یازدهمین جلسه از دور نوزدهم کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶۰، نمایندگی باباطاهر همدان با استادی مسافر مسعود، نگهبانی مسافر ناصر و دبیری مسافر جواد با دستور جلسه «کمک کنگره به من و کمک من به کنگره» روز یکشنبه ٢٣ دیماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۷:۰۰ شروع به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان مسعود هستم یک مسافر
سپاس و ستایش خدای را سزاست که منشی عالم انشاء و منشأ یفعت مایشاء است
درود بسیار و سلام بیشمار بر آقا و سرور دردمندان و قافله سالار ره یافتگان دژاکام فرزانه که براستی کشتی نجات غرق شدگان دریای طبیعت است و بر یاران و خاندان کرامش به ویژه استاد امین فرهیخته که براستی اسرار علوم تربیتند.
دوستان قبل از پرداختن به موضوع جلسه لازم میدانم که رهاییهای این هفته را ابتدا به مهندس عزیز و سپس به راهنماهای بزرگوارشان و خود مسافران و خانواده محترمشان و همینطور عزیزانی که از بند نیکوتین رها گشتهاند و نشان ویلیام را از دستان پر مهر مهندس دریافت کردهاند تبریک میگویم امیدوارم همیشه شاهد این اتفاقات ارزشمند باشیم.
موضوع دستور جلسه: کمک من به کنگره و کمک کنگره به من. جناب مهندس ضلع سوم این مثلث را بیان فرمودند که میتواند شامل کمک عملی که همان ماندن در کنگره و خدمت کردن است باشد و هم شامل کمک علمی و مالی باشد آن هم بصورت کاملا دلی و قلبا انجام گیرد و این موضوع اصلا به اعضاء کنگره ارتباطی ندارد بلکه تعاملی است بین من و کنگره مثل حالت دریافت و پرداخت را دارد مثل مسئولیت و وظیفه من نسبت به خانواده و یا فرزندان یا همسرم و یا به کشورم و این چرخه همچنان در کنگره ادامه دارد.
اگر من بعد از رهایی کنگره را ترک کنم و بروم پی زندگی خودم عدل و انصاف را رعایت نکردهام چرا که اگر کمی تفکر کنم خواهم فهمید که کنگره بسیار بسیار بیشتر به من کمک کرده است تا من به کنگره. لازم میدانم یک فلش بک به گذشته داشته باشم تا تصویری از وضعیت خود در دوران مصرفم در ذهن خود بوجود آورده و آنرا بیان کنم. بیاعتبار بودم تا حدودی هم بیهویت. در محیط خانواده و محله و اجتماع و یا محیط کار مورد اعتماد نبودم قیافه تابلویی داشتم رنگ چهره سیاه و زرد لاغر و ضعیف و این همه تخریب در جسم خود بوجود آورده بودم و اینها همه در بعد فیزیولوژی بدن اتفاق افتاده بود اما به لحاظ روحی و روانی هم بسیار آسیب دیده بودم در همه جا تحقیر میشدم، مورد اهانت قرار میگرفتم و قادر نبودم از خودم دفاع کنم در واقع حرفی برای گفتن نداشتم از چه چیزی باید دفاع میکردم. حتی در انجام امر شخصی خود ناتوان بودم اعضاء خانواده و جامعه پیرامون خود هیچ حسابی روی من نمیکردند انگار اصلا وجود نداشتم بارها و بارها از وضعیت آشفته خود به گریه کردن پناه میبردم. غم و اندوه و ترس کل وجودم را در برگرفته بود هیچ انگیزه و امیدی به ادامه زندگی نداشتم و همیشه وحشت از این داشتم که اگر روزی نتوانم به دلایل زیادی مواد مصرفی خودم را تهیه کنم چه بلایی سرم خواهد آمد و همه این مشکلات و دغدغهها از من موجودی بیخاصیت و ساخته بود و تبدیل به یک مرده متحرک شده بودم . خلاصه اگر بخواهم از تخریب و آسیبهای جدی خود بگویم در این مقال نمیگنجد و مثنوی هفتاد من کاغذ خواهد بود.
از خدای خود بسیار سپاسگزارم که کنگره را سر راه من قرار داد تا باعث شود همه آن تخریبها و آسیبهایی که به جسم و روان خود وارد کرده بودم جبران کنم و شخصیت و هویت ربوده شده توسط خودم را باز پس گیرم و آن آرامشی را که در دوران مصرف نداشتم به دست آورم و از این بابت خیلی خیلی خوشحال هستم.
نعمتهای داده شده به من در کنگره خیلی زیاد است. نکات آموزشی، سیدیها، جلسات عمومی و حضور در لژیون همینطور آموزشهای راهنماها و بحث D.SAP که در بازسازی سیستمهای مختل شده بدن تاثیرات زیادی داشته است. نکته دیگر اینکه جناب مهندس میفرمایند: مواد مخدر عمر انسان را حداقل سی درصد کوتاه میکند و اگر کنگره نبود من ده سال پیش مرده بودم.
شرکت در لژیونهای سردار بسیار مهم است سرمایه این لژیونها حتی خیلی بیشتر از پهلوانان و دنور ها است و ما میتوانیم با شرکت در آنها به کنگره کمک کنیم. سخن آخر اینکه ما از دو راه میتوانیم قیاس کنیم یکی قیاس من با خودم و نه دیگران و دوم مقایسه کمک من به کنگره با کمک کنگره به من که اگر دقیق این کار انجام بگیرد متوجه خواهیم شد که ما بسیار تا بسیار به کنگره بدهکار هستیم. امیدوارم خداوند توفیق ماندن و خدمت به کنگره را به من و شما اعطا فرماید. از اینکه به حرفهای من گوش کردید سپاسگزارم.
تایپ: مسافر مسعود (لژیون دهم)
عکس: مسافر محمدرضا (لژیون چهارم)
تنظیم و ارسال: مسافر مسعود مرزبان خبری
- تعداد بازدید از این مطلب :
113