حس مربوط به ساختمان جسمی یعنی بدن در حال حاضر است. ۵ حس درون یعنی زمانی که جسم و روح با هم میباشند شاگرد، منظور زمان هوشیاری و بیداری است؟ استاد آری ۵حس دیگر، ۵ حس برون نام برده شده است یعنی هفت پیکر در ارتباط میباشند که هر دو قسمت پیکرهها و پنج حس قابل لمس نیستند اما قابل حس از نوع خودشان میباشند که با عالم بیرون و غیره میدانید در ارتباط جاری هستند مفهوم شد. شاگرد میگوید خیر استاد شما بینایی را چون وسیلهای در اختیار دارید یعنی چشم تا توسط آن ببینید اما در حس برون وسیلهای قابل دید ندارید مانند دیدن تصویری بدون چشم در خواب به نظر میآید شما خواب هستید و گیرنده شما یعنی چشم کاملاً خاموش است چشم دیگر با دیدن خویش دیگر در عالم دیگر تصویر را ضبط میکند ولی خود شما نمیدانید کدام وسیله اینها ضبط شدهاند.
شما در خواب بودهاید کاملاً در حال استراحت و بدون حرکت در خواب آن ارتباط نفس و یا روح در میان بوده است چون هیچ وسیلهای که بتواند نشان بدهد که توسط آن دیدهاید در عمل به کار گرفتن تصاویر نبوده است و آنها را هم اگر بوده است ما نمیتوانیم آنها را رویت بنماییم زیرا فقط جسم به ظاهر بی حرکت شما با اندامهای دیگر میتوانسته است سیر بنماید میدانید دوست من چگونه؟ سیر و سلوکی که جسم در آن دخیل نیست اندامهای دیگر در کار هستند که قابل رویت برای هر کس نیستند در اینجا مسئلهای که مطرح میشود بحث حس میباشد که میگوید حس مربوط به ساختمان جسمی یعنی بدن در حال حاضر و پنج حس درون آن چیزهایی که در درون ما هست مانند گوش، زبان، مثل لامسه، چشم در درون جسم ما است به آن میگویند.
حس درون آن چیزی که ما در خواب میبینیم تصاویری را که میبینیم بدون این چشم الان من بگویم فیل شما همه فیل را میبینید ما با این چشم نمیبینیم ما به این چشم میگوییم حس برون که الان راجع به آن صحبت خواهیم کرد. ما همانطور که حواس درون داریم و حواس بیرون داریم همانطور هم در اعتیاد میگوییم صور آشکار و صور پنهان حسهای آشکار پنج حسی که در دست است و ما میبینیم و پنج حس پنهان آن حسهایی که در خواب کار میکنند به آنها میگوییم حس پنهان به اینها میگوییم حس آشکار، حال افکار آشکار داریم افکار پنهان داریم، ما اندیشه آشکار داریم و اندیشه پنهان داریم، ما عشق پنهان داریم و عشق آشکار داریم، محبت آشکار داریم محبت پنهان داریم، کینه پنهان داریم کینه آشکار داریم، انتقام داریم، انتقام آشکار داریم انتقام پنهان داریم، وقتی دقت میکنیم میبینیم که تمام ما حتی در حیوانات هم گاهی اوقات پیش میآید هم صور آشکار دارند و هم صور پنهان پس شخصیتها به دو قسمت تقسیم میشوند.
شخصیتهای آشکار شخصیتهای پنهان ممکن است شخصیتها آن چیزی که هستند اصلاً نشان ندهند در ظاهر یک انسان بسیار معقول و خوب مرتب و منظم ولی در صور پنهان یک قاتل زنجیرهای یکی از این مسائلی که پنهان میباشد مکر و حیله است. مکر یعنی نیرنگ یعنی تزویر یعنی فریب و چاره اندیشی برای ضرر زدن به چیزی و یا کسی البته مکر در قرآن به عنوان تدبیر هم میآید که میگوید مکر و مکر الله و الله خیر الماکرین میگوید شما مکر میکنید خداوند مکر میکند خداوند آخر مکر است. خیرالماکرین آخر مکر است البته اینجا به معنای چاره اندیشی میباشد منظور این است که شما اگر حقهای و کلکی میزنید خداوند پا تکش را خواهد زد شما ظاهراً یک کار نجراتی را انجام میدهید و خیال میکنید که نیرنگ زدهاید ولی بدتر از آن سر شما خواهد آمد.
در قدیم پارچهها را میفروختند پارچه پشمی بود و پارچه پنبهای بود پارچههای پشمی اصولاً خیلی خیلی گران بود پارچههای پنبهای اصلاً قیمت زیادی نداشت یک سری بودند پارچه فروش بودند به آنها میگفتند: بزاز یعنی پارچه فروش پارچه نخی را میگذاشتند جلوی مشتری ولی دستش را میگرفت به ریش صورتش به خدا پشم است پشم خالص است و این یک نوع حیله بود حالا گاهی اوقات این تزویر و نیرنگی هست. این نیرنگ برای ما خیلی نقش مهمی دارد تشخیص دادن آن راه را از چاه تشخیص دادن یک کلاغ بود زاغی بود قالب پنیری را به دست آورده بود و میخواست آن را بخورد رفته بود بالای درخت یک روباه آمد دید یک قالب پنیر خیلی خوبی دست کلاغه است و رفت آن پنیر را بگیرد.
اینجا دقیقاً مکر را ببینید بخواهد بپرد نمیتواند که بالای درخت برود برایش امکانپذیر نیست میآید و میگوید تو چه رنگ قشنگ و زیبایی داری چه رنگ متالیکی داری چه پرهای قشنگی داری چقدر زیبا هستند چقدر پاهایت زیبا هستند چقدر منقارت قشنگ است چقدر چشمانت قشنگ است شروع میکند تعریف و تمجید کردن از کلاغ، میدانید که کلاغ بدترین صدا در حیوانات را دارد خلاصه آنقدر برای کلاغ چاپلوسی میکند بعد میگوید اگر تو صدایت صدای خوبی باشد من فکر میکنم صدایت هم خیلی خوب میباشد وقتی هیکل تو را نگاه میکنم میبینم معلوم است که صدای خوبی هم داری بعد هم اگر بخوانی ببینم چگونه میخوانی سلطان حیوانات خواهی شد زاغ هم چون روباه از او تعریف کرده بود خیلی خوشش آمده بود دهنش را باز میکند که بخواند قالب پنیر افتاد پایین درخت روباه قالب را برداشته و فرار میکند.
در زندگی ما گاهی اوقات این پیش خواهد آمد مثلاً میخواهیم ماشین بخریم این ماشین مال یک خانم دکتر بوده است فقط میرفت مطب و برمیگشت خانه و مطب آن ۱۰۰ متر پایینتر از خانهاش بوده است حالا ماشین دست کسی بوده است که با آن مسافرکشی میکرده است درب و داغون بوده است یا میخواهید زمینی را بخرید در اینجا قرار است یک اتوبان رد شود حالا ممکن است ۵۰۰ سال دیگر قرار باشد اتوبان از آنجا رد شود بعد راه آهن و مترو هم رد خواهد شد قرار هست یک شهرک هم درست شود نیرنگ است تبلیغات گاهی اوقات نیرنگ است در تبلیغات مثلاً فلان خردکن میوه کلی تبلیغ نشان میدهد وقتی خریداری کردیم میبینیم یک نوع اسباب بازی است وقتی که هم زنگ میزنیم هیچکس جوابگو نمیباشد.
مثلاً این قرص را در ماه مصرف کنید لاغر میشوید شما بعد از ۱۵ روز زنگ میزنید میگویید من این قرص را خوردهام به مدت ۱۵ روز است و من لاغر نشدهام تا آخرش که نخوردهاید باید تا روز آخر به مدت ۳۰ روز آن را بخورید بعد زنگ میزنید میگویید که من لاغر نشدهام میگویند قرصها را بیاورید تا پول را به شما پس بدهیم که شما همه قرصها را خوردهاید این کلاهبرداریها و نیرنگها در همه جا وجود دارد و ما باید مراقب باشیم وکالتی را از شما میگیرند برای ارث تقسیم کردن اینها همه مسائلی است در همین مورد که باید دقت داشته باشید
هزاران مکر در حیوان چو هست
چون بود مکر که بشر کی مهتر است
حیوان این همه مکر دارد قصه لک لک و روباه که غذا با هم میخورند یک سوپی را روباه درست میکند میریزد داخل یک ظرف یک بشقاب سفالی پهن لک لک ظهر برای ناهار میرود خانهاش خودش موقع ناهار با زبانش غذا را میخورد لک لک هرچه نوک میزند نمیتواند بخورد این یک نوع حیله است البته باز لک لک روباه را دعوت میکند نهار سوپ درست میکند آن را میریزد داخل یک تنگ گردن باریک مثل کوزه و میگوید حالا بفرمایید بخورید و این مکر و حیله حتی در حیوانات هم وجود دارد حیوان وقتی میخواهد شکار کند مکر میکند جایی میایستد که باد در جهت مخالف بوزد باد بوی آن را برای شکار نبرد بیحرکت میماند صد هزاران مکر در حیوان چو هست چون بود مکر بشر کی مهتر است مصحفی چون زین العابدین خنجری پر قهر اندر آستین، مصحفی یک تسبیح در دست دارد.
مثل زین العابدین زینت عابدیان دارد که یکی از اسم ائمه میباشد تسبیح در دست دارد ولی در آستینش یک عدد خنجر دارد گوید خندان که ای مولای من در دل او با بابلی پر سحر و فن جلوی شما خندان در ظاهر ای مولای من ای سرور من میگوید؛ ولی در باطن به اندازه یک بابل در آن پر از سحر و فن و حقه تزویر وجود دارد.
زهر قتال صورتش شهد است و شیر
زهری را که به کسی میدهند و بخواهند با آن شخصی را بکشند زهر قتال ظاهرش مثل شهد و شیر است
کین مرو بیصحبت پیر خبیر، بدون صحبت پیر چاره اندیش حرکت نکن زهر هم که میخواهند به کسی بدهند در یک جام خیلی قشنگ میدهند و شیرین میدهند ولی زهر کشنده است قتال میباشد و این نکتهای است که ما باید در مسائل خودمان در نظر داشته باشیم چون همیشه برای انسان خطر در کمین میباشد همانطوری که از عشق و مهر، محبت صحبت میکنیم و باید این قضیه را در نظر داشته باشیم چقدر مشکلاتی برای ما پیش میآید در اثر وجود مکر و حیله بوده است و چقدر از این شرکتهای هرمی بودند که چه کارهایی انجام دادند چقدر جیب مردم را خالی کردند گاهی اوقات در مقابل مکر طمع هم وجود دارد مثلاً همه دارند بهره میدهند بانک ها ۲۵% یکی پیدا میشود و میگوید ۵۰% طمع میباشد و این تمام پول شما را از بین میبرد.
شرکتهای هرمی، کلاسهای عرفانی مختلف و جور واجور که واقعاً بسیار مخرب میباشند مثلاً آموزش پرواز روح در یک ماه در سی جلسه ما باید در تمام مسائل دقت کنیم همیشه حیله و تزویر با یک صورت بسیار و زیبا جلو میآید هیچ فسادی در دنیا انجام نمیگیرد مگر آنکه ما به آن لباس تقوا بپوشانیم وقتی میخواهد فریب دهد شما را تقاعد میکند مثل همان روباه و کلاغ گاهی اوقات آنقدر آن نیرنگ و حیله قوی و نیرومند است که شما کاملاً نمیتوانید که باور نکنید همچنین در داستانهای مولانا میباشد یک پادشاه یهودی بود از پیروان حضرت موسی بود و یک وزیر هم داشت اینها با جمع کثیری از مسیحیان در جنگ بودند و این پادشاه تعداد زیادی از مسیحیان را کشته بود.
این یک داستانی از مولانا است دارد مولانا آن را نقل میکند که میخواهد یک مسئله و مثالی را بیان کند و در مثال هم مناقشه نیست خیلی از مسیحیان را کشته بود زیرا این پادشاه میگوید ما که اینقدر از این مسیحیان را کشتهایم اگر بخواهیم دو برابر اینها را هم بکشیم اینها باز از بین نخواهند رفت فقط یک راه وجود دارد شما دست چپ من را و پای راست من را ضربه بزنید و قطع کنید و بگویید که این شخص وزیر من است ولی مسیحی شده است و به جرم اینکه وزیر شما بودهام و مسیحی شدهام یک دست و پای مرا چپ و راست قطع کنید و حتی گوشهایش و من را بندازید بیرون و اعلام کنید که وزیر من از دین خود برگشته است و ما آن را نابود کردهایم پادشاه بالاخره قبول میکند و پادشاه دست و پای وزیر را قطع میکند میاندازد بیرون و مسیحیان آن را جمعش میکنند.
او را تیمار میکنند زخمهایش را خوب میکنند و حالش خوب میشود و مهرش در دل مسیحیان جا میافتد و آنقدر فرایض دینی مسیحیان را به جا میآورد که میشود قطب مسیحیان و شیخ اعظم مسیحیان همه مسیحیان اقتدا میکنند به این شخص روزه نماز و تشکیلات انجام میداده است و همه اینها شیفته این شیخ بزرگ میشوند تا اینکه پس از مدتی کاملاً همه پیروان او شدند مسیحیان ۱۲ فرقه و طایفه بودند و روسای این طایفهها را یکی یکی میخواهد و میگوید که مثلاً من در سوم فلان ماه خواهم مرد و به ملکوت اعلاء خواهم رفت و بعد از من جانشین من تو خواهی بود و بر ۱۲ قبیله حکومت کنید یکی یکی هر ۱۲ تا گروهها را صدا میزند و به همه آنها یکی یکی میگوید تو جانشین من هستی بعد از من و من فلان روز خواهم مرد و از دنیا میروم.
و به همه اینها میگوید روز موعود فرا میرسد یک سمی میخورد طبق تاریخی که گفته بود از دنیا میرود و باورشان میشود که چقدر او کرامت داشته است حتی تاریخ مرگش را هم دقیقاً میدانسته است و آن شیخ را دفن میکنند و برای او مقبرهای و تشکیلاتی را درست میکنند و بعد در آخر هر ۱۲ نفر میگویند که من جانشین شیخ هستم و به جان همدیگر میافتند و شروع میکنند به جنگیدن از روی غیرتشان خیال میکنند که شیخ به من گفته است من باید رهبری را به عهده داشته و شیخ هم به همه این حرف را گفته بود.
به جان همدیگه میافتند و هر ۱۲ نفر و هر ۱۲ طایفه همدیگر را کاملاً نابود میکنند این میشود مکر این میشود حیله برای اینکه مکر و حیله به انجام برسد آن وزیر دست و پای خودش را قطع میکند برای اینکه مکر او به نتیجه برسد سم میخورد که در روز موعود بمیرد که بقیه باورشان بشود که او در درگاه خداوند دارای مقام و منزلت دارد که در همان روز موعود بمیرد.
ما در افسانههای خودمان هم مکر بوده است وقتی سهراب و رستم میجنگند همدیگر را نمیشناختند وقتی سهراب رستم را میزند به زمین میخواهد رستم را بکشد رستم میگوید در کشور ما رسم است ما سه بار کشتی میگیریم هرکس بار سوم زد زمین طرف را برنده است سهراب هم رستم را ول میکند دفعه دوم میشود رستم سهراب را میزند زمین تا میزند بر زمین خنجر را در پهلویش فرو میکند و او را میکشد میگوید شما که گفتید در کشور ما سه بار کشتی میگیرند دفعه دوم بود شما چرا این کار را انجام دادید این نیرنگ است.
این مسئله نیرنگ در تمام سطوح برای ما وجود دارد و ما باید مثل کلاغ نباشیم که زود باور کنیم. شما اگر در دادگاه بروید همه پروندهها مربوط به مکر میباشد و این کوچک و بزرگ دارد. یکی از رهجوها میآید و پشت راهنمایش شروع میکند به غیبت کردن این یک نوع مکر میباشد غیبت کردن یعنی مکر است بخواهید ضربه بزنید غیبت کردن یعنی ضربه زدن به شخصی و چاره اندیشی برای ضربه زدن به شخصی شما حرف از شخصی به شخص دیگری ببرید یعنی ضربه زدن و خیلی این اتفاقات ممکن است بیفتد ما در اینجا نتیجه میگیریم یک مسئله مکر است مسئله دیگری که ما با آن برخورد میکنیم خشم است انسان معمولی مثلاً آیکیواش ۱۰۰ است تیزهوشان ۱۲۰ است مثلاً نابغهها ۱۴۰ است 100 انسان معمولی میباشد آدم خنگ ۸۰ میباشد مال آدم کودن مثلاً ۶۰ است.
وقتی که انسان خشمگین میشود تمام هوش او تقسیم بر ۳ میشود یعنی اگر جز تیزهوشان باشد ۱۲۰ باشد وقتی که عصبانی و خشمگین میشود ۱۲۰ میشود ۴۰ یعنی از خنگ هم میآید پایینتر پس وقتی ما خشمگین میشویم آهن از دست میدهیم داخل تمام دعواهایی که منجر به قطع میشود همین خشمگین شدن است شما ممکن است بدترین حرفها را به شخصی بزنید چون خشمگین شدهاید وقتیکه خشمگین میشوید ضریب هوشی شما تقسیم به ۳ میشود پس ما باید این نکته را خیلی حواسمان باشد و مراقب باشیم اگر دوست شما مونس شما عزیز شما و رفیق شما خشمگین شد یک حرکتی انجام داد که نبایستی نجام میداد ناراحت نشوید چون اون موقع این حرف را زده است ضریب هوشی او زیر مرحله کودن و خنگی و در مرحله خنگی و کودنی این کارها را انجام میدهد و در حال طبیعی این کارها را هرگز انجام نخواهد داد.
پس مسئله خشم را در نظر داشته باشید و همچنین نیرنگ را نیز در نظر داشته باشید خشم یک پوئن بسیار منفی میباشد و باید سعی کنیم آن را تحت کنترل در بیاوریم بر مبنای آگاهی و حوصله داشته باشیم صبر داشته باشیم زود قضاوت نکنیم بلافاصله عکسالعمل نشان ندهیم و زود هر چیزی را تفسیر نکنیم و نکته دیگر مسئله مکر و حیله است برای اینکه در آینده دچار مشکل نشویم این مسئله حائز اهمیت میباشد اگر گفته شد که پرهایت خیلی قشنگ و زیبا است حواسمان به این مسئله مکر باشد. حال به اینجا رسیدهایم که حس مربوط به ساختمان جسمی میباشد پنج تا حس مربوط به صور آشکار میباشد ما پنج حس درون داریم و ۵ حس برون، حس مربوط به ساختمان جسمی یعنی بدن در حال حاضر میباشد (۵ حس درون بینایی، شنوایی، بویایی، لامسه، چشایی) یعنی زمانی که جسم و روح باهم هستند روح به معنای همان جان است نفس هم میباشد چون سال ۸۰ هنوز مسئله روح برای من شکافته نشده بود.
شاید هم حتی برای استادان ذره ذره این قضیه باز شد وقتی میگوییم روح یعنی همان نفس است شاگرد میگوید منظور همان زبان بیداری و هوشیاری است استاد میگوید بله آری ۵ حس دیگر ۵ حس برون از اندامهای نام برده شده میگوید آیا ما دیگر اندام دیگری هم داریم به غیر از جسم خودمان؟ بله شما دوتا از این پیکرهها را قشنگ میشناسید پر واضح و آشکار است یکی جسمی که الان داریم و باورش داریم و یکی هم کالبدی که در خواب میبینیم حال اگر سوال شود کدام حقیقی است این کالبد که جسم ما است یا آن که در خواب میبینیم در حقیقت وقتی که بیداریم جسم حقیقی است وقتی که خواب هستیم آن یکی کالبد حقیقی است در جهان خواب واقعیت حقیقت هر چه بگوییم آن است چون وقتی که توی خواب دارید کتک میخورید کتک دارید میخورید خودتان هستید این واقعا جدی است وقتی وحشت میکنید و جدی است و یا وقتی که کابوس میبینید کاملا جدی است.
آن لحظهای که کابوس میبینی صددرصد حقیقی است این پنج حس و این تعرفه برای ما قابل قبول است پیکرههای دیگر حسهای دیگر برای ما قابل لمس نیستند ما نمیتوانیم آنها را لمس کنیم لمس یعنی اینکه ما بتوانیم آن را درک کنیم آن را ببینیم و یا به آن دست بزنیم و یا صدای آن را بشنویم اما اینها کدام نیست؛ ولی قابل حس میباشد و میتوانیم آن را حس کنیم، ولی چیزها را ما میتوانیم حس کنیم، ولی آنها را نمیتوانیم لمس کنیم مثلاً یکی از عزیزان که فوت کرده است به جهان دیگری میتوانیم آن را حس کنیم؛ ولی نمیتوانیم آن را لمس کنیم آن ۵ تا حس برون پیکرهها با هم در ارتباط هستند و کار خودشان را انجام میدهند استاد به شاگرد میگوید آیا مفهوم شد؟ میگوید: خیر، میگوید شما حس بینایی را چون وسیلهای در اختیار دارید تا به وسیله آن ببینید اما در حس برون وسیله قابل دید ندارید در حس برون شما برای خواب وسیله دارید؟
دیدن تصاویری بدون چشم در خواب به نظر میآید که شما خواب هستید و گیرنده شما یعنی چشم شما کاملا خاموش است چشم دیگر با دیدن خویش در عالم دیگر تصاویر را ضبط میکند وقتیکه ما داریم خواب میبینیم چشم کاملاً بسته است با چه چیز ما میبینیم با چشم دیگر و با خویش دیگر و در عالم دیگر و به وسیله اینها تصاویر ضبط میشود ولی خود شما نمیدانید که با چه وسیلهای اینها ضبط شدهاند هیچکس نمیداند ما میگوییم با چشم دیگر با جسم دیگر شما که در خواب بودهاید و کاملاً در حال استراحت بودید در حرکت بودید تنها ارتباط نفس در میان بوده است چون هیچ وسیلهای نیست که نشان بدهد که توسط آن دیدهاید در عمل بکار بردن تصاویر نبوده است آنها هم اگر بوده است شما نمیتوانید رویت بنمایید.
زیرا جسم به ظاهر بیحرکت شما با اندامهای دیگر میتوانسته سیر نماید شما کاری نمیتوانید انجام بدهید فقط جسم شما و پیکره دیگر که در خواب است کار خودش را ادامه میدهد موضوع آن است که همه ما میگوییم از آن دنیا چه کسی آمده است من بارها گفتم چه کسی به ما گفته است که ما بعد از مرگ زنده هستیم خود ما از آن دنیا آمدهایم ما هر شب میرویم آن دنیا و روز سر کارمان هستیم ما هر شب میرویم آن دنیا و روز به این دنیا برمیگردیم ما اصلاً داریم در آن دنیا زندگی میکنیم نمیخواهد بگوییم بعد از مرگ میرویم آنجا ما الان میرویم آن دنیا و برمیگردیم میگویند وقتی که ما مردیم هیچی از ما نمیماند نه اینطور نیست از ما خیلی چیزها میماند همینکه توی خواب میبینیم بهترین مثالش این است که دارد مطرح میکند.
ما خوابیدهایم تکان نمیخوریم بیحرکت هستیم ولی خیلی کارها را انجام میدهیم داریم زندگی میکنیم جسم افتاده است عین جسد یا داریم خوشگذرانی میکنیم یا داریم کابوس میبینیم یا داریم کتک میخوریم یا کتک میزنیم یا داریم کباب برگ میخوریم یا تریاک میکشیم بعضیها آنهایی که معتاد هستند اینها همه حقیقی است ولی آنقدر مسئله ساده است و پیش پا افتاده است که ما آن را باور نداریم به خاطر همین در علم روانشناسی و روانپزشکی نقاط بالایی را فتح نکردهاند مثلاً میگویند اختلالات تو مسئله روان چون به اینها اصلا اعتقادی ندارند بعد از مرگ روح و نفس پیدا است نیازی نیست ما دنبالش بگردیم ما نمیخواهیم دلیل بیاوریم ما هرشب میرویم و میآییم بعد از مرگ هم همین است توی قرآن هم میگوید خوابیدن یک مرگ موقت است با مرگ ارتباط با این جسم کاملا قطع میشود.
یا بند نقرهای یا بند سیمین یک ارتباطی است که جسم با این دارد آن ارتباط قطع بشود میرود کنار پس این وجود دارد و هست و جهان دیگری وجود دارد ما میآییم و میرویم گاهی اوقات ما با چشمانمان فکر میکنیم فقط آن چیزی که میبینم میگوییم که همین است وقتی نمیبینم دیگر قبولش نداریم پس چگونه است میدانید دوست من سیر سلوکی است که جسم در آن دخیل نیست شما سیر سلوکی میکنید که خواب جسم در آن دخیل نیست جسم خوابیده است انگار مرگ است چشم ها بسته گوشها بسته پس میدانی دوست من چگونه سیر و سلوکی که جسم در آن دخیل نیست و اندامهای دیگر و کالبد دیگ در کار هستند آنها کار میکنند که قابل رویت برای هر کسی نیست ما مجهول خیلی داریم ما از انسان فکر میکنیم همه چیز را میدانیم.
حتی صور آشکار و پنهان آن را نمیبینیم ما یک وسیلهای به ما دادند به نام جسم آمدیم داخلش چند وقت با آن کار میکنیم بعد میگذاریم کنار و میرویم و کاری با آن نداریم ولی شناخته نیست ولی آن شناخت در زندگی ما نقش مهمی ایفا میکند چون وقتی ما فکر کنیم همه چیز با مرگ تمام میشود یک نوع تفکر است اگر فکر کنیم ادامه دارد و زندگی پس از مرگ ما ادامه همین زندگی است هرچه که یاد گرفتهایم ادامهاش است ما میگوییم چه یاد گرفتهایم از علوم چه یاد گرفتهایم از دانش چه یاد گرفتهایم از محبت چی یاد گرفتهایم از علوم تجربی چه میدانیم از طب چه میدانیم از کار چه میدانیم در مسائل مختلف به چه دانشی رسیدهایم به چه پختگی رسیدهایم این ها همه قابل ارزش است قابل تعقیب است اگر ظلم کنیم ظلم به ما برمیگردد.
دقیقاً همین طور است وقتی کابوس میبینید کابوس یک پیش پردهای از جهنم است یعنی ما در جهنم زندگی میکنیم باید از جهنم خارج بشویم
میدانید دوست من چگونه سیر سلوکی که جسم در آن دخیل نیست و اندام های دیگر در کار هستند و قابل رویت برای هر کس نیست ولی برای بعضیها قابل رویت است افراد خیلی نادری هستند باز هم بگویم؟ شاگرد میگوید بله استاد میگوید قبلاً گفتم هر اندیشهای شما بنمایید دلیل بر وجود آن اندیشه میباشد پس خیال هم جزو آن محسوب میشود به عبارتی هیچ چیز در دنیا نیست مگر در ابتدا اندیشه باشد این آغاز خلق است خیلی این نکته مهم است هیچ چیز در دنیا نیست مگر اینکه در ابتدا در اندیشه باشد.
آنچه در دنیا است اول باید در اندیشه باشد تا بعد بوجود آید این لیوان اول در اندیشه بوده است بعد بوجود آمده است میکروفون هم همینطور است اول در اندیشه است بعد خلق میشود چه نتیجهای میتوانیم بگیریم که زندگی و آینده خودمان را با آن اندیشه پی ریزی میکنیم ما با اندیشهمان مشخص میکنیم که چه کاری میخواهیم انجام بدهیم چه هستیم من با اندیشهام متدد DST را بوجود آوردهام یعنی خلق شد متدد DST یا روشهای درمان با اندیشه خلق شد با اندیشه کنگره60 بوجود آمد شما با اندیشه وارد کنگره60 شدید شما راهنما شدید با اندیشه راهنما شدید هیچ چیز نیست اول یک تفکر است پس اگر تفکر و اندیشه ما درست باشد تولید درستی خواهد داشت مثل اینکه ما میکاریم بستگی دارد که ما چی میکاریم آیا حنظل میکاریم یا ربط میکاریم اندیشهام.
کاشتن است ما در اندیشه چه میکاریم اگر باد بکاریم طوفان درو میکنیم اگر خشم بکاریم خشم درو خواهیم کرد کینه بکاریم کینه درو خواهیم کرد انتقام بکاریم انتقام درو خواهیم کرد هر چه بکاریم و هر چه برای ما بوجود آمد در اثر اندیشه ما بوجود آمد حالا کاری به تقدیر و فرمان الهی ندارم قبلاً گفتهایم هر اندیشهای که شما بنمایید دلیل بر وجود آن اندیشه میباشد پس خیال هم جزء آن محسوب میشود خیال چیز بسیار مهمی است خیال پردازی در جهت مثبتاش خوب است همه چیز با شکل خیال بوجود می آید خیال یعنی شما با افکار فیلمش را میبینید که بعد بوجودش میآورید به عبارتی هیچ چیز در دنیا نیست مگر آنکه ابتدا در اندیشه باشد اگر در اندیشه باشد پس بوجود میآید حتی اگر ما خودمان در اندام نبینیم ولی پیکره بعدی وجود دارد.
ما خوبیم و در جلسات قبل گفتهایم بحث و مباحثه داریم یادتان هست شاگرد میگوید فکر کنم در مورد حقیقی و مجازی بودن جهان بود استاد میگوید: چون از ما سوال کردید در بعد دیگر با گفتگوهای متعددی برخورد داریم زیرا حلقه حیات طوری تعویض میشود که ما را به فکر وا میدارد که کدام یک حقیقی است و کدام یک مجاری هستند وقتی حلقههای حیات عوض میشود از یک بعد به بعد دیگهای میرویم باز فکر میکنیم که کدام مجازی هستند و کدام حقیقی هستند الان ما میگوییم خواب حقیقی است یا بیداری حقیقی است وقتی به جهان دیگری میرویم میگوییم آن جهان دیگر حقیقی است یا این جهان حقیقی است به اعتقاد من ما هر کجا وجود داشته باشیم آنجا حقیقی است ما خودمان اینجا هستیم ولی ممکن است پیکره جای دیگری باشد.
در بحثی که داشتیم دوستان متفقین اظهار مینمودند که در همین حال نمیدانیم که کدام احساسها به حقیقت نزدیکاند و با بررسی خلقت خودمان در تعادل اندیشه هستیم میخواهیم بگوییم که در بعد دیگر همین فکر ایجاد میشود تا آن قدر فکر میکنیم تا فرمانی میرسد و ما را هدایت مینماید حس بازی ادامه داری است میفهمید چه میگویم البته ما مجادله نکردهایم؛ ولی برای شناخت بیشتر بحث حس همچنان ادامه دارد که با پیشرفت علوم پدیدهای میانجامد که بشر نمیتواند از فکرش غافل بشود به هر صورت و هر نحوی که بشود باید انسانها از این موضوعات کم کم آگاهی بیابند و به خلقت و ایمان بهای بیشتری بدهند ما هم خوشحال هستیم که در شما این حالت وجود دارد ما دیگر باید برویم خدانگهدار.
این مبحثی بود که راجع به حس بود و صور پنهان و آشکار بود، صور پنهان و آشکار انسان کالبد آشکار و پنهان انسان و جهان آشکار و جهان پنهان و مسئله مکر و حیلهام که راجع به آن صحبت کردهام که مسئله مکر و حیله را باید مورد توجه قرار بدهیم که آگاه و هوشیار باشیم گول هر چیزی را نخوریم زمین خانه ملک میخواهم بفروشم همیشه کلاغه را در نظر داشته باشید ببینید که روباه قالب پنیر میخواهد و یا به خاطر آن دارد این کار را انجام میدهد و مسئله بعدی که مورد کاوش قراردادهایم خشم است وقتی انسان خشمناک میشود سه برابر فوراً ضریب هوشیاش سقوط میکند پس در هنگام خشم اگر ما خشمگین بشویم میتوانیم کلی امتیاز و پوئن را از دست بدهید. اگر کس دیگری خشمگین بشود که یکی از عزیزان ما هست در حالت خشم حرفی میزند شما جدی نگیرید.
نویسنده: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون دوم)
رابط خبری و ویراستاری: همسفر عارفه رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون دوم)
ارسال: همسفر مهدیه رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون دوم)
همسفر
- تعداد بازدید از این مطلب :
158