در این سیدی یک مثلث باز تشکیل شده است که یک ضلع منم؛ یک ضلع تویی و یک ضلع روابط بین ما است. یک ضلع زن، یک ضلع شوهر و قاعده روابط بین آنها است حال فضای بین مثلث مهم میباشد گاهی اوقات در بین این مثلث فاجعه است یعنی من، تو و روابط فاجعهآمیز است برای مثال: از دیدن همدیگر منزجر میشویم و لذتی نمیبریم یا همان شعر معروف که میگوید:
ابلیس کی گذاشت ما بندگی کنیم
یک بار نشد که بی سر خر زندگی کنیم
آقایمهندس دژاکام میفرمایند: «به عقیده من آدم بد نداریم فقط دانش آنها کم است؛ انسان موجود نازنینی است و اگر بداند و بفهمد بدی بد است امکان ندارد بدی کند.» حال باید چه کار کنیم؟ غیبت نکنیم، تجسس نکنیم، گمان بد نبریم، انسانها را تفسیر نکنیم، انتقاد نکنیم، بازخواست و بازجویی نکنیم و ... شخصی همسری داشت که به او نه خرجی میداد و نه لباس خوبی میگرفت، شبها هم به منزل نمیرفت فقط شبهای جمعه میآمد و کتک مفصلی زن را میزد و میرفت! زن به او میگفت: «تو که خانه نمیآیی، خرجی هم نمیدهی پس چرا کتک میزنی؟» مرد هم میگفت: «برای اینکه بدانند تو زن من هستی.» الان حکایت کار ما انسانها در تربیت فرزندانمان همینطور است که به نحوههای بد کنترلشان میکنیم و فقط میخواهیم بگوییم که اینها فرزندان ما هستند، این کارها آفت و ضد فضای مثلث است در فضای مثلث سعی کنید روی نقاط مشترک هم کار کنید نه روی نقاط متضاد؛ برای مثال: اگر طرف میگوید گلابی دوست ندارم دیگر راجع به گلابی صحبت نکنید در فضای این مثلث لجبازی را کنار بگذارید، قهر کردن را کنار بگذارید؛ زیرا قهر کردن آمدن و نیامدن دارد و قهر باید تا جایی باشد که نازش را بخرند اگر دید خبری نیست قهر نکند. جناب مولانا در مورد چهار اصل صحبت میکنند و میفرمایند: «اگر بخواهی آرامش داشته باشی این چهار اصل را رعایت کن، اصل اول؛ اصل بیثباتی.
اصل دوم اینکه هرگز خود را با کسی مقایسه نکنیم؛ اصل سوم اینکه در بند توجیه و توصیف دیگران نباشیم؛ و اصل چهارم اینکه زندگی چیزی نیست که همه چیز را با هم به ما بدهد. اصل اول میگوید: «تنها چیزی که ثبات دارد بیثباتی است و شما نمیتوانید هیچ چیز را ثابت نگه دارید و چون نمیتوانید ثابت نگه دارید دچار رنج، عذاب و پریشانی میشوید.» قدرتها متغیر است و همیشگی نیست! جوانی ثابت نیست، زیبایی ثابت نیست و... در کنگره نیز همه چیز متغیر است راهنمایی ثابت نیست، ایجنتی و مرزبانی هم همینطور.
شخصی تعریف میکرد میگفت: «من الان همه چیز دارم ولی زمانی که در زندان بودم سر دمپایی با زندانبان دعوایم شد ولی الان همه چیز دارم و اوضاع فرق کرده است.» درباره اصل دوم؛ اینکه ما انسانها باید در مقایسه کردن به پشت سر خود نگاه کنیم اگر میبینیم ۱۰۰ نفر در حال دویدن هستند و ما از ۵۰نفر جلو زدهایم به ۵۰نفر عقب نگاه کنیم. شخصی از منزل بیرون رفت کفش نداشت و ناراحت بود شخصی را دید که پا ندارد! گفت: «خدایا شکرت که من پا دارم.» و این باعث شد که حالش بد نشود. در بند سوم باید دقت کنیم که منتظر توصیف دیگران نباشیم اگر اینگونه باشد زمانی که از ما توصیف خوب میکنند انرژی میگیریم و هروقت توصیف بد میکنند ناراحت میشویم و همینطور منتظر احترام از جانب دیگران نباشیم که مثال این شعر مولانا میشویم:
ساعتی میزان آنی ساعتی موزون این
بعد از این میزان خود شو تا شوی موزون خویش
درباره اصل چهارم نیز باید دقت داشته باشیم که همهچیز را در همه جا به ما نمیدهند.
نویسنده و رابطخبری: همسفر اکرم رهجوی راهنما همسفر معصومه (لژیون سوم)
تایپ: همسفر مبینا رهجوی راهنما همسفر معصومه(لژیون سوم)
ارسال: راهنمای تازهواردین همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر سمیرا (لژیون دوم)
همسفران نمایندگی ملایر
- تعداد بازدید از این مطلب :
140