سیزدهمین جلسه از دوره سی و نهم کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶۰؛ نمایندگی صائب تبریزی با استادی مسافر داود، نگهبانی همسفر حسین و دبیری همسفر علیرضا با دستور جلسه «کمک کنگره به من و کمک من به کنگره» روز یکشنبه ۲۳ دی ماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۷ برگزار شد.
سخنان استاد:
در دستور جلسهای که بحث میشود کنگره چه کمکی به من کرده و یا من چه کمکی به کنگره کردهام، ابتدا میخواهم درباره تاثیرات کنگره بر من صحبت کنم. همهی ما مصرفکننده بودیم و با لطف و عنایت خداوند بزرگ وارد کنگره شدیم و به درمان و رهایی رسیدیم، و همیشه حال خوبی داشتیم. اما کنگره با ما چه کرد؟ در صور آشکار، زمانی که مصرفکننده بودیم، از نظر شخصیت، اعتماد، محبت، اعتبار و همچنین اعتقاد، هیچ توجهی به مصرفکنندگان وجود نداشت. در صور پنهان، از نظر ذهنی، حسی و احساسی، همیشه بهمریخته بودیم و هیچکدام از نقاط بدن به درستی کار نمیکرد. نه تفکر داشتیم، نه از تجربیات دیگران و خودمان استفاده میکردیم و نه آموزش میپذیرفتیم. آقای مهندس بیان میکنند که اولین قدمی که یک مصرفکننده در کنگره60 میگذارد، ثبت شخصیت اوست، یعنی ارزش و احترام خاصی به فرد قائل میشوند. پس از گذشت این 10 ماه سفر اول، تقریباً هر آنچه را که از دست داده بودیم، کم کم به ما بازمیگردد. همان پدر و مادری که به خاطر فرزندشان از جان هم مایه میگذارند، به فرزند معتاد خود اعتماد نمیکردند که ماشینش را در اختیارش بگذارد. خانواده هم به بچهی خود اعتماد نمیکردند که به فرد مصرفکننده بسپارند، و البته حق هم داشتند، چون یک مصرفکننده نمیتواند به درستی از بچه محافظت کند. همهی این مشکلات زمانی بود که مصرفکننده بودیم تا وقتی که وارد کنگره60 شدیم. پس از آن، عشق، محبت، اعتماد، شخصیت و حسهای خوب به ما ارزانی میشد.در کنگره، شخص اول خودش را میشناسد و سپس خدا را میشناسد. چون معتادی که خمار است، دیگر خدا را بنده نیست. من خودم را مثال میزنم. قبل از کنگره، کسی به من اعتماد نمیکرد تا حتی وسیلهی بیارزشی را به من بسپارد. ولی بعد از رهایی، میبینید که 60 نفر انسان را به من میسپارند تا به آنها آموزش بدهم و حتی یک انبار پر از قطعات قیمتی هم در اختیارم میگذارند. اینها همه از برکات کنگره است.
حالا ببینیم که من چه کمکی به کنگره کردهام. ما روز جمعه در تهران بودیم و در کنار دیدبانهایی که اکثراً 20 سال رهایی دارند، آقای اشکذری صحبت میکردند. من در این 20 سال، هر چقدر هم خدمت بکنم، نمیتوانم ذرهای از خصوصیات، شخصیت و اعتباری که به من دادهاند را برگردانم و جبران کنم. اینجا کسانی هستند که 10 سال بدون هیچ انتظاری خدمت میکنند و هنوز هم دست نکشیدهاند، چون میخواهند هر آنچه کسب کردهاند را به همدردان خود بدهند و دینشان را ادا کنند. خدمات زیادی در کنگره وجود دارد تا شخص بتواند دیناش را به کنگره ادا نماید، که یکی از این جایگاههای خدمتی، لژیون سردار است. ما دو روز پیش که در خدمت آقای مهندس بودیم و خیلی هم از حضورشان انرژی گرفتیم، عرض کردم که ما همان درختانی بودیم که خشک و بیبرگ و میوهندار بودیم که با آب و رسیدگی شما به ما حیات دوباره داده شد. شخص من که 60 سال سن دارم، اکنون میتوانی 25 یا 30 ساله تا ساعت 12 ظهر میخوابد، در حالی که من با 60 سال سن، ساعت 5 صبح بیدار میشوم و ورزش میکنم. اینها نهالهایی هستند که آقای مهندس کاشته و اکنون بهرهبرداری میکند. من بسیار خوشحالم زیرا در این 20 ماه رهایی که دارم، توانستهام درصدی از خواستههای باارزش و مثبتی که در خانواده و جامعه مهم است را به دست بیاورم و تمامی اینها را کنگره به ما داده است. آقای مهندس میفرمایند: "ما از اسب افتادیم، از اصل که نیفتادیم." اما به نظر من، هر کسی نتواند اینجا را پیدا کند، از اصل هم خواهد افتاد. وقتی پدر و مادر و خانواده نتوانند به شخص اعتماد کنند، این یعنی از اصل افتادن. من بسیار خوشحال هستم که بزرگی بالا سر ما است و کنگرهای را بنیان نهاده که تا هزاران سال پا برجا خواهد ماند. همهی ما مدیون آقای مهندس هستیم که این مکان مقدس و الهی را برای ما ایجاد کرده تا بتوانیم از نو متولد شویم.
تایپ متن:مسافر ابوذر
خدمتگزار سایت:مسافر هادی
- تعداد بازدید از این مطلب :
199