فتح قله مهم نیست نشانی از خود در آنجا گذاشتن مهم است.
برای آشنایی با حس و حال یک راهنمای تازهوارد در خدمت راهنمای تازهواردین همسفر نسیم در نمایندگی ایمان هستیم. در ادامه گفتگویی صمیمانه با ایشان داشتیم که توجه شما را به آن جلب میکنیم.
راهنمای تازهواردین همسفر نسیم و مسافرشان، مسافر حجت با بیش از ۲۰سال تخریب با آنتیایکس مصرفی تریاک وارد کنگره شدند به مدت ۱۱ماه و ۴روز با روش DST و داروی OT با راهنمای مسافرشان، مسافر حسین صداقت و راهنمای خودشان، همسفر نرگس حاجیان سفر کردند و اکنون ۴سال و ۲۰روز است که آزاد و رها هستند.
چگونه با کنگره۶۰ آشنا شدید و سفرتان چطور بود؟
توسط یکی از بستگان همسرم که در حال درمان در کنگره بود این مکان را شناختیم، بار اول سال ۱۳۸۹ که بعد از رهایی خارج شدیم و بار دوم سال ۱۳۹۸ بود که خدا را شکر رهایی را از دستان آقای مهندس دریافت و شروع به خدمت کردیم.
چه زمانی خدمت در کنگره۶۰ را شروع کردید؟ و چه جایگاههایی را تجربه کردید؟
از ابتدای ورودم خدمت در کنگره خواسته من بود در هر نقطهای که میتوانستم خدمت میکردم از خواندن نوشتارها گرفته تا خدمت در جایگاه نگهبان نظم سپس خدمت ویرایشگری در سایت را انجام دادم و بعد از ورود به سفر دوم جایگاه دبیری و مرزبانی را تجربه کردم و اکنون در جایگاه راهنمای تازهواردین خدمت میکنم.
انگیزه حضور مستمر شما در کنگره و خدمت کردن چه چیزی بوده است و در ادامه نقش راهنما خود را در این زمینه بیان کنید؟
چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون/ دلم را آتشی سازد دو چشمم را کند جیحون
من در ابتدا تصور نمیکردم که بخواهم در کنگره بمانم و خدمت کنم اما هر چقدر جلوتر آمدم، حالم بهتر شد و دیدم چه چیزی بهتر از اینکه در کنگره باشم و این حال خوب را ارتقاء دهم و در ادامه، خدمت کردن باعث هر روز بهتر شدن حال من شد که همین موضوع من را در کنگره ماندگار کرد. به نظر من لازم نیست راهنما گوشزد کند و به رهجوها آموزش بدهد که خدمت کنند بلکه همان حس و حال ناب راهنما و دیدن حال خوش او کافی است که رهجو خودش به دنبال خدمت بدود؛ به فرموده آقای مهندس فتح قله مهم نیست نشانی از خود در آنجا گذاشتن مهم است.
چه احساسی دارید از اینکه توفیق خدمت به خلق خدا را به عهده دارید؟
این موهبت به خاطر وجود کنگره به من داده شده است و شاید زیباترین حس دنیا باشد وقتی تو میتوانی بدون هیچ چشمداشتی از همه آنچه خودت به دست آوردی در اختیار همسفرانی بگذاری که به موقع ورود حال مناسبی ندارند و آنقدر حجم غم، نگرانی و تخریب در وجودشان زیاد است که فقط نیاز به این دارند که همراهشان باشی و سند بدون نقص، وجود مسافران و همسفران با حال خوش است که آنها را ببینند و متوجه شوند که این مسیر و راه، درست است و وقتی با گذشت زمان کوتاه میبینی که حتی رنگ چهرهشان تغییر کرده و حالشان عوض شده است خودت را در این حال خوب شریک میدانی و این حس ناب از جهت توفیق در خدمت است.
شیرینترین لحظه برای یک راهنمای تازهواردین چه لحظهای است؟
دو لحظه برای من شیرینترین زمان است؛ اول وقتی که بعد از ۳ جلسه، رهجو را به راهنمایش میسپارم و آن لحظه احساس میکنم کارم درست انجام شده است و در آینده نزدیک، شاهد حال خوب و خوش رهجو هستم و دومین بار زمانی است که بعد از رهایی مسافر و همسفر، شادی و نشاط آنها را میبینم .
از دیدگاه همسفر نسیم برای ماندگار شدن یک تازهوارد در کنگره۶۰ وظیفه راهنمای تازهواردین چیست؟
ما در کنگره یاد گرفتیم مهمترین چیزی که برای یک مسافر و همسفر تعیین کننده است خواسته درونی آنها است و من به عنوان یک راهنمای تازهوارد فقط میتوانم مسیر را نشان دهم؛ طی کردن، ماندن و خدمتگزار شدن به خیلی مسائل بستگی دارد که مهمترین آن خواسته فرد است.
بزرگترین موهبت این جایگاه برای شما چه بوده است؟
عشق بزرگترین موهبت است؛ من هیچوقت فراموش نمیکنم روز اولی که خودم به این نمایندگی آمدم با چشمانی که از اشک خالی نمیشد و دلی که آرام نمیگرفت با راهنما تازهواردین همسفر زهرا عزیز که هر کجا هستند سلامت باشند روبرو شدم ایشان با عشق به اشکها و صحبتهای من گوش کرد و همیشه یاد آن عشق، نگاه گرم و امنیتی که به من دادند میافتم. من در این جایگاه خدمتی یاد گرفتم که شنونده خوبی برای دردها و مشکلات دیگران باشم قبل از این خدمت اگر کسی با من از مشکل خود میگفت پا به پای آن شخص اشک میریختم و در مشکل او غرق میشدم اما در کنگره یاد گرفتم که به جای غرق شدن در مشکلات سعی کنم با آموزشهایی که از کنگره گرفتم آرامش نسبی به او بدهم، راه و مسیر را برایش بگویم و این موضوع در کل زندگی من ایجاد شده است. در این رابطه استاد امین میفرمایند: هر انسان یک سیاهچاله است. آنچه باور است محبت است و آنچه نیست ظروف تهی است.
قبل از شروع خدمت در جایگاه تازهواردین چه دیدی به آن داشتید و اکنون که در حال خدمت در این جایگاه هستید و تجربهاش کردید چه تفاوتی دارد؟
از قبل هم این جایگاه خدمتی برای من خیلی ارزشمند بود زیرا با ورود همسفر اولین صحبتها با راهنمای تازه واردین انجام میگیرد و حالا این تو هستی که آنچه را از کنگره آموختی در اختیار همسفر قرار بدهی، به درد و دلهایش گوش کنی و در کنار آن حرمت کنگره و روش DST را آموزش بدهی و تو یک الگو برای تازه وارد هستی که کار را سخت و لذت بخش میکند و یک پیوند محبت بین رهجو و راهنمای تازهوارد ایجاد میشود و من ناخودآگاه تا انتهای سفر اولش حال رهجو را دنبال میکنم و از رهاییش دو چندان بیشتر خوشحال میشوم.
نظرتان در ارتباط با نقش همسفر در درمان مسافر بفرمایید و به طور کلی علت ورود همسفران به کنگره چه هست؟
من همیشه به عزیزان تازه وارد که تصمیم به حضور در کنگره ندارند میگویم شما با حضورتان یک بال پرواز برای مسافر هستید و قطعاً در این مسیر سخت، وجود همسفر راه را هموارتر میکند وقتی ما در یک سفر طولانی هستیم وجود یک همسفر مسیر را برای ما کوتاهتر و زیباتر میکند و شاید این مسیر سخت دیگر به نظرمان راحت بیاید. ولی جدا از تمام اینها همسفری که در این مسیر کنار مسافرش قرار نمیگیرد ضرر اصلی را خودش میبیند و مسافر در حال پرواز و آموزش است ولی این من هستم که همراهش نشدم و هنوز به فکر این هستم که آیا دوباره خطا رفته است و یا هنوز مصرف میکند و سفرش را خراب کرده است در صورتی که مسئله اعتیاد در کنگره کاملا حل شده است پس برای هم فرکانس شدن با مسافر و برای درک بیشتر جهانبینی باید در کنار هم قرار بگیرند.
یکی از صحبتهای آقای مهندس که برایتان ارزشمند است را بفرمایید.
آقای مهندس میفرمایند: من آدرس خودتان را به خودتان میدهم و بزرگترین موهبت زندگی، خود زندگی است؛ این جمله بسیار برای من ارزشمند است. من نسیم بعد از کنگره متولد شدم؛ وقتی وارد کنگره شدم تنها برای درمان اعتیاد مسافرم آمده بودم اما بعد از درمان، تازه تغییر و تحول در من ایجاد شد. در این مکان یاد گرفتم که دروغ نگفتن یعنی چه و چه آسیبی از پس آن دروغ به من زده میشود، یاد گرفتم در لحظه زندگی کنم، محبت کنم و قوانین درست زندگی کردن را به من آموختند و فراتر از آن، آقای مهندس لژیون جونز را تشکیل دادند و من یاد گرفتم به غذایی که برای خودم و خانوادهام آماده میکنم دقت کنم و این آموزشها و یادگیریها تمامی ندارد. اکنون آرامش درون خود، همسر و فرزندانم را از آقای مهندس دارم و خدای مهربانم را هزاران بار شکر میکنم.
و کلام آخر...
گر مرد رهی میان خون باید رفت
از پای فتاده سرنگون باید رفت
تو پای در راه نه و هیچ مگوی
خود راه بگویدت که چون باید رفت
طراح سوال و مصاحبه کننده: همسفر سوفیا رهجو راهنما همسفر ثریا (لژیون چهاردهم)
ویرایش و ارسال: همسفر مرضیه رهجو راهنما همسفر طاهره (لژیون هفتم)
همسفران نمایندگی ایمان
- تعداد بازدید از این مطلب :
200