یازدهمین جلسه از دوره اول کارگاههای آموزشی عمومی مسافران و همسفران کنگره۶۰ نمایندگی دانیال اهواز به استادی اسیستانت همسفر شهلا، نگهبانی ایجنت همسفر اعظم و دبیری راهنما همسفر الهام در روز یکشنبه ۱۶ دی ماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
در ابتدای سخن ممنونم از همه عزیزانی که باعث شدند امروز من در کنار شما دوستان خوبم باشم. هفته همسفر را خدمت خانم آنی بزرگ، استاد امین، خانم کماندار و خانم شانی عزیز تبریک میگویم؛ که اگر این عزیزان در کنار آقای مهندس قدم بر نمیداشتند و ایستادگی نمی کردند، مطمئنا الان من همسفر و ما همسفران در حال حاضر در این مکان حضور نداشته و از آموزشها بیبهره بودیم. خیلی تبریک عرض میکنم؛ خدمت همه همسفرانی که در کنار مسافرانشان بودند و زنانی که مردانه به پای همسرانشان ماندند. آقای مهندس در صحبتهایشان بارها و بارها فرمودند: مردانگی صفتی است، که فقط مختص به مردان نیست؛ هر کسی که بایستد، پایداری کند و استقامت داشته باشد، صفت مردانگی را به او لقب میدهیم. به همه عزیزان همسفر تبریک میگویم، چه همسران مصرف کننده، چه مادران مصرف کننده و چه برادران، پدران و فرزندان این عزیزان. اینکه الان ما اینجا حضور داریم؛ واقعا موهبتی است از طرف خداوند، که شامل حال تک تک ما شده است، چه مسافر و چه همسفر.
بارها و بارها شنیدهایم؛ وقتی اعتیاد وارد یک زندگی میشود چه از طریق همسر باشد یا پدر یا برادر یک خانواده باشد، ترکشهای اعتیاد به همه افراد آن خانواده اصابت میکند و دیگر فقط فرد مصرف کننده نیست. درست است فرد مصرف کننده با مصرفش جسماش را نابود میکند و کم کم تعادلش را از دست داده و سیستم جسماش بهم میریزد؛ ولی من همسفر، من همسر، مادر، پدر، برادر با افکار و اندیشه منفی، با خشم، با اضطراب، نگرانی و پنهان کاری، همه اینها باعث میشود که من همسفر درونم بهم بریزد. امروز داشتم صحبتهای استاد امین را در سایت میخواندم که فرمودند: وقتی افکار و اندیشه منفی وارد شود، وقتی اضطراب بیاید و وقتی قلب ناراحت شود، مشکلات جسمی هم در کنار آن برای یک فرد به وجود میآید و از این بابت است که میگویند: تخریب همسفران بیشتر از مسافران نباشد، کمتر نیست! مسافر زمانی که به کنگره میآید به او داروی OT میدهند، در ده تا یازده ماه تیپر میشود؛ ولی داروی من همسفر چیست؟ من چطور میتوانم حال خودم را خوب کنم؟ به کنگره میآیم به من میگویند: سی دی بنویس، گوش به فرمان راهنما باش و من همسفر تاثیرش را میبینم؛ شاید در آن ده ماه، یازده ماه نشود؛ اما کم کم اتفاق میافتد.
وقتی همسفر در کنار مسافرش میآید و قدم بر میدارد، کم کم آن حال خوب نصیبش میشود؛ چون تا زمانی که من حالم خوب نباشد نمیتوانم به مسافرم کمکی کنم و نمیتوانم آن آرامشی را که همه از آن صحبت میکنند به درون خانواده ببرم. شاید بتوانم نقش خوبی بازی کنم، خیلی بازیگر خوبی باشم و ظاهرم را حفظ بکنم؛ ولی یک جایی دیگر بهم میریزم، یک جایی منفجر میشوم. ما همسفران از نقطه صفر شروع کردهایم. اینجا گفتند: نقطه تسلیم است؛ وقتی از درب کنگره وارد میشویم باید همه آن آموزشهایی که دیده بودیم را پشت سر بگذاریم و بیاییم. سه جلسه تازه واردین را میگذرانیم؛ سپس در لژیون مینشینیم و سیدی مینویسیم، اگر بخواهیم حالمان خوب شود. همسفری داریم که میآید؛ ولی سیدی نمینویسد و میگوید حالم خوب نیست و به دنبال دلیلش میگردد، دلیلش این است که آن چیزی که به او گفتند را به انجام نمیرساند؛ پس من باید نقش خودم را به عنوان یک همسفر پیدا کنم و نقش همسفر این است که، در کنار مسافرش همراه باشد و پشتیبان باشد. ما کنترلگر مسافرهایمان نیستیم و نباید باشیم؛ وقتی آدم مدام جستجو کند و مدام بگردد، پیدا میکند و وقتی پیدا کرد حالش بد میشود.
در اینجا به ما یاد می دهند؛ که باید مسافرمان را رها کنیم. رها کردن نه به آن معنی که دیگر کاری به کارش نداشته باشیم! این است که با او همراه باشیم و در سفرش و درمانش، آن را به خودش و راهنمایش بسپاریم و دخالتی نداشته باشیم. در اینجا همه اینها را به ما آموزش میدهند و آن موقع من میشوم یک همسفر. زمانی که از درب وارد میشوم، به من میگویند همسفر و به همسرم و به مصرف کنندهام می گویند مسافر. آنجا دیگر آن اعتیاد؛ وقتی نامی ازش برده نمیشود آن حس سنگینیاش را هم، از دست میدهد. خیلی از همسفرها میتوانند به راحتی جدا شوند و بروند زندگیشان را ادامه بدهند؛ ولی پای مسافرشان میمانند، چون میخواهند زندگیشان را پس بگیرند. پیامی که برای هفته همسفر است در آن می گوید: برای باز پس گرفتن عزیزانمان! و واقعا هم همین است هر کدام از همسفرانی که در کنار مسافرشان هستند. همه آنها تلاش کردند و میدانم بارها و بارها کمپ را تجربه کردند، سم زدایی را تجربه کردند، سقوط آزاد را تجربه کردند و همه آن حال خرابی که مسافر تجربه کرد و عکس العملهای آشکار و پنهان که در مورد آن خواندیم و همه آن که تجربه شد، من همسفر هم در کنار مسافر بودم.
اگر حال خرابی بود، برای کل خانواده بود؛ اگر ترسی بود، اگر اضطراب بود، اگر گشتن بود و پیدا نکردن بود، اگر هر دری را زدن و باز نشدن بود همه اینها شامل حال همگیمان بوده؛ ولی ما ماندیم، به خاطر اینکه میدانستیم قرار است یک اتفاقی بیوفتد. همسفری که به کنگره میآید سختیها را که طی کرده و آن آرامش نصیبش میشود و میگوید: خداراشکر ما در خانواده، مصرف کننده داشتیم که بتوانیم بیاییم و در کنگره۶۰ آموزش بگیریم؛ زیرا میدانیم این آموزشی که امروز در کنگره به ما میدهند هیچ جای دیگر نمیتوانستیم پیدا کنیم. آدمها در کنگره، تواناییهایی را به دست میآورند، که هیچ جای دیگر نمیتوانستند آنها را پیدا کنند. شخص داریم به دانشگاه میرود و تا مقطع دکترای نیز پیش رفته؛ ولی به کنگره که میآید میگوید این آموزشها با همه جا فرق میکند، در اینجا آموزش زندگی کردن را به ما میدهند. مسافر بدون همسفر میتواند به رهایی برسد، میتواند درمان شود؛ ولی وقتی همسفر کنار مسافر قدم بردارد کیفیت آن سفر خیلی بهتر میشود و در ادامه برای خدمت کردن، همسفر دیگر مانع نیست؛ چون کنگره را درک کرده، سفر را درک کرده و میداند در اینجا چه خبر است.
میبینیم عزیزانی که همسفرشان در کنارشان میآیند خیلی راحتتر خدمت میکنند و خیلی راحتتر در رفت و آمد هستند؛ اینکه حالا به خانه بروم و کسی بخواهد با من بحث کند که کجا بودی تا این ساعت؟ همه اینها کنار میرود؛ چون خیالمان راحت است. مسافران هم همینطور؛ وقتی همراه باشند با همسفر و درک بکنند، اینکه همسفر میآید تا حالش بهتر شود. از یک جایی به بعد آن مسافر، همسفر همسفرش میشود و کنار همسفرش قدم بر میدارد؛ چون میداند که او هم حالش بد است. درک میکند و برای خدمت کردن دیگر مانع نیست و همه اینها یک پکیج کامل می شود کنار هم؛ همسفر و مسافر و باعث میشود ما در کنگره خیلی بهتر بتوانیم قدم برداریم. استاد امین میگویند: قبل از اینکه همسفرها به کنگره بیایند فضا سیاه و سفید بود و الان با حضور همسفرها رنگی شده است. در همایشها اگر دوستان حضور پیدا کرده باشند؛ زمانی که همسفرها میآیند آن شور همایش و آن شور حضور، خیلی زیباتر و بهتر میشود و در هر کجا که همسفر باشد با آن حس خوبش میتواند فضا را عطرآگین و رنگارنگ کند.
یک همسفر وقتی آموزش میگیرد و تاریکیهای درون خودش را یکی یکی پیدا میکند و شروع میکند گرههای خودش را باز کند، میپذیرد که خودش هم مشکل دارد؛ چون نقطه شروع من باید نقطه پذیرش من باشد و اینکه من بپذیرم، که من هم مشکل دارم. اگر من یک سال، دوسال، سه سال، ده سال بیایم اما نپذیرم که من هم مشکل دارم و من هم باید بیایم و تخریبم را در اینجا، با آموزش جهانبینی درمان کنم و به آرامش برسم؛ پس ما همسفران میآییم که بتوانیم اول خودمان آرامش را به دست بیاوریم و سپس آن را به عزیزانمان هدیه دهیم و بتوانیم در خانواده یک آرامش نسبی برقرار کنیم که اگر خشمی بوده و اگر فرزندی از اینکه پدرش در کنارش قدم بردارد ناراحت میشد و دوست نداشت در عموم دیده شود، آنموقع دیگر افتخار میکند که پدرش در کنارش باشد و همه اینها نتیجه همین آموزشهاست. زمانی که ما را با لباس سفید میبینند و میگویند: اینها کنگرهای هستند ما افتخار میکنیم؛ شاید تا قبل از کنگره همه جا خودمان را پنهان میکردیم تا دیده نشویم؛ اما وقتی وارد کنگره میشویم، دوست داریم بگوییم که ما از بچههای کنگره۶۰ هستیم.
در مورد بحث درمان به قول آقای مهندس: درمان اعتیاد پروندهاش بسته شده است و الان صحبت از بیماریهای صعب العلاج، سرطان، ام اس و همه اینها است و واقعا جای افتخار و قدردانی دارد از جناب آقای مهندس که از ابتدا با تدبیر خوبشان باعث شدند، درمان اعتیاد، درمان سیگار انجام گیرد و سپس D.sap اضافه شد و کاهش وزن، که لژیونهای جونز را داریم و همه اینها یکی یکی باعث شده است، که ما خیلی قویتر به راه خودمان ادامه دهیم. درباره ساختار بخش اداری همسفران، اگر بخواهم کمی صحبت کنم در بخش مسافران در ساختمان سیمرغ اگر برویم، هر کدام از عزیزان و دیدهبانها در اتاقهای خودشان کار مربوط به خودشان را انجام میدهند و در بخش همسفران در ساختمان ققنوس نیز همین ساختار را داریم. اسیستانتها در ساختمان ققنوس که شامل؛ اسیستانت آمار، اسیستانت مرزبانی، اسیستانت تازه واردین و… را داریم و هر کدام با قدرت کار خودشان را در نهایت نظم انجام میدهند. سالهاست که اکسل آمار را مرزبانی تحویل می دهد و در نهایت نظم همه اینها انجام میشود. آقای مهندس فرموده بودند: بخش همسفران باید رشد کند و در حال حاضر چقدر پهلوان در بخش همسفران داریم، ما کجا خودمان را در این جایگاهها میدیدیم؟ فقط قدرت کنگره و تدبیر آقای مهندس است که باعث شده است ما اینجا باشیم.
امیدوارم که با حضورمان در کنار مسافرانمان در ادامه بتوانیم آن حال خوبی را که نصیبمان شده، بتوانیم به دیگران هم انتقال دهیم. باشیم که حال یک نفر را خوب کنیم، باشیم و پیام کنگره۶۰ را به عزیزانی که نیاز دارند برسانیم. باز هم تبریک میگویم به همه همسفران. همسفرانی که مسافرانشان خوب سفر نمیکنند، آنانی که یک هفته قبل از رهایی گریز میزنند، سفرشان را خراب میکنند میآیند و رهایی میگیرند و شش ماه بعد، یک سال بعد، دوسال بعد برگشت میکنند؛ البته خیلی کم هستند اما هستند و ما همسفران این عزیزان را داریم و به آنها خیلی خیلی تبریک میگویم؛ چون کار آنها خیلی خیلی سختتر است و امیدوارم که تمام سفر اولیها جایگاه شیرین رهایی را تجربه کنند و آن حس خوبی که همه از آن صحبت میکنند؛ زمانی که گل رهایی را از دست آقای مهندس میگیرند آن حال خوب را تجربه کنند.
در ادامه شما را به دیدن پارهای از این جشن زیبا و پرشگون دعوت مینماییم:
مرزبان کشیک: همسفر زهرا و مسافر عطا
عکاس: همسفر زهرا رهجو راهنما همسفر زینب (لژِیون یکم) و همسفر لیلا رهجو راهنما همسفر زهره (لژیون دهم)
تایپ: همسفر فاطمه رهجو راهنما همسفر مریم (لژیون یازدهم)
ویراستاری و ارسال : همسفر ملیکا نگهبان سایت
همسفران نمایندگی دانیال اهواز
- تعداد بازدید از این مطلب :
725