چهاردهمین جلسه از دوره سیوششم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی فردوسی با استادی همسفر سیمین، نگهبانی همسفر مریم و دبیری همسفر راضیه با دستورجلسه: «کمک من به کنگره، کمک کنگره به من» روز دوشنبه ۲۴ دیماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۶:۰۰ آغاز به کار کرد.
سخنان استاد:
در کنگره هر یک از دستورجلسات معنا و مفهوم خاصی دارند و این بستگی به برداشتی است که ما داریم؛ وقتی وارد کنگره شدم فکر میکردم، محیطی است که فقط مصرفکنندهها دارو میگیرند و با آنها صحبت میکنند. من به خاطر اخلاقیاتی که داشتم و اینکه اجتماعی بودم، دوست داشتم در جمع قرار بگیرم؛ اما وقتی تازهوارد بودم خود را پنهان میکردم که مشارکت نکنم و یا نگویند تازهواردین دستشان را بلند و خودشان را معرفی کنند. اینقدر اعتماد بهنفس من پایین بود که سه جلسه اول اصلاً دست خود را برای معرفی بالا نبردم که راهنمای تازهواردین من را دیدند و گفتند: چرا دست خود را بالا نگرفتی؟ گفتم: آنقدر اعتماد بهنفس من پایین است که نمیخواهم، نه کسی صدایم را بشنود و نه کسی من را ببیند؛ وقتی وارد لژیون شدم و شروع کردم سیدیها را کار کردن دیدم کنگره چیز دیگری است و فراتر از این چیزی که من فکر میکردم بود. کنگره آموزشهایی را به من میداد که مادر من و یا معلم من آن آگاهی را نداشتند، مطالبی را که من باید بدانم و از آنها مطلع باشم تا بهحال کسی به من نگفته بود؛ ولی کنگره این آموزشها را میداد و الان که اینجا هستم و این جایگاهها را تجربه میکنم، همه را مدیون کنگره هستم. من نمیتوانستم با دو نفر صحبت کنم یا یک چیزی را توضیح بدهم، این اعتماد بنفس را مدیون کنگره هستم. اکنون باید ببینم دیدگاه من نسبت به کنگره چگونه است و چگونه آن را قبول دارم. آیا من همسفر هر دوشنبه، فقط میآیم روی این صندلی سفید تا هم لژیونیهای خود را ببینم و با آنها صحبت کنم؟ آیا سیدی مینویسم؟ یا نمینویسم؟ من تا الان که به هر جایگاهی که رسیدهام؛ اگر آرامش، انرژی مثبت و حال خوب نصیب من شده از کنگره است، تمام خواستههایی که داشتم را در دعاهای کنگره گرفتهام، هر نذر و حاجتی که داشتم کنگره به من داده است و هر سؤالی که داشتهام، کنگره جواب مرا داده است و گفته است؛ تعادل، اگر من یک آدم بیتعادل هستم و نمیدانم محبت زیادی، طرف مقابل را خراب میکند میگوید؛ توقف کن، تعادل خیلی خوب است؛ اما آقای مهندس میگویند: تو یک قدم بیا جلو، اگر طرف مقابل یک قدم به جلو آمد، بعد تو قدم بعدی را بردار؛ اما منِ همسفر به سمت طرف مقابل میدویدم و او از من فاصله میگرفت. کنگره به من یاد داد که من بیهیچ نیستم و هیچکس به اندازه خود من به من فکر نمیکند. من هستم و باید به خود فکر کنم، من هستم و بایستی برای حال خود تلاش کنم، من نباید دنبال مسافر خود باشم، ۴ سال به کنگره میآمدم و مسافر من سفر خود را خراب میکرد. نمیفهمیدم معنی همسفر و معنی رها شدن چیست. آن موقع شد که او را رها کردم نه آنکه آن را ول کنم نه! از نظر فکری آن را رها کرده بودم و فهمیدم مسیر کنگره برای شخص من باز شده است و این صندلی به من داده شده است و همچنین پدر من هم مسافر هستند و سفر کردند؛ اما این مسیر برای خواهران من باز نشده بود؛ زیرا فرمان آن نرسیده بود، پس من باید خیلی شاکر و سپاسگزار خداوند باشم که به این مکان مقدس میآیم و آموزش میگیرم. این آموزشها هم برای این جهان و جهان بعدی من مفید و لازم است؛ وقتی دیدگاه من نسبت به کنگره این باشد، متوجه میشوم که کنگره برای من چه کاری انجام داده است و من در مقابل برای کنگره چه کاری انجام دادهام؟ من آنقدر ناراحت بودم که در یک وضعیت مالی بسیار بد قرار گرفتم و کنگره را هم خیلی دوست داشتم، سعی میکردم، هر دوشنبه و پنجشنبه حضور داشته باشم که از آموزشها عقب نمانم، زمانهایی بود که آنقدر وضع مالی من بد بود، اگر من ده هزار تومان داشتم و میتوانستم با تاکسی به کنگره بیایم، پیاده میآمدم؛ اما آن پول را در سبد کنگره میانداختم. همیشه گله میکردم که خدایا آنقدر توان مالی من را زیاد کن تا بتوانم کمک کنم و چه مکانی بهتر از کنگره؛ اما امسال توفیق این را داشتم که در لژیون سردار شرکت کنم با وجود اینکه خیلی ترس داشتم که توان پرداخت نداشته باشم؛ اما مسافر من گفت تو برو جلو با اینکه موجودی کارت من چندان زیاد نبود؛ اما بخش زیادی از آن را کارت کشیدم و گفتم خدایا میسپارم به تو، من میخواهم کمک کنم. دیدگاه من خدمت از نوع مالی بود. خدا را شکر، جایگاههای خدمتی بسیار زیادی را تجربه کردم و متوجه شدم که کنگره آنقدر وسیع و بزرگ است که خدمت فقط در جایگاه مالی نیست. ما در هر جایگاهی که هستیم در اصل به خودمان خدمت میکنیم، نه به کنگره؛ اگر استاد و راهنما هستم، حتی اگر سرویسهای بهداشتی را میشویم یا صندلی جمع میکنم، سطح انرژی من بالا میرود و دیگران به من میگویند: تو چطور اینقدر انرژی داری و میخندی، میگویم من چیزی را تجربه میکنم که خیلی از شما عزیزان آن را تجربه نمیکنید. خانوادههای ما و دیگرانی که بیرون از کنگره هستند متوجه نمیشوند که ما به کجا میآییم. وقتی این صندلی به من اختصاص داده شده است یعنی؛ من جایی، یک قدم خیر برداشتهام، چه در این حیات و چه حیات قبل، این برای من خیلی ارزشمند است، بارهاوبارها شده است که من فکر میکنم و میگویم خداوند چهقدر مرا دوست داشته است که در این مکان هستم. چیزهایی که من نمیدانستم که هستی چیست؟ خلقت انسان چیست؟ کائنات چیست؟ انرژی چیست؟ اصلاً من هیچ اطلاعاتی در این زمینهها نداشتم دوستانم در مورد این موضوعات اطلاعات داشتند؛ ولی من نه! نمیدانستم روح و نفس چیست؟ آیا کدام دانشگاه و کدام استاد این اطلاعات را به ما میداد؟ وقتی من به کنگره بیایم و قدر این صندلی را بدانم و درک داشته باشم، میتوانم به کنگره کمک کنم، واگرنه نمیتوانم کمکی انجام دهم؛ وقتی من به کنگره میآیم و به عنوان یک مهمان مینشینم با دوستانم میگوییم و میخندیم، آیا سیدی مینویسم یا نه؟ بعد هم به خانه برمیگردم؛ وقتی من بدانم کنگره چیست؟ میتوانم به آن کمک کنم، من تا همین الان شخصاً هیچ کمکی به کنگره نکردهام، با این همه سیدی که آقای مهندس به ما آموزش دادهاند. همه خدمتها فقط کمک مالی نیست، میتواند صندلی جمع کردن و انرژی خوب به دیگران دادن هم باشد. کنار من، فرزند من هم آموزش میگیرد، فرزند من ۲ سالش بود که به کنگره آمدیم؛ ولی الان ۶ سال دارد.
تقدیر از ورزشبان شنا
رهایی ۴۰ سیدی همسفر مهین و ۳۰ سیدی همسفر الهه رهجوی راهنما همسفر ساره
انتخابات نگهبانی
تایپ و ویرایش: همسفر مریم، رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون شانزدهم) و همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر رویا (لژیون هشتم) دبیر اول سایت، همسفر سمیه رهجوی راهنما همسفر فریده (لژیون بیستم) دبیر دوم سایت
ارسال: همسفر الهام رهجوی راهنما همسفر رویا (لژیون هشتم)
همسفران نمایندگی فردوسی
- تعداد بازدید از این مطلب :
224