English Version
This Site Is Available In English

وقتی به نیرویی باوردارید، شما را هدایت می‌کند

وقتی به نیرویی باوردارید، شما را هدایت می‌کند

سیزدهمین جلسه از دور چهل سوم کارگاهای آموزشی خصوصی کنگره ۶۰،نمایندگی وحید، ویژه مسافران با استادی مسافر عقیل،نگهبانی مسافر محسن و دبیری مسافر مسعود با دستور جلسه" کمک من به کنگره وکمک کنگره به من" در تاریخ 26 دی ماه 1403 برگزار گردید.


سخنان استاد

بنام قدرت مطلق الله
خداوند را شاکرم که در این جایگاه قرار گرفتم تا بتوانم خدمت کنم و آموزش بگیرم. دستور جلسه امروز، کمک من به کنگره و کمک کنگره به من می‌باشد. در خصوص این دستور جلسه؛ باید عرض کنم که برای من این امر، اهمیت زیادی دارد که سال‌ها سرگردان بودم، به‌قول‌معروف در تاریکی‌ها و در چاه ظلمانی به سر می‌بردم و نمی‌دانستم کجای کار هستم و به درودیوار می‌زدم تا از این وضعیتی که داشتم نجات پیدا کنم و کنگره بود که آن جایگاه رو به من نشان داد. اکنون بد نیست که برگردم به‌روزی که به‌واسطه یکی از دوستانم که پیام کنگره رو به من دادند، ایشان گفتند که فلان جا هست که در آن می‌توانی رها شوی. خیلی آشفته بودم که چگونه می‌توانم رها شوم.
به یاد دارم روزی که به این نمایندگی آمدم، تصورم از کنگره این بود که جایی  افرادی نشسته‌اند و مشاوره می‌دهند. درست زمانی که وارد شدم همان لحظه پایان کارگاه بود که همه داشتن به دنبال صندلی می‌گشتند؛ خلاصه من برگشتم یک پیامی به دوستم دادم که اینجا کجاست من را فرستادی، خیلی شلوغ بود. زمانی که جلسه پایان یافت، بسیاری از عزیزان من را در آغوش گرفتند و به من روحیه دادند و همین امر باعث گردید تا در کنگره ماندگار شوم.  کمک من به کنگره دستور جلسه‌ای است که لااقل همیشه وجدان من را بیدار نگه می‌دارد. روز اولی که آمدم آقا عرشیا استاد جلسه بودند، بعد از اتمام جلسه تا منزل، گویی روی هوا بودم و داشتم پرواز می‌کردم، این‌قدر که حال خوبی داشتم ازهمون لحظه اول کنگره کمکش به من داشت. دیشب یاد این افتاده بودم؛ اگر کمی با دقت نگاه کنیم هرروز کنگره خدمتش را به ما می‌کند. درواقع همان جلسه  اول، کنگره پیام را به من داد، حال خوش را داد که اکنون بعد از گذشت 12 ماه، من همچنان یاد ان لحظه هستم که چه حال خوبی به من دست داد. کنگره60، همه جوره؛ ازلحاظ اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و هر زمینه دیگری به من کمک کرده است.
اگر در خصوص خودم بخواهم بگویم هیچ‌وقت یادم نمی‌رود در بالکن منزل مشغول سیگار کشیدن بودم دختر 3 ساله‌ام آمد و گفت که خسته شدم بابایی میشه سیگار نکشی من اول تصور کردم همسرم او را فرستاده است و جبهه گرفتم که چرا بچه را وارد این بازی‌ها می‌کنی، قسم خورد که این از خودش گفته، آنجا بازهم تلنگری خوردم. اگر در یک‌طرف پول بگذارند و بگویند سلامتی یا پول؛ حتماً خواهم گفت سلامتی.  این دستور جلسه، آن روزها را به یاد من می‌آورد و حرف رو یادم نرفته و حداقلش این است که ازلحاظ مالی باید خدمت کنیم ویکسری چیزهای دیگر بود که من الان متوجه این شدم که ازلحاظ اقتصادی جلو افتادم.
کارگاهی داشتم با حدود 20 نفر نیرو و اعتیاد کاری بامن کرد که به‌واسطه برخورد خوبی که نمی‌توانستم  با آن‌ها داشته باشم، تمام نیروها رفتند و کارم به‌جایی رسید که شروع کردم به فروختن وسایل کارگاه؛ یعنی حاصل زحمت 20 سال را شروع کرده بودم به فروختن؛ اما خدا را شکر به‌محض اینکه پایم را توی کنگره گذاشتم اکنون 20 تا نیرویم را دارم و خیلی چیزهای دیگر که البته این‌ها بخش خیلی کوچکی هستند. ازلحاظ  بعد معنوی و جهان‌بینی این است که خیلی چیزها رو شاید من عاقل می‌دانستم، یک گوش در بود و گوش دیگر دروازه؛ ولی چیزی که بود دانستن خالی کافی نبود و کنگره به من علاوه بر دانستن، فهم این‌ها را هم به من داد. وقتی به نیرویی باوردارید، شما را هدایت می‌کند. در کنگره آموختم، هر حرکتی که انجام می‌دهم؛ رضای خدا را در نظر بگیرم و این برای من خیلی ارزشمند است.

تایپ و ویرایش: مسافر علیرضا
تنظیم و ارسال: مسافر علی

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .