جلسه جشن همسفر ویژه مسافران و همسفران کنگره ۶۰ شعبه تخت جمشید شیراز با استادی همسفر مرضیه، نگهبانی همسفر سهیلا و دبیری همسفر فرزانه بادستور جلسه(هفته همسفر) سه شنبه ۱۸ دی ماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۶:۰۰ آغاز به کار کرد.
سلام دوستان مرضیه هستم یک همسفر :
به نام نامی اولین عاشق که اوست.
به آقای مهندس و استاد امین عزیز که به نوعی مسافر و همسفر هستند تبریک میگویم، این جشن را به خانم آنی و خانم شانی عزیز و تبریک ویژه میگویم به خانم آنی بزرگ که اسطوره مقاومت، عشق، صبر، استقامت، سخت کوشی، مهر، عطوفت، از خود گذشتگی، وفا و مقاومت هستند. آقای مهندس بنیان کنگره هستند و به نظر من کسی به جز خانم آنی نمیتواند بنیانگذار کنگره باشد. تبریک میگویم این جشن را به خانواده بزرگ کنگره ۶۰ مسافران و همسفران و یک خدا قوت ویژهای دارم به همسفران با این که زن بودند؛ ولی مردانه سفرکردند و سفر میکنند. همسفر یار و همراه! کدام سفر؟ این سفر چه هست؟ به کجا میخواهیم برسیم؟ مبدا و مقصد این سفر کجا هست؟ سفری که با همه سفرها فرق دارد. سفر رهایی، آزادی، درمان و حال خوش، قبل از کنگره یک نوعی سفر، سفر اعتیاد داشتیم. کردیم. در ابتدا معذرت میخواهم از همه مسافرها و همسفران اگر واژهای را به کار میبرم یا اگر بعضی چیزها را میگویم که میخواهم بیشتر همسفر یا مسافر بودن را بگویم؛ قطعاً نمیخواهم این جا بگویم مقصر کیست؟ مقصر مواد، اعتیاد و مصرف بوده است. سفر مثلثی بود که یک ضلع آن مصرف کننده، معتاد و ضلع دوم خانواده مصرف کننده و ضلع سوم ندانیها بود و این سفر مقصدش کجا بود؟ مقصد آن ناکجا آباد بود، دست آورد این سفر چه بود؟ ظلمت، تاریکی، ترس، ناامیدی، حقارت، اضطراب و جهل بود. مصرف کننده رفته رفته وارد سرمای ۶۰ درجه زیر صفر شد همه حسهاش یخ زده بود، ساکن سرزمین طرد شدگان بود، خانه داشت سرپناه داشت؛ اما به نوعی بی سرپناه بود. مصرف کننده نگاههایی را تحمل میکرد، حرفهایی را میشنید و انگشتهای اشارهای به سمتش بود که شاید سنگینی نگاهها و حرفها سنگینتر از کوهها بود و همه نیروهای آن تحت فرماندهی مواد بود. عشق، دوست داشتن و محبت فرزند، همسر، پدر و مادر همه اینها را مواد از آن گرفته بود و مواد جایگزین همه شده بود. اول مواد، بعد کار، اول مواد، بعد غذا، اول مواد، بعد خواب و به جایی رسید که اول مواد و آخر مواد شد. جز قویترین، ثروتمندترین، با ارادهترین، زیباترین و شجاعترین انسان ها بود؛ اما در قمار با نیروهای منفی و مواد همه را باخت؛ چون شیطان به دنبال گوهر باارزش بود و آن گوهر ناب را میخواست به دست بیاورد و انسان؛ باید یک چیز ارزشمندی داشت که از آن میربود چه ارزان همه داراییاش و تواناییش را فروخت. «فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْعَقَبَه» و تو چه میدانی گذرگاه سخت چیست. اسیر و دربندی که هیچ راه نجاتی نداشت نه که نخواهد اصلاً وجود نداشت. راهی که همه دنیا، محققان، پزشکان و دانشمندان از روزی که انسان پا به حیات گذاشته است و تا الان میگویند؛ اصلاً اعتیاد درمانی ندارد. دردهایی که آقای مهندس میگویند: خیلی سخت است و فقط خدا میداند، برای کسی که راهش را بلد باشد و برای کسی که راهش را بلد نباشد آن دیگر خیلی فاجعه است. ضلع دوم، خانواده مصرف کننده (پدر، مادر،خواهر، فرزند و همسر) که سابقه مصرف مواد نداشت؛ ولی عزیزترین فرد زندگیش درگیر اعتیاد بود. من دردهای خماری، بیخوابی، سر و کله زدن با ساقی، جای مصرف کردن ترسها، ناامیدیها و حال خراب مسافرم را درک نمیکنم؛ اما آه، اشک، بغض، گریه و غصه یک همسفر را با تمام وجودم درک میکنم. همسفرِ سفر اعتیاد بودن بسیار سخت است، مصرف کننده اسیر و دربند مواد و همسفر اسیر و در بند عشق و دوست داشتن مسافرش بود؛ اما مسافر راهی را نداشت و نمیتوانست از اعتیاد جدا شود؛ اما همسفر راه داشت؛ اما نخواست. همسفر در آتش اعتیاد بال و پرش سوخت؛ اما ایستاد تا خانه و کاشانهاش نسوزد. در زلزله مهیب اعتیاد همسفر تنش و چهار ستون بدنش لرزید؛ اما ایستاد تا سقف خانهاش روی سر عزیزانش آوار نشود. همسفر در سیل و طوفان ویرانگر اعتیاد که همه هستی و نیستی زندگی اش را به یغما میبرد ایستاد و نظارهگر بود. خانه، طلا، ماشین، پول و هیچ چیزی برای همسفر ارزش نداشت؛ فقط عزیزش بود که جلوی چشمش آب میشد و هیچ درمانی برای آن نبود.در کتاب آسمانی داریم «هُنَّ لِباسٌ لَکمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُن» زن و مرد پوشش و لباس همدیگر هستند.چقدر قشنگ همسفر پوششی شد، برای مسافرش و چقدر قشنگ همسفر نقش بازی میکرد، دروغ میگفت و همه چیزها را به هم وصل میکرد که مسافرم نیست، کار داشته تا یکی از اطرافیانش متوجه مصرف مسافرش نشود. همسفر بودن خیلی کار سختی بود، نقش بازی میکرد در چه جامعهای نقش بازی میکرد؟ در جامعهای نقش بازی میکرد که اگر به عنوان یک همسر بود خانوادهاش میگفت مشکل مواد و اعتیاد است، اعتیاد حرف آخر است یک لحظه هم نمیمانی مهرت حلال، جونت آزاد، یک پر کاه هم نمیخواهد. در جامعهای زندگی میکرد که اگر همسر برای طلاق اقدام میکرد؛ حق حضانت بچه، حق طلاق را داشت، مهریه را هم داشت. مسافر و همسفر حرف همدیگر را نمیفهمیدند، همدل و هم زبان نبودند. یکی ساکن سرزمین ۶۰ درجه زیر صفر بود و یکی ساکن در دل آتشفشان و مواد مذاب میسوخت و زندگی سخت و طاقت فرسایی داشت، نه آرامشی، نه خندهای، نه دلخوشی، نه تفریحی، درد بود و درد بود، غر زدن، لجبازی، نق زدن بود، مچ گیری، خشم، ناله، فریاد، انکار، شک و بدبینی بود. مثنوی هزار مَن کاغذ هم بخواهد، حال مسافر یا همسفر یا زندگی که داشتن طی میکردند را بخواهیم بنویسیم کم میآوریم. همه چیز در این زندگی بود، غیر از زندگی و زنده بودن، مردن تدریجی در چنین شرایطی بود. جرقهای از فراز آسمان، از دل بیکران، فضا و مکان و زمان را شکافت و خود را به قلب نقطهای تاریکی رساند. بذری قوی و نیرومند سر از خاک ظلمت و تاریکی بیرون آورد و وارد دنیای روشنایی شد. معشوقه به سامان شد تا باد چنین بادا. سفر آقای مهندس در ۱۵ آذر ۱۳۷۶ به نتیجه رسید و معجزه محال زندگی تک تک ما اتفاق افتاد و همه معادلات به هم خورد. معتاد دیگر معتاد نبود، مسافر شد؛ خانواده همسفر شد و همسفر بال پرواز، سفر درمان اعتیاد و سفر درمان بسیاری از بیماریها شد. آموزشها، اطلاعات، آگاهیها و شناخت بود؛ اول قسمت مسافران و بعد قسمت همسفران شروع به کار کرد و چقدر خوب و قشنگ شد. همسفران با ورودشان به کنگره رنگ و لعاب کنگره را عوض کردند و شدن جز جداییناپذیر کنگره که شالوده درمان را پی ریزی میکنند. قوی بودن و ضعیف بودن یک شعبه، رهایی مسافران آن را تعیین نمیکند؛ بلکه تعداد همسفران یک شعبه، میزان قوی بودن یک شعبه را تعیین میکند. همسفر بال پرواز شد، همسفری که اینقدر بار غم و اندوه را روی شانههایش میکشید که حتی نمیتوانست حرکت کند؛ باید حرکت کند و همراه مسافرش باشد و این پرواز برای اوج گرفتن است و این پرواز عقاب است؛ چون گفتیم اعتیاد سراغ کسانی میرود که قویترین انسانها هستند؛ پس الان هم پرواز، پروازِ عقاب است و بال عقاب؛ باید یک بال نیرومندی باشد. همسفر از سوختن و خاکستر شدن، ققنوس وار حرکت خود را آغاز کرد و بیدلیل نیست که ساختمان همسفران، نامش ققنوس است و همسفر و مسافر در سایه آموزشهای کنگره همزبان و همدل شدند و حرف همدیگر را میفهمند و در هر شرایطی به خوبی همدیگر را درک میکنند. همسفر نماد گذشت، صبر و استقامت هست و بهای سنگینی را در سفر اعتیاد پرداخت کرد و چه خوب هست که در سفر درمان هم همسفر و همراه مسافرش باشد. همسفر فهمید که اعتیاد، بیماری نیست که به مسافرش به چشم یک بیمار نگاه کند و یک جو اراده، یک ذره غیرت، خوش گذرانی و لذت این کلمات همه عوض شدند. همسفر در سایه آموزشهای کنگره دریافت که بار سفر مسافر بر عهدهاش نیست و باید خودش سفر کند. چرا که اول خودش به تعادل و آرامش برسد. در سایه آموزشهای کنگره بال شکسته به درد مسافر نمیخورد، مسافر را محکمتر به زمین میزند. شما مسافران بدانید که برای همسفرانتان عزیزترین دارایی در این عالم هستید و من همسفر مدیون و سپاسگزار مسافرم هستم که من را با کنگره آشنا کرد که الان در کنگره هستم و آموزش میگیرم. اگر من همسفر امروز میخندم، اگر حال خوش دارم روز به روز از لحاظ روحی، جسمی و روانی حال بهتری را تجربه میکنم، روزهایی که حتی به خواب هم نمیدیدم بهایش را خانم آنی با گذشت، فداکاری و سلامتی خود پرداخت کردند خواهش میکنم به احترام خانم آنی یک لحظه بایستید و ایشان را تشویق کنید.
تایپ: همسفر محدثه لژیون چهارم
عکاس و یراستار: مرزبان خبری همسفرمعصومه
تنظیم و ارسال : مسافر ابوالفضل لژیون یازده
- تعداد بازدید از این مطلب :
572