زمانی بود که تمام فکرم این بود که چه میشود که مسافرم حال خوبی داشته باشد و اعتیاد از زندگی ما جدا شود، تمام روزهایم با این امید سپری میشد و حال خودم و زندگیام دگرگون بود.
سال ۹۵ مسافرم وارد کنگره شد، ما شروع به سفر کردیم و من روزبهروز تغییرات را در مسافر خود بیشتر و بیشتر میدیدم. زمانی شد که حال مسافر من کاملاً رو به بهبود بود، چهره و طرز رفتار او کاملاً مشهود بود که تغییراتی در وجود آن در حال شکل گرفتن است.
حال دیگر نوبت من بود که بتوانم همگام و همراه با او این تغییرات را در خودم به وجود بیاورم تا بتوانم تعادل را در زندگیمان برقرار کنم. من هم شروع کردم به خدمت کردن در شعبه به مرور که در جایگاه خدمتها قرار گرفتم متوجه شدم در این وادی من چه مسئولیتی دارم و نوبت من رسیده که بتوانم این حال خوب را به خانه برگردانم.
وقتی که در قسمت سایت شروع به خدمت کردم کرونا شروع شد و بسیار دوره سختی بود، برای منی که چند وقتی بود از سیستم و همهچیز دور بودم تایپ کردن و ویراستاری باعث شد که انرژی بگیرم و بیشتر مصمم شوم که راه خود را ادامه بدهم. خدا را شکر خدمتها پشت هم به من رسید، توانستم با حال خوش دورههای سایت، نگهبانی، دبیری و مرزبانی رو طی کنم و از اساتیدم آموزش بگیرم.
در همین دوره های خدمتی بودم که مادرم را از دست دادم و غم بزرگی به دل من نشست؛ ولی با آموزشهای کنگره توانستم خودم و خانوادهام را در کنار هم نگه دارم و سنگینی این بار غم را تحمل کنم.
مطمئناً اگر جایی به نام کنگره۶۰ نبود و مهندس حسین دژاکام تجربه درمان را برای خود نگه میداشتند من آرزو زندگی مشترکم هفت سال پیش تمام بود یا سه سال پیش در غم از دست دادن مادرم افسرده و خانهنشین میشدم و حسرتهایی بود که فقط به دلم میماند. خدارا شکر میکنم که اجازه داد راه کنگره در مسیر زندگی من قرار بگیرد و دوباره اعتمادبهنفس سابق، شور و شوق زندگی در من زنده شود.
نویسنده: همسفر آرزو رهجوی راهنما همسفر خدیجه (لژیون هشتم)
تایپ: رابط خبری همسفر آمنه رهجوی راهنما خدیجه (لژیون هشتم)
ارسال کننده: همسفر زهره رهجوی راهنما همسفر نازنین (لژیون ششم) دبیر سایت
همسفران نمایندگی کاسپین قزوین
- تعداد بازدید از این مطلب :
46