سلام دوستان معصومه هستم یک همسفر:
زمانی که خسته و درمانده بودم، به زمین و زمان ناسزا میگفتم، از همه آدم ها بیزار بودم، حال روحی و جسمیام خوب نبود، هیچ امیدی به زندگی نداشتم، از اطراف خود بیخبر بودم، درونم لبریز از خشم بود و ناامیدی کل وجودم را پرکرده بود.
زمانی که مسافرم در حال سفر کردن بود، هیچ امیدی به درمان او نداشتم؛ معتقد بودم این مسیر نیز اشتباه است و نتیجه نمیگیریم، اما مسافرم به رهایی رسید و متوجه شدم که حال او خوب است. آن زمان حال من روزبهروز بدتر میشد و حرف یکدیگر را متوجه نمیشدیم.
اینجا بود که به کنگره ایمان آوردم. به این نتیجه رسیدم که این مکان همانجایی است که وعده بهشت را دادهاند؛ زیرا من در جهنم خود نوری را دیدم که گرمای آن جسم یخزدهام را ذوب نمود و امیدوارتر به زندگی ادامه دادم.
از زمانی که به کنگره آمدم حالم بسیار بهتر شده است. دیدگاهم به اطرافیان و مسافرم نیز بسیار تغییر کرده است. دوست دارم با کاربردی کردن آموزشهای کنگره، ستونهای زندگیام را محکمتر کنم. سعی میکنم بهترین دوست برای دخترم باشم و او را بیشتر درک کنم.
کنگره حسابش با من صفر است وزندگیام را احیاء کرده است؛ اما من باید چگونه زکات الطاف کنگره را پرداخت کنم؟ کسانی را میبینم که در جایگاههای مختلف با اشتیاق خدمت میکنند؛ بنابراین من نیز میتوانم با خدمت کردن در جایگاههای مختلف و عضویت در لژیون سردار باعث حال خوش خود و جبران خدمات کنگره باشم.
به امید اینکه انسانهای دیگری که دربند اعتیاد، تاریکی و ناامیدی هستند به حال خوب برسند.
نویسنده: همسفر معصومه رهجوی راهنما همسفر سمانه (لژیون دهم)
ویراستاری: همسفر لیلی رهجوی راهنما همسفر سمانه (لژیون دهم)
ارسال: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر سمانه (لژیون دهم)
همسفران نمایندگی دهخدا قزوین
- تعداد بازدید از این مطلب :
128