ اما جلسات را مرتب میآمدم، با اینکه برای مسافرم کاری نمیتوانستم بکنم؛ ولی حالم خوب بود. آرامآرام متوجه اهمیت این بهشت، به نام کنگره۶۰ که روی زمین قرار دارد، شدم و استوار این راه را ادامه دادم. من یاد گرفتم که باید تغییر را از خودم شروع کنم؛ وقتی خودم تغییر کنم، اطرافیانم نیز تغییر خواهند کرد. البته روزهای اول این را درک نمیکردم؛ ولی حال با گوشت، پوست و خون درک میکنم و خدا را هزاران بار، شکر میکنم که این مکان مقدس را سر راه من قرار داد تا متوجه بشوم، کجای داستان قرار دارم.
هماکنون که مسافرم به رهایی رسیده، فکر میکنم، برفراز ابرها راه میروم. هر لحظه به جان آقای مهندس و خانواده محترمشان دعا میکنم و امیدوارم چشمان هیچ مادری بابت اعتیاد فرزندش گریان نباشد. در پایان از راهنما همسفر سمیه بابت دلگرمیهایشان در این چند سال کمال تشکر را دارم.
نویسنده: همسفر محبوبه رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون بیستوششم)
رابط خبری: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون بیستوششم)
ثبت و ویرایش: همسفر سمیرا رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون بیستوششم) دبیر سایت
همسفران نمایندگی شادآباد
- تعداد بازدید از این مطلب :
242