English Version
This Site Is Available In English

کمک‌های کنگره مثل باران رحمت بر سر ما می‌ریزد

کمک‌های کنگره مثل باران رحمت بر سر ما می‌ریزد

چهاردهمین جلسه از دوره دوم کارگاه‌های آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی امیر به استادی همسفر اعظم، نگهبانی همسفر سمیه و دبیری همسفر زهرا با دستور جلسه «کمک من به کنگره و کمک کنگره به من» روز دوشنبه ۲۴ دی‌ماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۵:۰۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:

از این‌که امروز در جمع شما هستم بسیار خوشحالم، از راهنماهای سفر اول و دوم خودم تشکر می‌کنم که قطعاً اگر امروز اینجا هستم و این جایگاه را تجربه می‌کنم از دانش، مهر و محبت آن‌ها است، امیدوارم هر کجا هستند شاد و سلامت باشند.
اگر بخواهم در مورد دستور جلسه صحبت کنم باید بگویم؛ بعضی از دستور جلسات انسان را به سال‌های خیلی دور می‌برد و اگر بخواهم در مورد کمک‌های کنگره‌۶۰ که به من شده صحبت کنم واقعاً قابل شمارش نیست.
از روز اولی که وارد کنگره‌۶۰ می‌شویم کمک‌های کنگره مثل باران رحمت بر سر ما می‌ریزد اما آنقدر حس و حال ما بد است و حال خوبی نداریم که متوجه این باران‌ها نمی‌شویم، علاوه بر آن غر هم می‌زنیم که این چه هوایی است، چرا من اینجا هستم و... من خودم این‌طور بودم و می‌گفتم چرا باید اینجا در جمع یک مشت مصرف‌کننده باشم، خیلی حالم بد بود و اصلاً کنگره را دوست نداشتم با خودم گفتم دو یا سه ماه می‌مانم و مسافرم که کمی پایه‌هایش سفت شد می‌روم. ولی چیزی که من را پایبند کنگره‌۶۰ کرد عشق و محبتی است که در اینجا می‌باشد.
آن محبتی که راهنما در روز اول به من داد، پیش خودم گفتم مگر می‌شود یک نفر از تو دور باشد و تا این حد تو را دوست داشته باشد یا آنقدر نزدیک باشد و حرفش را گوش کنی، منی که پر از منیت بودم و حرف کسی را گوش نمی‌کردم بعد از دو سه ماه که آمدم، به یاد می‌آورم که راهنمایم گفت، هزینه این صندلی‌ها که شما روی آن نشسته‌اید ۶ میلیون است تا به حال خوب برسید.
من هم گفتم ۶ میلیون را می‌دهم و می‌روم، ماندم که آن ۶ میلیون را جمع کنم، بدهم و بروم، وقتی ۶ یا ۷ ماه گذشت تازه شال‌ها و آدم‌ها به چشم من آمدند، شال نارنجی و شال مرزبان‌ها را دیدم بعد از راهنمای خود پرسیدم این شال‌ها که دور گردنشان است به چه معنی است؟ گفت شال نارنجی راهنما و شال زرد مرزبان‌ها هستند خلاصه آن‌ها را یکی یکی برای من توضیح داد و بعد به من گفت راهنمای خوبی می‌شوید، گفتم من اصلاً دوست ندارم راهنما شوم چرا باید راهنما شوم و چند نفر حال خراب بنشینند دور من و شروع کنند به گریه کردن!؟
آن روز نمی‌دانستم که راهنمایان کنگره۶۰ بهترین تراپیست‌ها هستند چرا که راحت می‌توانند خشم را از فرد بگیرند و تخم محبت را به آسانی در دل آدم‌ها بکارند. کمی که جلوتر آمدم ۶ میلیون را دادم گفتم دینم را به کنگره ادا کرده‌ام و می‌خواهم بروم ولی حالا از آن سال‌ها ۸ یا ۹ سال می‌گذرد و من هنوز نرفته‌ام.
آقای مهندس حسین دژاکام می‌فرمایند: کنگره‌۶۰ روش الگویی است، بگویید که برای کنگره چه کار کرده‌اید و در مقابلش هم بگویید که کنگره برای شما چه کار کرده است؟
من چند سال پشت سر هم سردار و دو سال دنور شدم، مسافرم نیز دو سال پی‌درپی دنور شد و امسال هم پسرم را دنور کردیم ولی با این حال باز کفه کنگره نسبت به من سنگین‌تر است.
امروز که برای حضور در جلسه به شعبه می‌آمدیم تصادف کردیم، یک ماشین از پشت به ماشین ما زد و مسافرم پیاده شد، نگاهی کرد و گفت چیزی نشده برو با خودم فکر کردم که اگر کنگره‌۶۰ نبود الان چه اتفاقی می‌افتاد قطعاً یک دعوایی می‌شد. اگر امروز من اینجا هستم، حالم خوب است، خشم را کنار گذاشته‌ام، نگاه من به آدم‌ها کلأ عوض شده و یک دیدگاه دیگری نسبت به هر چیزی دارم قطعاً به دلیل کمکی است که کنگره به من کرده، خشم را از من گرفته و به جای آن مهر داده، قهر را از من گرفته و به جایش آشتی و دوستان خوبی مثل شما را به من داده است.
کجا چنین دوستانی را می‌توانید پیدا کنید که وقتی از در شعبه وارد می‌شوید این‌گونه با عشق بغل‌تان کنند و این‌قدر با شما به خوبی رفتار می‌کنند و دوست‌تان دارند. کنگره۶۰ یکی از بهترین جاها و شاید قطعه‌ای از بهشت باشد و تا هستی هست، دوست دارم در کنگره باشم و همیشه در آن بمانم.
از این‌که به صحبت‌های من توجه کردید سپاس‌گزارم.

مرزبان کشیک: همسفر اکرم و مسافر مجتبی
تایپ: همسفر زینب رهجو راهنما همسفر شهلا (لژیون دوم)
عکاس: همسفر محدثه (دبیر سایت)
ویراستار، تنظیم‌کننده و ارسال: همسفر زهرا (دبیر سایت)
همسفران نمایندگی امیر اراک
 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .