English Version
This Site Is Available In English

در کنگره اول دریافت می‌کنید بعد پرداخت

در کنگره اول دریافت می‌کنید بعد پرداخت

جلسه چهارم از دوره چهل و سوم کارگاه‌های آموزشی عمومی کنگرۀ ۶۰ نمایندگی ارتش، با استادی مسافر محمدرضا، نگهبانی مسافر فرید و دبیری مسافر مجتبی، با دستور جلسه «کمک من به کنگره و کمک کنگره به من» در روز دوشنبه ۲۴ دی ۱۴۰۳ ساعت ۱۷ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان محمدرضا هستم یک مسافر. خدا را شکر می‌کنم که خداوند این لیاقت را به من داد یک‌بار دیگر روی این صندلی بنشینم و این جایگاه را تجربه کنم تا بتوانم آموزش بگیرم. تصمیم گرفتم در این جلسه کاملاً حسی و باصداقت صحبت کنم تا دریافت‌های که از کنگره داشتم را بیان کنم.
دستور جلسه این هفته کمک من به کنگره و کمک کنگره به من است. من هم مثل همه انسان‌ها که با نقض فرمان وارد تاریکی می‌شوند، وارد تاریکی‌ها شدم و دنبال این بودم که حال من هم خوب شود. اوایل ورودم به تاریکی‌ها حال من خوب می‌شد و اما بعد پنج و یا شش ماه دیگر از آن حال خوب پنج ماه پیش خبری نبود. من آن قدر وارد تاریکی‌ها شدم تا به جایی رسیدم که اطرافیان، دوستان و خانواده‌ام می‌گفتند که از لحاظ افکار و اندیشه خیلی بدتر از آدمی هستی که تزریق می‌کند.
من به انسانی پر از خشم، نفرت و ناامیدی تبدیل شده بودم، از همه طلبکار بودم و فکر می‌کردم من همه چیز را می‌دانم. طرز تفکر من این بود که آنهایی که مصرف‌کننده هستند انسان‌های خوبی هستند و بقیه مردم نمی‌فهمند! مصرف من به نحوی بود که فرقی نمی‌کرد چه چیزی مصرف کنم و چه مصرف می‌کردم چه نمی‌کردم، حال من خوب نمی‌شد.
دفعۀ اولی که به شعبه ارتش آمدم با خود گفتم من می‌روم با همین متد خودم را درمان می‌کنم و اعتقادی به دست‌زدن و یا تولد گرفتن ندارم. با خود می‌گفتم آدم با این رفتارها به درمان نمی‌رسد و رفتم ولی با یک حال خیلی بدتر برگشتم. وقتی یاد آن روزها میفتم، یعنی زمانی که مصرف می‌کردم و زمانی که تازه به کنگره آمده بودم، با خودم می‌گویم که انسان‌ها من را چگونه تحمل می‌کردند؟
من هیچ موقع خواب راحتی نداشتم و تا صبح بیدار بودم و نمی‌توانستم بخوابم. در درون خودم جنگ روانی داشتم و در ذهن خود همه را محکوم و قضاوت می‌کردم. کوچک‌ترین کاری که برای یک آدم عادی بانک رفتن است برای من یک سال طول می‌کشید تا انجام دهم. شاید این مسائل خیلی خنده‌دار باشد؛ ولی زمانی که در درون آن قرار داری، خیلی عذاب‌آور است.
بعد از مدتی تازه فهمیدم که من باید خیلی یاد بگیرم. زمانی که خواسته در من به وجود آمد، آن موقع بود که خداوند فرمانش را صادر کرد. فرق کنگره با جاهای دیگر این است که در این مکان مقدس اول دریافت می‌کنید بعد پرداخت می‌کنید. اطرافیانم می‌دانند که من خیلی سفر سختی داشتم؛ ولی خواستۀ آن در من به وجود آمده بود و با خود عهد کردم هر اتفاقی که بی افتد من باید سفر خودم را ادامه دهم.
خدا را شکر به لطف کنگره چند ماه است که راحت می‌خوابم. خدا را شکر می‌کنم که با کسی بحث و جدل ندارم. خدا را شکر می‌کنم که ناشکری نمی‌کنم و حال خوب الان من وابسته به موجودی حسابم نیست! زمانی که به خانه می‌روم بچه‌هایم دوان‌دوان به استقبال من می‌آیند؛ ولی من این موضوع را چگونه می‌توانم جبران کنم؟ زمانی که به خانه می‌رفتم کسی تا سه‌متری من هم نمی‌آمد.
در کنگره این جمله است که کنگره راهی است که من را رها می‌کند؛ اما از چه چیزی؟ از هزاران بندی که به پای من بسته شده بود. آیا کنگره به کمک من نیاز دارد؟ این رهجو است که به راه نیاز دارد. این که خواب من درست شده است، کینه‌ای از کسی به دل ندارم و حال خوبی به دست آورده‌ام را چگونه می‌توانم جبران کنم؟
من حال خوب را به دست آورده‌ام و درست است که نمی‌توانم جبران کنم ولی آیا نباید کمک کنم؟ کنگره راه انسان بودن درست زندگی‌کردن را به من آموخته است ولی چون به کمک من نیاز ندارد، من نباید کمک کنم؟ گر کمک هم می‌کنیم اول از همه دوباره داریم به خودمان کمک می‌کنیم و به خوب‌بودن حال خودمان کمک می‌کنیم. من نباید باز پرداخت این همه سرباز شیطان بودن را بدهم و تسویه کنم؟
این همه خداوند به پول و فراوانی داد و من در راه ضد ارزشی خرج کردم. جناب مهندس فرمودند که من اگر کنگره را تأسیس نمی‌کردم شاید الان در بین شما نبودم! من تازه من دارم به حرف جناب مهندس پی می‌برم. من هم اگر اینجا نبودم معلوم نبود الان کجا بودم. من باید وظیفه خودم را درست انجام دهم و کمک کنم؛ اول برای اینکه حال خودم خوب شود و دوم هم اینکه بتوانم این راه را ادامه دهم. من باید باز پرداخت انجام دهم تا بتوانم بیش‌تر دریافت کنم.
خیلی ممنون که به حرف‌های من گوش دادید.

تایپ: مسافر بیت‌الله
ویرایش و ارسال: مسافر محمدرضا
نمایندگی ارتش

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .