جلسه دوازدهم از دور هشتم سری کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰ ویژه مسافران و همسفران شعبه صالحی۲ با استادی راهنمای محترم مسافر سعیدونگهبانی مسافر محمد و دبیری مسافر وحید با دستور جلسه《کمک من به کنگره و کمک کنگره به من》 در تاریخ۲۶دی ماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۷ آغاز به کار کرد.
چکیده سخنان استاد:
سلام دوستان سعید هستم یک مسافر ،در ابتدا خدا را شکر می کنم که امروز هم در کنگره هستم و آموزش می گیرم . در مورد دستور جلسه یکی از بزرگترین کمک هایی که کنگره می تواند به من کند این است که به من آموزش می دهد ، در پیام که نگهبان می خواند خدایا ما را از دست بزرگ ترین دشمن خودمان که جهل و نا آگاهی خودمان هست نجات بده . اگر بخواهم از دست نا آگاهی و نادانی نجات پیدا کنم هیچ راهی ندارم جز این که بیایم در کنگره آموزش بگیرم و آگاهی خودم را بالا ببرم .اگر بخواهم جهل را از بین ببرم خود به خود که از بین نمی رود باید چیزی جایگزین شود و آن دانایی است که کسب آن نیاز به آموزش دارد .به نظر من این یکی از بزرگ ترین کمک های کنگره است که می تواند به یک شخص انجام شود .
در گذشته این جهل و نا آگاهی روزگار من را سیاه کرده بود و باعث شده بود که مواد مصرف کنم ،نفس اماره هر کاری و چیزی که از من خواست گفتم چشم انجام می دهم .غیبت کردن ،دروغ گفتن ،حرص و طمع ، کارهای نادرست و علت این بود که جهل و نا آگاهی سر انسان را کلاه می گذارد و روزگارش را سیاه می کند و مثل یک شب تاریک که اگر شخص بخواهد کاری را انجام دهد آن قدر تاریک است که فرد اصلا نمی داند کجا می رود ، کوچه سمت چپ را می رود می بیند اشتباه است و یا کوچه سمت راست را می رود باز اشتباه است و یا مثل یک جانداری است که در آب زندگی می کند و به دلیل گل آلود بودن آب نمی تواند مسیر خود را پیدا کند .جهل واقعا با من این کار را کرده بود و نمی گذاشت من به هدف یا زندگی فکر کنم .
وقتی که آمدم کنگره راهنما گفت نگران نباش و این شب تاریک روشن می شود و روز می آید. با تصفیه و تزکیه می توانیم آن آب گل آلود را یواش یواش زلال کنیم و هر چی این آب تمیزتر شود می توانیم سفر را بهتر انجام دهیم .کنگره تفکر من را عوض کرد من همیشه فکر می کردم در قطاری هستم به اسم قطار زمان که در سرآشیبی است و در آخر در یک دره می افتد که انتهای مسیر نیست و نابودی است .با این طرز تفکر هر چیز خوبی که به من می دادند لذتی برایم نداشت و فقط به سقوط قطار و مرگ فکر می کردم . بعد که آمدم کنگره دیدم این گونه نیست و در وادی سیزدهم خواندم که پایان هر نقطه سر آغاز خط دیگری است و فهمیدم که نباید نگران باشم. درست است که این قطار دارد سقوط می کند ولی به جایی می رسد و در انتهای مسیر خط دیگری آغاز می شود و اعمال تو در حرکت قطار و مقصد تاثیر دارد.
کنگره زندگی جدید به من داد و به من یاد داد که همه چیز در تفکر تو صورت می گیرد ،همان طور که جناب مهندس می گویند من اگر فکر کنم آدم بدبختی هستم حتما آدم بدبختی می شوم و اگر فکر کنم که با مرگهمه چیز تمام می شود با همین تفکر زندگیم را در یاس و نا امیدی به پایان می رسانم .ولی کنگره به من یک سرخوشی و امید تازه ایی داد و در کنگره همه این مشکلات من اصلاح شد .اما کمک من به کنگره چه بوده است ؟ گاهی اوقات فکر می کنم اگر قوانین و حرمت کنگره را رعایت کنم فکر می کنم وظیفه است ولی برای این که من هر کاری را بخواهم انجام دهم باید قانون بازی را بلد باشم. همان طور که استاد امین در کتاب جهان بینی می گوید وقتی می خواهید یک بازی را انجام دهید مثلا والیبال و یا فوتبال باید قوانین آن را بلد باشید.می خواهید خدمت مالی کنید باید قانون آن را بلد باشید و اگر قانون را بلد نباشید نمی توانید در آن بازی شرکت کنید .
قدم اول این است که من باید گوش به حرف راهنما باشم و سی دی را بنویسم و به حرمت و نوشتار کنگره احترام بگذارم ،چون اگر احترام نگذارم قطعا برگشت می خورم و قتی که برگشت می خورم یک هزینه ایی بر عهده کنگره می افتد .پس حرکت من در مسیر درمان خودم یک کمک به کنگره است ،درست است در انتهای مسیر وقتی که رها می شوم بوی خدمت عوض می شود و طمع و بوی خدمت های دیگر را متوجه می شوم . کمک دیگر من به کنگره این است که سعی کنم یواش یواش حرف و عملم یکی شود منظور از ریا همین است که حرف و عملم با هم فرق کند .مثلا در لژیون می گویم که دروغ نگوید ولی خودم دروغ بگویم ، پس اگر من حرف و عمل را یکی کنم این خود یک کمک به کنگره است . ممنونم که با سکوت خودتان به حرف های من گوش کردید.
تایپ:مسافر ناصر
تنظیم:مسافر محمدحسین
باتشکر از مسافران نمایندگی صالحی۲
- تعداد بازدید از این مطلب :
137