ششمین جلسه از دوره چهل و دوم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران دانیال اهواز به استادی راهنما همسفر ندا، نگهبانی همسفر زهرا و دبیری همسفر فرخنده با دستور جلسه «خانمهای مسافر» در روز دوشنبه ۱۷ دی ماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
تشکر میکنم از ایجنت، نگهبان و مرزبانان که به من اجازه خدمت کردن و آموزش گرفتن در این جایگاه را دادند و همچنین یک تشکر ویژه دارم از تمام افرادی که دیروز برای جشن همسفر زحمت کشیدند، امیدوارم که همه توانسته باشیم، انرژی و دریافتهای لازم را از آن گرفته باشیم. واقعا همسفرهای عزیز در کنار مسافرها هستند که میتوانند خدمت کنند و میتوانند بیایند و یک جشن خوب را برای ما تدارک ببینند.
دستور جلسهی این هفته درمور خانمهای مسافر است، که بعد از ۲۵ سال برای اولین بار، در دستور جلسات قرار گرفته است که ما در مورد آن صحبت کنیم. همیشه هرکاری که آقای مهندس میکنند و هر قدمی که برمیدارند، یک فکری، یک برنامهای قطعاً پشت آن است و هیچ کاری را بیهوده انجام نمیدهند و مطمئناً این یک قدمی است، برای این که نگاه من همسفر، یا نگاه یک مسافر آقا به آن مصرف کننده خانم، به آن مسافر خانم تغییر کند و آنها هم خیلی راحت بتوانند در کنار ما قرار بگیرند؛ بدون اینکه بخواهیم با یک دید بد به آنها نگاه کنیم و یا قضاوتشان کنیم.
من وقتی فهمیدم دستور جلسه خانمهای مسافر است؛ واقعا نمیدانستم که چه باید بگویم و با خود گفتم: من که مصرف کننده نبودهام، من نمیتوانم از طرف آنها صحبت کنم و خیلی برای من سخت است؛ ولی زمانی که مشارکت خانمهای مسافر را گوش دادم و صحبتهای آقای مهندس را گوش دادم، که حتی درمورد این موضوع صحبت کردند، که مادر من تریاک مصرف میکرد؛ بخاطر آن درد بدنی که داشت از تریاک به عنوان مسکن استفاده میکرد تا التیامی بر دردهای او باشد. واقعا خیلی بر من تاثیر گذاشت و با تک تک حرفهای آنها بغض کردم و لمس کردم، چون که من مصرف کننده نبودم؛ ولی آن حق الیقن را داشتم، کنار یک مصرف کننده زندگی کردهام، حال بد و تمام لحظات بدی را که تجربه میکرد را دیدهام و لمس کردم.
همانطور که آقای مهندس هم گفتند: اعتیاد یک تابو است. من قبل از اینکه به کنگره بیایم و حتی قبل از اینکه بفهمم همسرم یک مصرف کننده است، همیشه مصرف کنندگان را قضاوت میکردم و با دید خیلی بدی به آنها نگاه میکردم؛ وقتی که متوجه شدم همسر خودم یک مصرف کننده هست، نمیتوانستم با آن دید به او نگاه کنم و با خود گفتم: ندا حالا که عزیز خودت مصرف کننده شده آیا باز هم میتوانی قضاوت کنی و بگویی اینها به درد نخور هستند؟ باز میتوانی بگویی که اینها باید جمع شوند و فلان اتفاق برایشان بیافتد؟
چیزی که من از این موضوع یاد گرفتم، این هست که دیگر از قضاوت کردن خیلی میترسم، الان وقتی نگاه میکنم و میبینم که یک خانم مصرف کننده شده، منی که کنار یک آقا بودم که مصرف کننده است، میترسیدم که این را بیان کنم و همیشه یک انرژی خیلی زیادی میگذاشتم برای پنهان کردن آن، با هیچ کسی نمیتوانستم این موضوع را در میان بگذارم و فقط از ترس قضاوتها و آن نگاهها و آن برچسبهایی بود که زده میشد. وقتی که یک خانم همه چیز برایش محدودیت دارد، مثلا من میخواهم با صدای بلند بخندم یا یک نگاهی بکنم؛ در هر صورت من قضاوت میشوم، فکر کنید من آن عادت ماهیانهام را باید پنهان کنم چه برسد به اینکه یک مصرف کننده باشم و چقدر شرایط برای من سخت است و باید از همهی نگاهها پنهان شوم.
آقای مهندس چقدر زیبا گفتند: اینکه من اگر بخواهم یک اشتباهی کنم آیا باید پنهان شوم یا به من فرصت داده شود که بخواهم آن اشتباه خود را اصلاح کنم. خداراشکر که کنگره۶۰ هست و امیدوارم مکانی باشد، برای خانمهای مسافر که آنها هم بتوانند در این مکان حضور پیدا کنند و آن جای امن برای آنها فراهم شود. فرض کنید که یک خانمی به اشتباه مصرف کننده شده است، از روی ناآگاهی یا از روی اجبار و یا هرچیز دیگری. صحبتهای خانمهای مسافر را که گوش میکردم یکی از آنها میگفت، که من اصلا با اعتیاد به دنیا آمدم؛ چونکه مادرم مصرف کننده بود و خب این یک اجبار است و او چارهای جز این نداشته و با اعتیاد به دنیا آمده است و گاهی اوقات یکسریها در مکانهای ورزشی میروند یا در آرایشگاهها، به خاطر لاغر شدن دچار بیماری اعتیاد شده و مصرف کننده میشوند.
یک روزی من با مادرم به فیزیوتراپی رفته بودم که یادم میآید یک خانمی به آنجا آمده بود، که تصادف کرده بود و خیلی درد بدی داشت، گردن او آسیب دیده بود و آن جلساتی که میآمد آنقدر اذیت بود، که به پسر خود التماس می کرد برود و برای او یک مقداری تریاک بگیرد؛ تا با آب قاطی کند، چون همسایه به او گفته بود که با این کار دردش آرام میشود. با خود گفتم: این ناآگاهی چه بلاها که نمیتواند برسر ما بیاورد و این خانم در تصورش نمیگنجد که بخاطر همین که دردش تسکین پیدا کند، یک زمانی تبدیل به یک مصرف کنندهای میشود که باید به دنبال یک راه چاره باشد برای رهایی از این اعتیاد. صحبت دیگری که شد و من خیلی دوست داشتم این بود که؛ فرزندان در دامان مادر خانواده هستند که رشد میکنند و من همیشه تصورم این است، که مادر برای خانه مثل یک خورشید است؛ وقتی خورشید دچار مشکل شود، آن تاریکی کل خانه را فرا میگیرد.
من زمانی که همسرم مصرف کننده بود تمام تلاشم را میکردم که فرزندم از آن آسیبها دور باشد، سعی میکردم او در آرامش باشد و متوجه آن وضعیت نباشد و آن سختیها را خود به دوش میکشیدم؛ ولی اگر یک مادر خودش دچار اعتیاد باشد چاره چیست؟ داشتم درمورد این فکر میکردم که دستور جلسه هفته پیش هفتهی همسفر بود و جشن همسفر را داشتیم و این هفته درمورد خانمهای مسافر است. داشتم تصور میکردم این باید یک نقطهی تفکری برای آقایان مسافر باشد، که آیا اگر این مشکل برای یک همسفر پیش میآمد، حالا به هر دلیلی، آیا مسافر میتوانست صبور باشد، میتوانست در کنارم باشد و آن وضعیت را تحمل کند؛ تا من بتوانم به درمان برسم یا نه؟ آقای مهندس میخواهند آن نقطهی تفکر را در ما به وجود آورند و آن نگاه را میخواهند تغییر بدهند؛ وقتی نگاه من به یک خانم مصرف کننده تغییر کند، کم کم آن نگاه هم در جامعه تغییر میکند و آنها هم میتوانند با امنیت بیایند و به درمان برسند؛ بدون اینکه ترسی از قضاوت داشته باشند یا نگرانی و اضطراب داشته باشند.
مرزبان کشیک: همسفر فروغ و مسافر حسین
عکاس: همسفر لیلا رهجو راهنما همسفر زهره (لژیون دهم)
تایپ: همسفر صفا رهجو راهنما همسفر مریم (لژیون یازدهم)
ویراستاری و ارسال: همسفر ملیکا نگهبان سایت
همسفران نمایندگی دانیال اهواز
- تعداد بازدید از این مطلب :
223