جلسه پنجم از دوره پنجم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران نمایندگی شوشتر با استادی مرزبان همسفر فاطمه، نگهبانی همسفر ثریا و دبیری همسفر مرجان با دستور جلسه: " کمک من به کنگره و کمک کنگره به من " در روز دوشنبه 24 دی ماه 1403 ساعت 16:00 آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
از نگهبان جلسه؛ همچنین از ایجنت محترم همسفر مرضیه تشکر میکنم که این فرصت را به من دادند تا در این جایگاه بنشینم و خدمت کنم.
دستور جلسه این هفته: کمک من به کنگره و کمک کنگره به من است. همه همسفرانی که در اینجا حضور داریم با هم یک درد مشترک داریم و آن هم زندگی در کنار یک مصرف کننده است. وقتی در خانوادهای فردی مصرف کننده باشد، دچار تخریب زیادی شده است و این تخریب هم برای خود فرد، هم برای اطرافیانش بسیار آزار دهنده است. در پی تخریب جسم، روان و جهانبینی هم دچار تخریب میشود.
من همسفر یک زمانی خسته، درمانده، غمگین و عصبی بودم، از این که چرا خداوند صدای من را نمیشنود! چرا؟ هیچ کس برای زندگی من کاری نمیکند؟ از زندگی بریده بودم. به خدای خودم پشت کرده بودم، به جایی رسیده بودم که خدا را هم قبول نداشتم. با خودم میگفتم آن قدر کفر میگویم تا شاید بالاخره خدا صدایم را بشنود؛ ولی فقط خودم را گول میزدم و روز به روز بیشتر در آن تاریکی غرق میشدم.
همیشه منتظر یک معجزه بودم؛ اما خبری از معجزه نبود، بزرگ شدن بچههایم را نمیدیدم، اصلاً به آنها اهمیت نمیدادم، به این نتیجه رسیده بودم که زندگیم هیچ وقت تغییر نمیکند، یک مدت به این فکر میکردم که برای همیشه خودم را راحت کنم، نمیدانم که چه اتفاقی افتاد، در کمال ناباوری اذن ورود به کنگره60، جایی که حتی اسمش را هم نشنیده بودم، برای مسافرم که تخریب بالایی داشت صادر شد و پای من هم به کنگره باز شد.
اوایل ورودم اصلاً کنگره را قبول نداشتم، غرورم به من این اجازه را نمیداد که بیایم و آموزش بگیرم. دو سه جلسه آمدم، اما همچنان فکرم جای دیگری بود، مدام با خودم در حال جنگ بودم و میگفتم که این جا، جای من نیست. وانمود میکردم که حالم خوب است. همیشه برای داشتن یک حال خوب تلاش میکردم؛ اما آن تلاش در مسیر درست نبود. خودم را راضی کردم که به کنگره بیایم و از یک جایی به بعد، وصل کنگره شدم. آموزش گرفتم و اذن این را پیدا کردم که بتوانم روی این صندلی بنشینم و متوجه شدم که ریشه تمام این حال خرابیهای من داشتن افکار غلط و نداشتن دانایی و آگاهی در مورد بیماری اعتیاد مسافرم و همچنین نداشتن امید است.
کنگره برای من و مسافرم مثل طنابی بود، که ما را از چاه تاریکیها به سمت نور کشید و هدایتمان کرد. زندگی من و مسافرم احیاء شد و همچنان هم در حال بازسازی است. کنگره60 مثل یک کارخانه انسان سازی میماند، که عشق و محبت جزء اولین مواد اولیه این کارخانه هستند. کنگره60 به من نحوه برخورد کردن و زندگی کردن را یاد داد. کمک کرد که روی باورها و اعتقادات غلطم پا بگذارم، کنگره باعث شد که تفکرات پوچ و تو خالی من، به تفکرات سالم و درست تبدیل بشوند.
کنگره به من کمک کرد که آن ویرانههای خرابی را که در تصورم مانند قصر بودند را نابود و درونم را به شهری آباد و سالم تبدیل کنم، صفتهای زشت و ناپسند خودم را کنار بگزارم و زندگی را از یک دیدگاه دیگر نگاه کنم. بزرگترین کمک کنگره به من این بود که، مسافرم را به من برگرداند. مسافری که سال ها از او دور شده بودم و به جای عشق و محبت، بذر نفرت را در دلم کاشته بودم. این باعت شد که نور به زندگی ما برگردانده شود. ارزشمندترین گوهری که کنگره60 در این مسیر به من و مسافرم داد وجود دو تا فرشته مهربان مثل، آقا علی و خانم مرضیه عزیز بود. کنگره60 قطعهای از بهشت بر روی زمین است. در این جا با آموزشهایی که ما دریافت میکنیم، صبر را یاد میگیریم. به من فاطمه یاد داد که کجا بودم و الان در چه وضعیتی قرار دارم و آرامش خودم و خانوادهام را مدیون کنگره60 هستم. همیشه با خودم میگفتم: حاضرم تمام زندگیم را بدهم تا به آرامش برسم. امروز خدا را شکر میکنم که بدون این که هزینهای پرداخت کنم و بدون هیچ منتی به آن آرامش رسیدهام.
من هرگز در خوابم هم نمیدیدم که زندگیم این گونه تغییر کند، حالا من چه کمکی میتوانم به کنگره بکنم؟ کنگره هیچ نیازی به کمک من ندارد، اگر هم بخواهم کمکی کنم در اصل این کمک را به خودم و دیگران کردهام؛ چون در کنگره چه کمک مالی و چه خدمت، کمک به خودمان و خانوادهمان است. ما با این کار قطعاً به حال خوش میرسیم، تنها کمکی که میتوانیم به کنگره بکنیم این است؛ همیشه خدمتگزار باشیم. خدا را شکر امسال در آزمون چند نفر از شعبه ما قبول شدند. نباید بگذاریم که چراغ کنگره خاموش شود، باید ادامه دهنده راه باشیم تا بلکه دیگران هم با کنگره آشنا شوند.
خدمتهای مالی که ما انجام میدهیم برای آیندگان ما هستند، من خودم را میگویم: هدف من از این خدمتهای مالی این نیست که منتظر بمانم تا به من پس داده شوند. خدا را شکر خیر و برکت کنگره همیشه در زندگیمان است و کمک مالی من و مسافرم در برابر کمکی که کنگره به من کرده هیچ نیست، چون کنگره زندگی و مسافرم را به من برگرداند. کنگره مکان مقدسی است که مانند آن را هیچ کجای دنیا پیدا نمیکنیم.
خدا را شکر بابت وجود کنگره، بابت وجود آقای مهندس که همیشه یار و یاورما هستند. سپاسگزارم که این بستر را برای ما فراهم کردند. امیدوارم که همیشه سلامت و تندرست باشند.
مرزبان کشیک: همسفر مهشید و مسافر اکبر
تایپ و عکاس: همسفر زینب رهجوی راهنما همسفر مرضیه (لژیون اول)
ویرایش: همسفر ثریا رهجوی راهنما همسفر مرضیه (لژیون اول)
ویراستاری و ارسال: همسفر زینب نگهبان سایت
همسفران نمایندگی شوشتر
- تعداد بازدید از این مطلب :
72