جلسه اول از دوره پنجم لژیون سردار همسفران نمایندگی حسنانی با دستور جلسه «خانمهای مسافر» به استادی راهنما همسفر زهره، نگهبانی همسفر معصومه و دبیری همسفر اسرا روز سهشنبه ۱۸ دیماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۴:۴۵ آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
در رأس از خداوند بزرگ سپاسگزارم که اجازه خدمت کردن را به من داد تا بتوانم آموزش بگیرم و خدمت کنم. از آقای مهندس تشکر میکنم که با کشف و ابداع روش DST و معرفی آن به جهانیان تحول عظیمی را در جهان ایجاد میکنند و انشاءالله به زودی زود به جایی میرسیم که کلیه بیماریها با روشDST و داروی OT به درمان میرسند. امیدوارم روزی برسد که هیچ داروخانه و بیمارستانی نباشد و فقط دارو همان تریاکی باشد که هدف از خلقت آن درمان بوده و انشاءالله روزی برسد که آن هدف محقق شود و همه جهانیان به این دست پیدا کنند که هدف از خلقت تریاک «درمان بیماریها» بوده است. از اتاق فکر آقای مهندس و دوازده نفر از دیدهبانان بزرگوار که تشکیل لژیون میدهند تشکر میکنم؛ زیرا آنها به این تفکر رسیدهاند و این ظرفیت را در اعضاء کنگره۶۰ دیدند که در مورد خانمهای مسافر صحبت کنند و آن را به عنوان دستور جلسه عنوان کنند.
نقش و جایگاه یک خانم با آقا بسیار متفاوت است. آقایان ستون خانه و خانواده هستند و خانمها محور آن میباشند؛ اما تا زمانیکه حال محور خوب نباشد و درگیر اعتیاد باشد؛ مسلماً حال یک خانواده بد است. من یکی از افرادی بودم که مادری مصرفکننده داشتم. به خاطر دارم در زمان کودکی مادرم در کنار پدرم مصرف میکرد. آقای مهندس فرمودند: «تمام مصرفکنندگان خانم افراد بدی نبودند.» بسیار خوب است که آقای مهندس این را جزء دستور جلسات قرار دادند تا آن فرق نگاه را حداقل در بین اعضاء کنگره ایجاد کنند که همه انسانهای مصرفکننده بد نیستند و ۹۰ درصد آنها در کنار خانواده (همسر، فرزند و یا برادرشان) اعتیاد پیدا میکنند.
یادم میآید که مادرم بارها و بارها برای ترک، تقریباً در سال دو یا سه بار و شاید هم بیشتر برای سقوط آزاد اقدام میکرد. یکی از روشهای درمانی طب سوزنی بود که دستگاههایی به شکل سوزن به بدن او متصل میکردند، لرزش و درد شدیدی در بدن وی ایجاد میشد؛ باید چند جلسه به طب سوزنی میرفتیم؛ در کنار آن دارویی هم به ایشان میدادند. متأسفانه مسیری طولانی را هر روز باید طی میکردیم تا دستگاهها را به او وصل کنند؛ اما بعد از گذشت یک هفته دوباره شروع به مصرف میکرد و این بار با دوز بالاتر یعنی با مصرف بیشتر. در یکی از روشهای ترک اعتیاد، چند کارتون سرم تزریقی تهیه کردیم و قرار شد روزی دو تا سه بار تزریق کند. نمیدانم داخل سرمها چه داروهایی میریختند که مادرم مانند یک تکه گوشت، گوشهای افتاده بود و اصلاً قادر به حرکت نبود. به چند شیوه درمانی روی آورده بودیم. حتی یک بار دکتر تشخیص داد که شاید مشکل روانی باشد و ایشان را در بیمارستان اعصاب و روان در خیابان شریعتی بستری کردند. فضای بیمارستان افرادی بودند که حالت عادی نداشتند؛ یعنی به دلیل مصرف قرصهای اعصاب، خانوادههایشان دیگر پذیرای آنها نبودند و در آنجا بستری بودند. بیش از یک هفته مادرم در آنجا بستری شد و تحت درمان با یکسری تزریقات و داروها قرار گرفت. آنقدر حال او بد شده بود که مادر با ما تماس گرفت و گفت: «دیگر نمیتوانم در اینجا بمانم، به پدرت بگو به دنبال من بیاید.» روشهای درمانی هر بار ناموفقتر از بار قبل بود. تا اینکه روزی سریال مسافر از تلویزیون پخش شد. مادر تصور میکرد، قرار است مجدد بستری شود. بچهها و زندگی را به من سپرد تا مواظب آنها باشم؛ چراکه من خیلی زود طعم مادر بودن را در آن خانه تجربه کردم و باید از خواهر و برادران خود مراقبت میکردم.
روزی که به کنگره آمدیم، روز تولد یک خانم مسافر بود. بسیار برای ما جالب بود؛ چون همه با لباس سفید بودند و ما تصور میکردیم که آنجا یک مرکز درمانی است و افراد سفیدپوش پرستار هستند و منتظر بودیم تا دکتری بیاید و مشاوره شویم و ببینیم که باید کجا برویم و چه کار کنیم. در نهایت دریافتیم قرار نیست شخصی را بستری کنند و فقط باید در جلسات شرکت کنند.
به یاد میآورم، آن زمان هنوز داروی OT وجود نداشت و چون مادرم مصرف تریاک کشیدنی داشت، قرار شد از طریق کشیدن به روشی تدریجی، مصرف را کم کند که البته مشکلات خود را داشت. در ادامه درمان، تریاک را به صورت قطعه قطعه میخوردند؛ اما متوجه شدند که این روش نیز مانند روش قبل اشکالاتی دارد؛ چون تریاکها خلوص کافی نداشتند و مواد اضافی در آن مخلوط میکردند. خدا را شکر بعد از مدتی داروی OT وارد کنگره شد و مادر من سفر کرد و اکنون نزدیک چهار سال است که رها شده و در کنگره خدمتگزار است که یک دوره دبیر آقای مهندس بودند.
کنگره تنها جایی است که میتوانم با افتخار اعلام کنم مادر من یک مصرفکننده بود؛ چون میدانم مورد قضاوت دیگران قرار نمیگیرم. خدا را شکر میکنم و تا زمانیکه زندهام، میخواهم در کنگره ماندگار باشم و خدمت کنم، من به کنگره مدیون هستم. با چهار مسافر آمدم که الحمدللّه سه نفر از آنها درمان شدهاند و پدرم در حال درمان است. امیدوارم به یاری خداوند، اذن ورود به کنگره برای تمامی افراد مصرفکننده صادر شود که یکی از آنها برادر من است تا انشاءالله به کنگره بیاید، بتواند سفر کند و درمان شود.
تایپ و رابط سردار: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون ششم)
ویرایش: همسفر نجمه رهجوی راهنما همسفر صنم (لژیون نهم)
ویراستاری و ارسال: همسفر سارا رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون ششم)
همسفران نمایندگی حسنانی تهران
- تعداد بازدید از این مطلب :
285