سومین جلسه از دوره سوم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی دلیجان با استادی راهنمای تازه واردین همسفر زهرا، نگهبانی همسفر پریسا و دبیری همسفر فاطمه با دستور جلسه «خانمهای مسافر» روز چهارشنبه ۱۹ دیماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
خدا را شکر که میتوانم در این جایگاه خدمت کنم از ایجنت، مرزبان، نگهبان، دبیر محترم و خانم پریسا تشکر میکنم که من را دعوت کردند و بنده را لایق این جایگاه دانستند و فرصت این خدمت را برای من فراهم کردند تا در جمع شما عزیزان باشم. این هفته را به خانمهای مسافر تبریک میگویم و به آقای مهندس که تحقیقات ایشان به چاپ رسیده که راجع به سرطان است. هفته همسفر را به بزرگ بانوی همسفر کنگره ۶۰ خانم آنی عزیز به فرزندان عزیز ایشان و به شما عزیزان همسفر شعبه دلیجان تبریک عرض میکنم. در مورد دستور جلسه خانمهای مسافر من فکر میکنم یک تفکری پشت این دستور جلسه است آقای مهندس بعد از ۲۵ سال از راهاندازی کنگره اولین بار این دستور جلسه را به جای دستور جلسه تعطیلات خود را چگونه گذراندید قرار دادند. فکر میکنم همین باشد تمام ایدههای آقای مهندس برنامهریزی شده هستند مانند کرونا که آقای مهندس آمدند و دیسپ را ابداع کردند و روشهای مختلفی به ما دادند و راه پیشگیری را به ما آموزش دادند که ما به کرونا مبتلا نشویم. آقای مهندس برای هر بندی که ممکن است به دست و پای هر همسفر و یا مسافری زده شود این برنامهریزی را میکنند و برای ما یک صورت مسئلهای در اختیار میگذارند. در مورد دستور جلسه خانمهای مسافر آقای مهندس احساس کردند که چه خطری در کمین خانمهای جامعه است و چه خطری خانمها را تهدید میکند. الان متاسفانه میبینیم چقدر دانشجوها و دختر خانمهایی را که درگیر این مسئله هستند و همانطور که میدانیم گل و یا ناز مصرف میکنند بهترین و امنترین مکان برای درمان اعتیاد چه برای خانمها مسافر و چه برای آقایان مسافر که همسران خودمان هستند همین کنگره است.
پس بیاییم صدای آقای مهندس را به همه کسانی که مصرف کننده هستند چه در خانوادههای خودمان چه بین دوستان و آشنایانمان برسانیم که کنگره جای امنی است و میتواند شما را واقعاً درمان قطعی کند و یک سر سوزن نباید تردید داشته باشیم. حرفهای آقای مهندس تماماً سندی است که قبلاً تجربه شده است. من همسفر که در امروز اینجا به عنوان یک مسافر نیکوتین هستم ، در مشکلات و تاریکیهای مسافر خود آنچنان غرق شده بودم با افکار منفی و غلط و افکار مخرب هیچ راهی نداشتم و فقط میخواستم از مشکلاتم رها شوم به سیگار رو آوردم و دائما سیگار مصرف میکردم. ناراحتی اعصاب هم داشتم و به هیچ طریقی نمیتوانستم خودم را آرام کنم. فقط فکر و تلقین میکردم که این سیگار میتواند من را آرام کند و درد من را دوا میکند دریغ از اینکه هزاران سم به بدن خود وارد میکردم. ما از سیگار فقط نیکوتیناش را میدانیم و صدها سم دیگر است که وارد بدنمان میکنیم. به کنگره میآمدم سر لژیون مینشستم و مانند شما عزیزان آموزشها را میگرفتم؛ اما یک چیز غلط بود و در بدنم جایگزین نمیشد یعنی آن جهان بینی که باید در وجود من نقش میگرفت نمیگرفت چرا؟ چون یک راه را غلط رفته بودم به سمت ضد ارزشها یعنی همان نکوتین و مصرف سیگار دائماً در آن غوطه ور میشدم.
تا اینکه یک روز به راهنمای خود گفتم حال من خیلی خراب است و سیگار و قلیان مصرف میکنم و روز به روز حال من بدتر میشود. این حال خراب به خاطر آن دیوار نامرئی بود که دور خودم پیچیده بودم تا کسی به من حرفی میزد به من برمیخورد دیگران را نمیدیدم دچار خودبینی و منیت شده بودم به جز خودم کسی را قبول نداشتم. هرگاه راهنما در لژیون صحبتی میکرد میگفتم منظورش با من است چرا؟ چون ریشه وجود من یک چیزی را کم داشت باید تقویت میشد که نمیشد به خاطر راه اشتباهی که رفته بودم. راهنمای من به من گفت خانم زهرا اگر سالها برای من از مضرات و مزایای سیگار بگویی من در این باب نمیتوانم به تو کمکی کنم زیرا من تجربه آن را ندارم و در آن مرحله نبودم و باید به کسی تکیه کنی که این راه را رفته باشد، تجربه کرده باشد و بتواند به تو کمک کند و دست تو را بگیرد و آن کسی نبود جز خانم سارا عزیز، که یک روز به شعبه ما آمدند و این جرقه در ذهن من خورد که من باید سفر خود را شروع کنم. هیچکس در کنگره نمیدانست که من سیگار مصرف میکنم ولی خودم فکر میکردم که همه میدانند؛ زیرا سرم لباسهایم همه بوی سیگار گرفته بود به محض اینکه میدیدم ساعت ۴ یا ۴:۳۰ شده سریع سیگارم را روشن میکردم که نکند به کنگره بروم نیکوتین بدن من کم بشود و خماری سر من را بگیرد که آنجا حال من بد شود و خمیازه بکشم و از آن طرف هم نگاه میکردم ساعت ۶:۳۰ یا ۷ میشد از کنگره بیرون میزدم تا اینجا که راهنما شدم و پیمان بستم و قسم خوردم که از تمام ضد ارزشها دوری کنم اولین ضد ارزش من همین سیگار بود. مسافر من یک ترس در دل من انداخت و گفت اگر بگویی سیگار مصرف میکنی آقای مهندس شال تو را از تو میگیرند و ترسی در وجود من افتاد و با خانم سارا که صحبت کردم. گفتند: در مورد خانمها چنین صحبتی نیست و این صحبت اشتباه است. خانم سارا گفتند: با خانم آنی صحبت کردهام که به صورت مجازی سفر خود را شروع کنی و من فکر میکردم که اسم من باید محفوظ بماند و نباید اسم من جایی فاش بشود. وقتی که آمدیم و داخل گروهی که زدیم گل را گذاشتم و اسم خودم را چیز دیگری گذاشتم که بچههای گروه متوجه نشوند که من زهرا مصرفکننده سیگار هستم.
خدا را شکر، خدا را شکر که جهانبینی قانون و قواعد و حرمتهای کنگره آنقدر قوی هستند که به من زهرا این قدرت را داد که امروز اینجا بنشینم و بگویم سلام دوستان زهرا هستم یک مسافر نیکوتین، یعنی این حال خوش را مدیون آقای مهندس هستم که بیایم اینجا و به زبان بیاورم که مسافر نیکوتین هستم. ابتدا خجالت میکشیدم چرا؟ چون دیدگاه دیگران نسبت به من بد شده بود همهمه هایی که پشت سرم بود و قضاوتهای نابجایی که میشدم چون اگر برچسب اعتیاد را هم به من زدند به خاطر اینکه سیگار مصرف میکردم خودم را جمع و جور کردم و راه کنگره را در پیش گرفتم. گفتم یک چیزی در بدن من کم است باید حالا جبرانش کنم. عزیزان اگر در بین شما کسی هست که سیگار یا قلیان مصرف میکند با شجاعت راه خودتان را ادامه دهید و سفر کنید مثل من که تجربه کردم همیشه لنگ میزنید و حالتان خراب است و آن حال خرابی را دارید چرا؟ چون افکار و ذهن شما افیونی است. با شجاعت به شما میگویم که باید این مسئله را درمان کنید راهنمایان عزیز وظیفه دارند ماهی یک بار یا دو بار در جلسات خودشان از نیکوتین صحبت کنند. اگر کسی در بین شما سفر کرد با دل و جرات دست خود را بلند کند و اعلام سفر کند. شاید کسی بین شما یا یک تازهوارد که از در وارد میشود ببیند بین شما کسی هست که در نیکوتین درمان دارد.
شما با قاطعیت میگویید که نیکوتین درمان دارد و حال خوش دارد او هم به خودش میآید و درجا میآید و سفر میکند. خیلی خوشحال هستم که امروز در حضور شما عزیزان هستم و توانستم از گذرگاهها سخت زندگی خودم مخصوصاً نیکوتین عبور کنم و طوق بردگی نیکوتین را از گردن خود باز کنم و آزاد و رها باشم. دلنوشتهای دارم که بعد از مصرفم نوشتم و دلنوشته را از زبان خانمهای مسافر میخوانم. خدایا سپاسگزارم برای تولدی دوباره، به گرفتاریهای زمانه بگویید سراغ سنگهایی بروند که پایشان هراسان است سالها زیر بارانی از سنگ زنده مانده و زندگی میکنیم بهترین درسها را در زمان سختی آموختیم. دانستن و صبور بودن یک نوع ایمان است و خویشتن داری یک نوع عبادت، فهمیدم ناکامی به معنی تاخیر است نه یک شکست و خندیدن هنگام مصیبت یک نیایش، ممکن است اشتباهی کسی را زندانی کنند؛ ولی کسی را اشتباهی آزاد نمیکنند به راستی که حکمتی در آزادی ماست. به عمق ناامیدی رسیده بودم و تاریکی چتر خود را بر همه چیز کشیده بود که عشق از راه رسید روح مرا رهایی بخشید. آرامش رهایی از طوفان نیست بلکه آرام زندگی کردن در میان طوفانها است. همه برایم دست تکان دادند اما کم بودند دستانی که تکانم دادند. دوست و دست بسیارند ولی دست دوست اندک، برای کشتیهای بیحرکت موجها تصمیم میگیرند. آدمی به خودی خود نمیافتد، اگر بیفتد از همان سمتی میافتد که به خدا تکیه نکرده است. هرگز منتظر فردای خیالی مباش سهمات را از شادیهای امروز زندگیات بگیر. خداوندا تو را حمد و سپاس که به دست رنج و درد رهایی را به ما هدیه دادی و لذت آرامش و با هم بودن را سپاسگزارم که با سکوت خود به حرفهای من گوش کردید.
تایپ: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر الهام (لژیون دوم)
ویرایش: همسفر صدیقه رهجوی راهنما همسفر پریسا (لژیون اول)
ارسال: همسفر سعیده رهجوی راهنما همسفر الهام (لژیون دوم)
عکاس: راهنمای تازه واردین همسفر کوثر
همسفران نمایندگی دلیجان
- تعداد بازدید از این مطلب :
226