حس مربوط به ساختمان جسم است که پنج حس درون و پنج حس بیرون که قابل لمس نیستند را شامل میشود. موقعی که بیدار و هوشیار هستیم پنج حس درون داریم که جسم و روح با هم هستند. پنج حس برون ما قابل لمس نیستند؛ اما قابل حس هستند. حس بینایی را در اختیار داریم و میبینیم؛ ولی در حس برون وسیلهای برای دیدن نداریم. بدون چشم، در خواب میبینیم؛ چشم کاملاً خاموش است و چشم ما با خویشِ دیگر و در عالم دیگر تصاویر را ضبط میکند. ما نمیدانیم با کمک چه وسیلهای اینها ضبط شدهاند؛ چون ما در خواب بودیم و بدون حرکت، فقط نفس و روح با هم در ارتباط بودند. جسم به ظاهر بیحرکت ما، با اندامهای دیگر سیر کرده است. سیر و سلوکی که جسم در آن دخیل نیست و اندامهای دیگر قابل رویت هستند؛ آنچه در خواب میبینیم همانگونه است که ذهن ما میبیند؛ مثلاً میگوییم فیل، در ذهن آن را میبینیم؛ میتوانیم تجسم کنیم؛ ولی نمیتوانیم لمس کنیم؛ آن حس، حس برون است. همانطور که حسهای درون (حواس آشکار) داریم، پنج حس پنهان هم داریم. افکار، اندیشه، عشق، محبت، کینه و انتقام صور آشکار و پنهان دارند. شخصیتها هم بر دو وجه هستند: آشکار و پنهان، انسان در ظاهر خوب و مرتب است؛ ولی در پنهان قاتل زنجیرهای است.
یکی از مسائلی که پنهان هست، مکر است. مکر یعنی حیله، تزویر، فریب و یا چارهاندیشی برای ضرر رساندن به کسی. مکر در قرآن به عنوان تدبیر هم آمده است: «وَ مَكَروا وَ مَكَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيرُ الماكِرينَ» یعنی حقه و کلکی که میزنیم خداوند بدتر از آنرا سر خودمان میآورد. شما مکر میکنید، خدا هم مکر میکند. خداوند بهترین و آخرین مکرکننده است. البته در اینجا مکر به معنای چارهاندیشی است. مکر و حیله در بین حیوانات هم وجود دارد؛ حیوانات با مکر شکار خود را به دست میآورند. همانطور که از عشق و محبت صحبت میکنیم؛ باید از مکر هم حرف بزنیم تا همیشه مراقب آن باشیم و مکر هم باید بدانیم. مقابل نیرنگ و مکر، طمع وجود دارد. بعضی مواقع ما را طمع میگیرد که فلان بانک سود بیشتری به ما میدهد و تمام سرمایه خود را در آن صندوق و بانک پسانداز میکنیم و همه سرمایه ما از بین میرود.
گاهی اوقات حیله به صورت زیبایی میآید و ما را متقاعد میکند؛ بعضی اوقات نیرومند است و نمیتوان آن را باور کرد. پس حیله و تزویر همراه با طمع انسان، باعث گرفتاری او میشود. غیبت هم نوعی مکر است و به منظور ضربه زدن به شخصی بیان میشود؛ خشم هم مانند مکر به انسان ضربه میزند. ضریب هوشی انسان معمولی صد است تیزهوشان ۱۲۰، نوابغ ۱۵۰، افراد خنگ ۸۰ و کودن ۶۰ است. وقتی انسان خشمگین میشود هوش او تقسیم بر سه میشود انسان باهوش موقعی که خشمگین میشود رفتاری از خود نشان میدهد که فقط یک کودن ممکن است انجام دهد و هوش او ۴۰ میشود، ما موقعی که خشمگین هستیم بدترین حرفها را میزنیم؛ خیلی کارها بر مبنای خشم انجام میدهیم و خشم یک پوئن منفی است.
زمانی که جسم و روح با هم هستند؛ موقع بیداری ما است که پنج حس درون فعال میشود؛ اما موقع خواب، حس برون به میان میآید؛ پنج اندام دیگر، جسمی که الان داریم و کالبدی که در خواب داریم دو پیکره هستند؛ اگر بپرسیم کدام کالبد حقیقی است؟ بیداری یا خواب؟ باید بگوییم هر دو کالبد به موقع خودش حقیقی هستند. پنج حس که این طرف است برای ما قابل قبول است؛ پیکرهها و حسهای دیگر ما قابل لمس نیست. لمس کردن و حس کردن با هم فرق دارد؛ لمس کردن موقعی است که ما به چیزی دست میزنیم میتوان آن را لمس کرد؛ حس کردن یعنی در وجود خود به آن توجه کنیم و قابل دست زدن و لمس نیست؛ مثلاً عزیزی را از دست دادهایم نمیتوانیم آن را لمس کنیم اما میتوانیم آنرا حس کنیم.
ما برای حس بینایی وسیلهای در اختیار داریم و میبینیم؛ برای مثال در خواب چشمهای ما بسته است، جسم ما بیجان و ما با چشم دیگر و در عالمی دیگر تصاویر را میبینیم، ضبط میکنیم و خودمان نمیدانیم با کدام وسیله ضبط شده است. شما که در خواب بودید بدون حرکت، تنها ارتباط نفس در میان بوده است. وسیلهای که بتواند نشان دهد این تصاویر ضبط شده است، نیست و اگر هم باشد ما نمیتوانیم ببینیم؛ چون جسم به ظاهر بیحرکت ما با پیکرهای که در خواب است این کارها را انجام میدهد. میگوییم کسی از آن دنیا آمده که خبر بیاورد؟ در خواب به آن دنیا میرویم و برمیگردیم جسم ما مثل جسد اینجا افتاده؛ ولی در خواب واقعیت را میبینیم؛ به همین راحتی، در علم روانشناسی به اینها میگویند «اختلالات»؛ اما فکر آنها اشتباه است؛ چون خواب مرگ موقت است. در مرگ همیشگی، ارتباط جسم با روح قطع میشود و ما وارد جهان دیگر میشویم؛ اما در خواب هر شب به آن دنیا میرویم و برمیگردیم. خواب سیر و سلوکی است که جسم در آن دخیل نیست و اندامهای دیگر در آن دخیل هستند و قابل رویت برای هر کس نیست. مجهولاتی داریم از شناخت انسان و اینکه انسان دارای صور آشکار و پنهانی است که کشف نشده است. وسیلهای به نام جسم به ما دادند که چند صباحی با آن زندگی میکنیم و بعد از آن جدا میشویم؛ زندگی بعد از مرگ ادامه دارد.
ما هر اندیشهای میکنیم دلیل بر وجود آن اندیشه است هیچ چیز در دنیا نیست؛ مگر آنکه در آن اندیشه باشد. تفکر آغاز خلقت است؛ منظور اندیشه و دنیا هست. اول در اندیشه و بعد به وجود آمده است. مثلاً لیوان، میز، میکروفون اول فکر آنها خلق شده بعد آنها ساخته شدهاند؛ نتیجه این میشود که زندگی و آخرت خود را با اندیشه و تفکر میسازیم.
آقای مهندس با اندیشه خود متد DST را خلق کرد، کنگره۶۰ را به وجود آورد، ما وارد کنگره۶۰ شدیم و با اندیشه راهنما شدیم. وقتی تفکر و اندیشه ما درست باشد؛ برداشت آن هم درست خواهد بود. مهم این است که چه میکاریم؟ آیا حنظل میکاریم یا رطب؟ اندیشه همان کاشتن است. اگر باد بکاریم طوفان برداشت میکنیم؛ اگر خشم بکاریم خشم و اگر انتقام بکاریم انتقام درو میکنیم. قبلاً گفتیم هر اندیشهای بنمایید دلیل بر وجود آن است؛ پس خیال هم جزء آن است؛ خیال بسیار مهم و در جهت مثبت خوب است. خیال یعنی با افکار فیلم آنرا میبینیم بعد خلق میکنیم. هیچ چیز در دنیا نیست؛ مگر اندیشه آن در فکر ما وجود داشته باشد. ما الان میگوییم آیا خواب حقیقت است؟ یا بیداری؟ یا وارد دنیای دیگر میشویم کدام حقیقت است؟ در حقیقت هر کدام در جای خودش واقعی است. حس دارای صور پنهان و آشکار است.
نویسنده: همسفر جمیله رهجوی راهنما همسفر بتول (لژیون سوم)
ویرایش: همسفر ماه بیبی رابط خبری لژیون سوم
ارسال: همسفر فاطمه.ا دبیر سایت
همسفران نمایندگی یحیی زارع میبد
- تعداد بازدید از این مطلب :
88