English Version
This Site Is Available In English

زمان ایستاده بود؛ گویی عقربه‌های ساعت هم، همچون من، حرکتی نداشتند.

زمان ایستاده بود؛ گویی عقربه‌های ساعت هم، همچون من، حرکتی نداشتند.

به نام قدرت مطلق الله

دل‌نوشته مسافر ابوالفضل، لژیون ششم، راهنمای آقا رسول

زمان ایستاده بود؛ گویی عقربه‌های ساعت هم، همچون من، حرکتی نداشتند. شب‌ها به سختی صبح می‌شدند و تاریکی همچون پرده‌ای سنگین مرا در خود فرو برده بود. اما اکنون که این کلمات را می‌نویسم، روح و جانم آرامش بیشتری یافته است. در ساحل امنی ایستاده‌ام که می‌توانم با اطمینان در آن گام بردارم.

سپاسگزار پروردگار هستم که این مکان مقدس را سر راه من قرار داد تا فرصتی بیابم خود را درمان کنم و از تاریکی‌های وجودم بیرون بیایم. از جناب مهندس عزیز به خاطر این راه روشن سپاسگزارم و قدردان راهنمای گران‌قدر خود، آقا رسول هستم که با شکیبایی و مهربانی مرا در این مسیر هدایت کردند.

روز نخست که پا به کنگره گذاشتم، با حالی خراب، جسمی تحلیل‌رفته و ناامیدی عمیق وارد شدم. هیچ شناختی از تخریب‌هایی که به جسم، روح و شهر وجودی‌ام وارد کرده بودم، نداشتم. اما اکنون که وارد سفر دوم شده‌ام، حالم به طرز شگفت‌انگیزی بهتر است و حس و حال خوب و امیدوارکننده‌ای دارم.

آقای مهندس نه تنها راه درمان را به من نشان دادند، بلکه به من آموختند چگونه به خدای خود نزدیک‌تر شوم. هر روز که می‌گذرد، حال دلم بهتر و روشن‌تر می‌شود.
از خداوند منان، جناب مهندس و راهنمای عزیزم بی‌نهایت سپاسگزارم که نجات و آرامش را به من هدیه کردند.

تایپ و عکاس: مسافر ابوالفضل لژیون ششم
تنظیم وارسال: مسافر محمد لژیون یکم
نمایندگی ایران
 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .