English Version
This Site Is Available In English

خداوندا؛ راهی جلوی پای ما بگذار که همسرم دست از مصرف مواد بردارد.

خداوندا؛ راهی جلوی پای ما بگذار که همسرم دست از مصرف مواد بردارد.

روزهایی بود که پشت پنجره می‌ایستادم و گذشته‌ام را مرور می‌کردم. همیشه در ذهنم به سیر و سیاحت می‌رفتم به خوشی‌ها و ناخوشی‌ها فکر می‌کردم، با خوشی‌ها می‌خندیدم با ناخوشی‌ها گریه می‌کردم؛ اما حرف زدن آن موقع کجا و حرف زدن الان کجا؟ آن موقع فقط شکایت بود که خدایا این چه زندگی است که نصیب من کردی، نمی‌گفتم که خودم انتخاب کردم، گاهی یادم می‌آمد که انتخاب خودم بود؛ ولی دوباره تقصیرها را گردن خدا و خانواده‌ام می‌انداختم؛ مسافرم همیشه مصرف مواد را از من پنهان می‌کرد؛ ولی من می‌دانستم که مصرف می‌کند؛ اما زیر بار نمی‌رفت.

به هر بهانه‌ای به امامزاده‌ می‌رفتم و در هر کجا امامزاده‌ای می‌دیدم به آن پناه می‌بردم، سفت ضریح را می‌گرفتم و هق هق گریه می‌کردم، دعایم این بود که خداوندا؛ راهی جلوی پای ما بگذار که همسرم دست از مصرف مواد بردارد. با نیش و کنایه از مصرف کننده‌های اطراف حرف می‌زدم که مصرف کننده فلان است و اینجور و......اما گوش شنوایی برای حرفای من نبود؛  تا اینکه یک روز سر کار دستش از سه جا شکست؛ ولی گفت: هیچ دردی ندارم، من هم به رویش نمی‌آوردم که تو مصرف کننده‌ای؛ چون زیر بار نمی‌رفت و من هم حوصله مشاجره نداشتم. بعد از کمی فکر کردن دل به دریا زدم و گفتم: تریاک برای درد خوبه، خانه خودت بنشین و راحت بکش.

می‌خواستم جلوی چشمان خودم باشد که بدانم مصرفش چه چیزی است، از درون داشتم می‌سوختم؛ ولی به روی خودم نمی‌آوردم؛ تا این‌که برای مراسم ختم به شهرستان رفتیم، آنجا به خود آمد که چرا این بلا را سر خودم آوردم که حتی توان ایستادن ندارم؛ پا، کتف و بازوهایش همه درد می‌کردند، کاملا خشک شده بودند و قادر به راه رفتن نبود، با عصا راه می‌رفت و می‌گفت: اگر خوب نشوم، خودکشی می‌کنم، تحمل فلج بودن را ندارم. به پزشک هم مراجعه می‌کرد باز تغییری حاصل نمی‌شد؛ دنبال ترک کردن بود؛ اما تحمل خماری نداشت.

در یک پیج اینستاگرام هم هزینه ای کرد به مبلغ یک میلیون و نیم تا داروی ترک برایش بفرستند؛ وقتی بسته رسید فقط مقداری دم نوش گیاهی و خرما بود. او به دنبال جایی بود که خماری نداشته باشد، از بس فکرم درگیر بود و در دنیای ذهن زندگی می‌کردم. هیچ وقت در مورد ترک یا درمان تحقیق نکردم تا اینکه پیام کنگره را از همسایه شنیدم و گفت: جایی هست؛ به نام کنگره ۶۰ که بدون خماری درمان می‌کند. این نام برای من خیلی آشنا بود، انگار سالهای زیادی با این نام زندگی کرده بودم؛ همسرم آدرس گرفت و وارد شعبه وحید شد با اولین جلسه یک دل نه صد دل عاشق کنگره شد و سفرش را شروع کرد.

از آن جا با داروی شفا بخش OT آشنا شدیم و با گوش به فرمان بودن و مصرف درست OT تمام سیستم بدنش که از کار افتاده بودند بازسازی شد؛ حتی از قبل از مصرفش هم بهتر شد. با سختی‌های فراوانی که داشت به سفرش ادامه داد و هر روز حالش بهتر از روز قبل می‌شد و آموزش‌ها را که می‌گرفت کاربردی می‌کرد و همین حال خوبش باعث شد من هم روز رهاییش وارد کنگره شوم. از خداوند سپاسگزارم،  از آقای مهندس و خانواده محترم ایشان سپاسگزارم. از تمامی دست‌اندر کاران کنگره ممنونم و خوشحالم اذن صادر شد که ما در این مسیر قرار بگیریم و به حال خوش برسیم .

نویسنده: همسفر فروزان رهجوی راهنما همسفر شهناز (لژیون سوم)
رابط خبری: همسفر سوگند رهجوی راهنما همسفر شهناز (لژیون سوم)
ارسال و ویراستاری: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر ژیلا (لژیون اول) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی صفادشت

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .