English Version
This Site Is Available In English

برای حفظ کنگره رهجویان فرمانبردار و باانضباطی باشیم

برای حفظ کنگره رهجویان فرمانبردار و باانضباطی باشیم

از وقتی پایم به کنگره باز شد کنگره را یک مکان مقدس و امن می‌دانم. من برای آموزش گرفتن، تربیت، شعور بالاتر، آگاهی بیشتر، دوری از ضد ارزش‌ها، رهایی مسافرم و بازسازی خودم به کنگره آمدم. خدا را شکر با حضور در جلسات آموزشی و لژیون هم خودم و هم مسافرم سفر خوبی داشتیم. با کمک خدا و دستان پرتوان آقای مهندس، همکاری مسافرم، راهنمای مسافرم غلامرضا و راهنمایم همسفر الهام گل رهایی را از آقای مهندس گرفتیم. ان‌شاءالله که برکت این دستان شفابخش در زندگیمان جاری و ساری باشد. من حس لذت‌بخش رهایی را با گوشت، پوست و استخوانم لمس کردم. امیدوارم که سفر دوم را هم با خوبی و خوشی به پایان برسانیم و با نوشتن ۳۰ سی‌دی به دنیای خودشناسی و خداشناسی قدم بگذاریم.

من از کنگره خیلی چیزها آموختم. خودم را پیدا کردم که چه کسی هستم، برای چه به دنیا آمده‌ام و هدفم از زندگی چیست؟ قبل از کنگره یک مسافر مصرف‌کننده داشتم و برای این‌که حفظ آبرو کنم و از ترس این‌که به‌دست مأموران قانون نیفتد نمی‌گذاشتم مسافرم به‌بیرون از خانه برود. تنها فداکاری که می‌کردم این بود که در خانه بنشیند و خودم چایی نبات برایش بیاورم؛ چون هیچ دانایی نداشتم. آن‌قدر روش درمان NA را پیش رفته و هزینه‌های هنگفت پرداخت کردم که خسته شدم و هیچ نتیجه‌ای عایدم نشد. تنها آرزویم سلامتی و حال خوب مسافرم بود. مسافر من از لحاظ مالی، اخلاقی و معنوی کم و کسری برای من نمی‌گذاشت. همیشه به‌ او می‌گفتم: چرا تو با آن‌هایی که من می‌بینم فرق می‌کنی؟ همیشه برایم سؤال بود و به‌ او می‌گفتم: اعتیاد تو مهر بدی روی همه خوبی‌های تو زده من اگر جایی از خوبی‌های تو تعریف کنم می‌گویند: کافی است اول برود اعتیادش را ترک کند. اگر از خوبی‌های او صحبت می‌شد سکوت می‌کردم، فقط شنونده بودم؛ ولی وقتی شنیدم یک جایی به اسم کنگره۶۰ است خوشحال شدم؛ ولی باز هم به‌خاطر نداشتن اطلاعات کافی از کنگره گفتم این‌جا هم مثل یکی از همان جاهای قبلی که رفته‌ام است منتها اسمش باکلاس‌تر است.

مسافرم با خواست و اراده خود به کنگره آمد. من اوایل با ایشان نمی‌آمدم و خجالت می‌کشیدم، به مسافرم می‌گفتم فقط افراد این‌جا نمی‌دانند که تو مصرف‌کننده هستی بزار لااقل من را نشناسند. خلاصه این روند به مدت چند روزی ادامه داشت تا این‌که به کنگره آمدم. از وقتی که وارد کنگره شدم، کنگره یکی از بستگان نزدیکم شد. شاید از خواهر و برادر برای من مهم‌تر شده است؛ فقط به کنگره فکر می‌کنم. کارهایم را طوری ردیف می‌کنم که سر وقت حضور داشته باشم. واقعاً کنگره۶۰ جان خیلی از زندگی‌ها را نجات داده است. من همسفر هیچ امیدی به بهبودی مسافرم نداشتم؛ ولی کنگره۶۰ طوری انسان‌ها را تربیت می‌کند که از تمام جهات زندگی به تکامل عقلی و آگاهی برسند. چگونه زندگی کردن، صبر و شکیبایی همه را کنگره به ما هدیه داده است؛ پس ما هم برای حفظ کنگره باید رهجویان فرمان‌بردار و باانضباطی باشیم، از کارهایی که حرمت کنگره را به‌خطر می‌اندازد دوری کنیم و بیاموزیم که کنگره مکان امن و مقدسی است. امیدوارم که این حس خوب من را همه سفر اولی‌ها تجربه کنند. اکنون که این دلنوشته را می‌نویسم ۲۳ روز از رهایی مسافرم می‌گذرد. به امید رهایی همه مسافرهای سرزمینم.

نویسنده: همسفر لیلا رهجوی راهنما همسفر الهام (لژیون دوم)
رابط خبری: همسفر صدیقه رهجوی راهنما همسفر فریبا (لژیون هشتم)
ویرایش: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر فهیمه (لژیون ششم) دبیر اول سایت
ویراستاری و ارسال: راهنمای تازه‌واردین همسفر طیبه نگهبان سایت
همسفران نمایندگی شهرری

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .