من صمیمانه خدا را شاکر هستم که کنگره را سر راه ما قرار داد تا به کامیابی و درمان برسیم. هر شخص در دنیا یک تقدیر دارد و در تقدیر من هم اینگونه است و شکایتی ندارم حتما صلاحی بوده است که مسافر من مصرفکننده هروئین باشد و به لطف خدا و کمک جناب مهندس دژاکام و راهنمایان عزیزمان به شادکامی برسیم و پا به کنگره بگذاریم و آموزش بگیریم و به دانایی برسیم و قدر سلامتی و حال خوش را بدانیم و از جهل و غفلت بیدار شویم.
من هرگز روزهایی را فراموش نمیکنم که مسافرم حال و روز خوبی نداشت آشفته و پریشان بود و ضدارزشها الویت اول در زندگی او بود و همیشه نا شکری میکردم و فقط از خدا مرگ خودم را میخواستم.
هیچ وقت دوست ندارم به روزهای پریشانی برگردم روزی که فهمیدم همسرم مصرفکننده است ۲۰ساله و مادر یک دختر ۹ ماهه بودم همسرم بسیار پرخاشگر شده بود من جرأت اعتراض نداشتم فقط اشک میریختم ولی او را دوست داشتم هیچوقت به جدایی فکر نمیکردم. یکروز که حال خوبی نداشت به من گفت؛ که به خانه مادرم بروم و طلاقم را بدهد و فرزندمان را هم مادرش بزرگ کند.
وقتی زندگی نابسامان ما به اینجا رسید من ناامیدتر از قبل مشتی قرص خوردم تاخودم را راحت کنم حالم خراب شد طوریکه چشمانم تار شد و به سختی میدیدم. گُر گرفتگی شدید و حالت تهوع داشتم وقتی من را در آن حال دید من را به دکتر برد و بعد از چند روز خوب شدم. من آگاهی نداشتم فکر میکردم در عرض یک شب میتواند مواد را کنار بگذارد درصورتی که روزبهروز بدتر شد.
یکی از دوستانش که در کنگره درمان شده بود کنگره را به همسرم معرفی کرده بود من که از همه جا ناامید بودم وقتی به من گفت پیش خودم فکر کردم که اینجا هم فایده ندارد ولی بعد از مدتی متوجه شدم که نه تنها درمان میشود بلکه به عقل و دانایی او کمک شایانی شده است تا اینکه خودم هم ترغیب شدم به کنگره بیایم و آموزش بگیرم و از قافله جا نمانم، آمدم و درکنار راهنمای عزیزم و رهنمودها و آموزشهای ایشان کمکم به دانایی میرسم.
دوست دارم از حس رهایی مسافرم از دست اعتیاد بگویم و خوشحالی خود را با شما دوستان عزیز به اشتراک بگذارم.
روزی که مسافرم به خانه آمد و گفت که به تشخیص راهنما آخر هفته باید به خدمت مهندس برویم و گل رهایی را از دست پرتوان جناب مهندس بگیریم ذوق در چشمانش برق میزد و من نیز خوشحال شدم. خوشحال به این دلیل که سایه شوم اعتیاد و مواد از زندگیمان رخت بست و ما مثل سالهای قبل از اعتیاد مسافرم به خوبی و خوشی گذران زندگی میکنیم. همانطور که راهنمای عزیزم همیشه میگوید مشکلات زندگی کوچک و بزرگ همیشه است ولی این مشکل خانمانسوز خدا را شکر به لطف حق و کمک جناب مهندس و راهنمایان عزیزمان حل شده بود و ما طبق قرار به محضر مهندس رسیدیم.
آن لحظه که برای اولین بار با آقای مهندس روبهرو شدم وصف شدنی نیست. حس آرامش و بغض بر من قالب شد انگار که بعد از چند سال پدرم زنده شده باشد. ما گل رهایی را با جان و دل گرفتیم و مسافرم آخرین قطره شربت اوتی را نوش کرد و برای همیشه انشاءالله از دست غول بی شاخ و دم اعتیاد رها شدیم این حال خوش را برای همه مسافران و همسفران و خانواده این عزیزان از خداوند بزرگ خواستارم.
نویسنده: همسفر معصومه رهجوی راهنما همسفر سمیه(لژیون پنجم)
ویرایش و رابط خبری: همسفر پروانه رهجوی راهنما همسفر سمیه(لژیون پنجم)
تنظیم و ارسال: همسفر سمیرا رهجوی راهنما همسفر مهری (لژیون اول) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی باباطاهر همدان
- تعداد بازدید از این مطلب :
96