سلام دوستان رضا هستم یک مسافر.
آنتی ایکس انواع مخدر صنعتی و سنتی.
طول سفر اول ۱۳ ماه و ۲۶ روز.
روش دی اس تی.
دارو OT.
راهنمای عزیزم آقا پیمان.
ورزش فوتسال.
رهایی یک سال و ۹ ماه.
میخواهم در مورد نقش همسفر و بودنش در کنگره برایتان چند جملهای بنویسم، همانطور که جناب مهندس میگویند: همسفر یعنی بال پرواز و این جمله را من در مدت ۱۰ سال با گوشت و پوستم به خوبی تجربه کردم.
نقش همسفر مانند نقش بازیگر مکمل است که اگر خوب آموزش ندیده باشد ممکن است مسافر را از لبه پرتگاه به ته آن پرتاب کند و باعث نابودی او گردد ولی بازیگری که خوب آموزش دیده باشد میتواند او را از قعر تاریکیها و جهنم خارج نموده و به روشناییها برساند و این تنها آموزشهای کنگره را میطلبد. یک همسفر برای اینکه بتواند به مسافرش یاری رساند نخست باید او را دوست داشته باشد چون عشق و محبت همان حلقه گمشده یک مصرف کننده است. و همچنین اگر مایل باشد میتواند با همراهی مسافر در کنگره حضور پیدا کند.
یک همسفر شایسته مسافرش را زیر ذره بین قرار نمیدهد و در کارهای او تجسس نمیکند زیرا این کار باعث میشود مسافرش از مسیر درمان و کنگره خارج شود. یک همسفر آموزش دیده میتواند با توان خود تمام موانع را از سر راه مسافرش کنار بزند و مانند یک پرستار مراقب او باشد. همسفر با وجود داشتن قلبی رنج کشیده میتواند عشق را به مسافرش تزریق کند و رهایی او و خودش را در ذهن خود تداعی کند.
همسفر عزیزم! بابت تمام رنجهایی که برای من تحمل کردیی از تو سپاسگزارم، چه شبهایی که غم و رنج را تحمل کردی و برای من دعا کردی و به واسطه دعاهای خیر تو بود که به کنگره وارد شدم. با محبت و وفای خود کنار من ماندی و اگر تو نبودی من نابود شده بودم و به خاطر این وفاداری خاک پای تو را سرمه چشمانم میکنم.
من به واسطه مصرف مواد مخدر تمام حسهایم بسته شده بود و هرگز ممکن نبود که آنطور که شایسته است صدای تو را بشنوم و برای همین باید مرا ببخشی. همواره از تو سپاسگزارم که مانند پرستاری مهربان مراقب من بودی.
به قلم: مسافر رضا لژیون شانزدهم
تهیه و تنظیم: مسافر حسن
- تعداد بازدید از این مطلب :
129