English Version
This Site Is Available In English

کنگره راه و رسم زندگی‌کردن را به من آموخت

کنگره راه و رسم زندگی‌کردن را به من آموخت

سلام دوستان زرین هستم یک همسفر

کمک کنگره به من این بود که راه  و رسم زندگی‌کردن و بخشش را با کمک جهان‌بین به من یاد داد. در بیرون از کنگره برای انسان سخت است که از مالش بگذرد؛ اما کنگره به من یاد داد چگونه تحملم را بالا ببرم. من قرآن خواندن را دوست داشتم ولی معنی آن را نمی‌فهمیدم؛ از زمانی که وارد کنگره شدم، با سیدی‌های آقای امین که آنقدر زیبا مسائل را می‌شکافند، لذت می‌برم.

کمک من به کنگره؛ با آموزش‌گرفتن، نوشتن سی‌دی‌ها، رعایت‌کردن قوانین و خدمت کردن است. خدا را شاکرم که به من توفیق داد سال گذشته عضو لژیون‌سردار شوم و امسال هم توانستم به یاری خداوند دنور شوم.

یادم می‌آید زمانی سر لژیون راهنمای من خانم شیرین دعا کردند که شعبه.های کنگره۶۰ زیاد شوند؛ من آن زمان بخاطر نداشتم آگاهی ناراحت شدم که چرا باید تعداد مصرف‌کنندگان زیاد شود که تعداد شعبه‌ها نیز افزایش پیدا کند؛ اما  امروز به آن درک رسیدم. از خدا می‌خواهم که با کمک‌کردن همه ما، شعبه‌ها زیاد شوند و در هر شهر شعبه‌ای از خود داشته باشیم. باز هم خدارا بسیار شاکر و سپاسگزارم.

سلام دوستان لیلا هستم یک همسفر

خدا را هزاران بار شاکر هستم که کنگره را در مسیر زندگی من قرار داد.  بزرگترین کمک کنگره به من این بود که به عنوان همسفر مسافرم انتخاب شدم تا در اینجا من و مسافرم به درمان برسیم و حال خوبی را پیدا کنیم.

کنگره بدون هیچ توقع و چشم‌داشتی داشتی تمام آموزش‌های خود را از طریق راهنماها و استادان در اختیار ما گذاشت. کنگره به کمک من نیازی ندارد ولی من می‌دانم که کنگره چه کار بزرگی برایم انجام داده؛ حداقل کار این است که من هم برای پیشبرد اهداف کنگره کاری کنم؛ چه مادی و چه معنوی، چون همانطور که گذشتگان در کنگره کاشتند و ما خوردیم ما نیز بکاریم تا دیگران برداشت کنند. امیدوارم که همه همسفران حال خوش رهایی را تجربه کنند.

سلام دوستان صدیقه هستم یک همسفر

چه خوب است که کنگره به داد همه ما که بخاطر بلای اعتیاد درمانده شده بودیم؛ رسید همه ما با گرفتارشدن در این بلا خسته، درمانده‌، بیمار، افسرده، غمگین، بی‌حوصله و عصبی بودیم.‌ به هر دری می‌زدیم، پیش هر روانپزشک و دکتری می‌رفتیم اما کمکی از هیچ‌کس ساخته نبود.

یادم می‌آید روزگار آنقدر به من سخت می‌گذشت که هر روز مرگ خودم را از خدا می‌خواستم. اعتیاد مسافران ما مثل یک بیماری مسری به همه اعضای خانواده سرایت کرده بود و همه ما حتی بچه‌های کوچکتر را بیمار و غمگین کرده بود.

به هر دری میزدم حتی  به گوگل و اینترنت پناه می‌بردم و شب و روز راه‌های رهایی از دام اعتیاد و آسیب‌های آن را سرچ می‌کردم؛ اما همه مطالب تکراری و گنگ بود؛ همه کارشناسان فقط عوارض و پیامدهای اعتیاد را گوشزد می‌کردند که خود ما هم دچار آن عوارض بودیم و همه را تجربه کرده بودیم. راههای درمانی که گذاشته بودند را کم و بیش انجام دادیم اما باز هم شکست می‌خوردیم. راستی برای یک جلسه روانپزشک، برای خرید قرص‌ها و داروهای ترک‌اعتیاد چقدر هزینه می‌کردیم!!

روزهایی را یادم می‌آید که حتی پول جلسه بعدی روان‌پزشک را هم نداشتیم. اولین بار به یکی از نهاد‌های حمایتی ترک‌اعتیاد رفتم و مشکلم را با یکی از کارشناسان درمان، درمیان گذاشتم اما او با اخم و برخورد بد گفت مگر تو باعث اعتیاد همسرت شدی ؟ ولش کن ... و من با گریه و ناامیدی زیاد از آنجا آمدم بیرون.

اما حالا به خواست خدای بزرگ و با درایت آقای مهندس با کنگره آشناشدم. می‌توانم بگویم این مکان مقدس تاکنون سلامتی، امید، آرامش، امنیت، شادی و هرآنچه برای جسم و روح من لازم است را به من داد و من هنوز نتوانستم چیزی  به کنگره بدهم و بدهکارم.
 

رابط خبری: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر شیرین(لژیون پنجم)
ویراستار و ارسال: همسفر زری رهجوی راهنما همسفر سودابه(لژیون چهارم)، نگهبان سایت
همسفران نمایندگی عمان‌سامانی شهرکرد

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .