فقط امید است که باعث ادامه زندگی میشود. امروز با حال خوش و آرامش وجود این دلنوشته را مینویسم. آیا قبل از وارد شدن به کنگره۶۰ نیز این آرامش را داشتم؟ من هم مانند همسفران دیگر، با هزار امید و آرزو وارد زندگی مشترک با مسافرم شدم و زمان زیادی نگذشت که متوجه شدم؛ شریک زندگیام مصرفکننده موادمخدر است و این مسئله من را بر سر دوراهی قرار داد که به زندگی ادامه بدهم یا مسافرم را ترک کنم.
من راه اول را انتخاب کردم و به دنبال راه چاره برای درمان میگشتم، نه جایی را بلد بودم و نه کسی بود که از او مشورت بگیرم؛ زیرا نمیخواستم کسی متوجه مصرف مسافرم بشود. به مکان ترک اعتیاد رفتیم و چون هیچ شناختی از صورتمسئله اعتیاد نداشتم، فکر کردم دیگر مسافرم درمان شده است؛ اما نه فقط این بار بلکه دهها بار به خاطر مسیر اشتباهی که انتخاب میکردم به زمین خوردم و ناامیدتر از قبل بازمیگشتم سر نقطه اول.
اما هیچوقت ناامید نشدم و دست از تلاش برنداشتم و پا به پای مسافرم به دنبال راه درمان بودم و همه سختیها را تحمل و در دل خود پنهان کردم که مبادا کسی متوجه مصرف مسافرم بشود و او را تحقیر کند، تا اینکه بعد از ۱۰ سال تحمل و به دنبال راه درمان گشتن؛ توسط صاحب کار مسافرم با کنگره۶۰ آشنا شدیم و هر دو به شعبه ابنسینا آمدیم، وقتی وارد شعبه شدم از ترس اینکه اقوام یا آشنایی من را ببیند، ماسک رو روی صورت خود زدم. خانم الهام عزیز که مرزبان بودند من را با آغوش گرم پذیرفتند و با کلام پر از محبتشان، گفتند؛ نگران نباش، اینجا همه مثل هستیم.
من وارد جمع عزیزانی پر از عشق و محبت شدم و از آن روز، کنگره۶۰ به من آموخت؛ امیدوار و صبور باش تا ذخیرهای بیشتر از علم و دانش کنگره۶۰ در کولهبار خود انباشته کنی و راهنمای عزیزم همسفر مهناز قوت قلبی برای من شدند و همیشه با صبوری که داشتند به گله وشکایت من گوش میدادند و من را به مسیری هدایت کردند تا آرامش را در وجود خود احساس کنم.
نویسنده: همسفر مژگان رهجوی راهنما همسفر مهناز (لژیون دوم)
تایپ: همسفر کتایون رهجوی راهنما همسفر مهناز (لژیون دوم)
ویراستاری و ارسال: همسفر سمیرا رهجوی راهنما همسفر اشرف (لژیون هشتم)
همسفران نمایندگی ابنسینا
- تعداد بازدید از این مطلب :
105