هشتمین جلسه از دوره اول کارگاههای آموزشی عمومی مسافران و همسفران کنگره۶۰ نمایندگی چالوس با استادی راهنمای تازهواردین همسفر شهین، نگهبانی راهنما همسفر مریم و دبیری راهنما همسفر سمیرا با دستور جلسه «هفته همسفر» پنجشنبه ۱۶ دیماه ۱۴۰۳ ساعت 17:00 آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
خدا را شکر میکنم این روز باشکوه در این جایگاه هستم. از همسفر صدیقه ایجنت نمایندگی سپاسگزارم که اجازه خدمت را به من دادند تا در این جایگاه آموزش بگیرم، هفته همسفر و این روز قشنگ را در رأس به آقای مهندس، خانواده محترم ایشان و اولین همسفر کنگره۶۰ خانم آنی بزرگ، استاد امین، خانم آنی کماندار، خانم شانی عزیز و تمامی همسران کنگره۶۰ بهخصوص همسفران شعبه چالوس تبریک و شادباش میگویم که در اینجا حضور دارند، امیدوارم در ادامه جشن خوبی را داشته باشیم. ما در کنگره چهار جشن داریم و یکی از این جشنها، جشن همسفر است که مسافران از همسفران خود قدردانی میکنند و این تشکر میتواند به صورت دلی، زبانی و با هدیه دادن باشد، مسافران باید از همسفران خود به خوبی قدردانی کنند؛ چون جایگاه همسفر بسیار بالا است و باید قدرشان را بدانید. خانم آنی بزرگوار اولین همسفر کنگره۶۰ بودند که راه و مسیر را برای ما هموار کردند تا من شهین بیایم و در این مسیر قرار بگیرم و آموزش بگیرم.
من اگر بخواهم از تجربه و دوران تاریکی خودم بگویم، قبل از اینکه به کنگره بیایم مادر و همسر مصرفکننده بودم که غوطهور در جهل و ناآگاهیام بودم و اصلاً نمیدانستم که باید با مصرفکنندهها چهکار کنم؟ مخصوصاً از اعتیاد پسرم خیلی رنج کشیدم و کسانی که مادر هستند مرا درک میکنند، فردی که فرزندش مصرفکننده باشد خیلی عذاب و رنج بیشتری میکشد از فردی که همسرش مصرفکننده است. من ۲ مسافر داشتم که هر دو مصرفکننده بودند و قبل از اینکه به کنگره بیایم دست و پا میزدم که اینها یک روزی مصرفشان را قطع کنند؛ یعنی آرزوی من بود که در خانوادهام اعتیاد نباشد و هر باری که برای ترک اعتیاد میرفتند بینتیجه میماند.
من راههای خیلی زیادی رفتم؛ آنها را به کمپ، urd، سمزدایی میبردم و خیلی اذیتشان میکردم، هر راهی را که شما بگویید من رفتهام و بیشتر روی پسرم تمرکز داشتم، همسرم را رها کرده بودم که به هر حال یک روزی به خودش میآید و بیشتر روی فرزندم تمرکز داشتم که او را از اعتیاد نجات دهم؛ ولی هر چه تلاش میکردم بیشتر غرق میشدم و آنها را با کارهایم به سمت اعتیاد سوق میدادم. خدا را شکر میکنم که با کنگره۶۰ و با واژه همسفر آشنا شدم و چهقدر عنوان قشنگی به من که همراه مسافرم میآیم داده شد.
در ابتدا با همسرم آمدم و ۱۳ ماه سفر کردیم و مسافرم برگشت خورد، خیلی ناامید بودم. همه ما همسفران ترس داریم و ناامید میشویم؛ یعنی تخریبهای که یک مسافر بر اثر مصرف داشت ترکشهای آن به من همسفر خورده است. در اینجا فهمیدم که من نیز چهقدر بیمار هستم و به آموزشهای این سیستم نیاز دارم، دورانی که مسافرم برگشت خورد خیلی ناامید بودم؛ چون کرونا و آموزشهای کنگره نیز مجازی بود و نمیتوانستم که بیایم و در جلسات شرکت کنم. جا دارد در همینجا از همسفر فاطمه راهنمایم تشکر کنم که با راهنماییهایی که به من دادند دوباره بلند شدم و کفشهای آهنین را پوشیدم و به این راه ادامه دادم.
پسرم گاهی میآمد و گاهی نیز نمیآمد. جا دارد که جشن همسفر را به همسر ایشان نیز تبریک بگویم. در حال حاضر در تهران و در حال سفر هستند، او خانواده خودش را داشت؛ ولی من مسافر نداشتم و باید خودم میآمدم، دستهایم را روی زانوهایم گذاشتم و به این نتیجه رسیدم که شهین این راه را باید ادامه بدهی، اگر تو آموزش نگیری هیچگاه نمیتوانی در کنار یک مصرفکننده زندگی کنی؛ چون خودم را مریض کرده بودم و قرص اعصاب میخوردم. زمانیکه به اینجا آمدم و آموزش گرفتم با متد DST، صورت مسئله اعتیاد و سیستم ایکس آشنا شدم و یاد گرفتم مسافری که میآید ترک میکند و کمپ میرود چرا دوباره مصرف میکند؟
همچنین یاد گرفتم مسافری که مصرف نکند دیگر نمیتواند که راه برود؛ حتی نمیتواند غذا بخورد و من آن موقع این را نمیدانستم و دست و پا میزدم و میخواستم مسافرم را در دوران ناآگاهی خودم نجات دهم؛ اما اکنون متوجه شدم که چهقدر ناآگاه بودم و بیشتر از مسافرم تخریب داشتم. اشخاصیکه همسفر ندارند حتماً همسفران خود را بیاورید؛ زیرا به اینجا احتیاج دارند و باید آموزش بگیرند و همینطور همسفرانی که مسافر آنها برگشت خورده و به کنگره نمیآید باید به اینجا بیاید و آموزش بگیرد و مصرف او را ندید بگیرید؛ اگر این کار را نکنید، نمیتوانید که زندگی کنید. من در کنگره جدای از اینکه خودم، اعتیاد، صورت مسئله اعتیاد و سیستمایکس را شناختم هنر زندگی کردن نیز را یاد گرفتم؛ یعنی اینکه بتوانم با دیدگاهم را نسبت به زندگی عوض کنم، دیدگاهم عوض شد که مسافرم مصرف میکند و در نشئگی خودش است؛ پس من چه کارهام؟ من به عنوان مادر زمانیکه رها کردم تازه متوجه شدم که چهقدر راحت دارم زندگی میکنم و کار خیلی سختی برای یک مادر و همسفر بود که بیاید و مسافرش را رها کند و این به همین راحتی نیست، خیلی مشکل است و درد دارد.
من خیلی درد کشیدم تا به اینجا رسیدم؛ اکنون خیلی راحت زندگی میکنم و در آرامش و آسایش هستم و چند ماهی است که پسرم به تهران رفته است و من به عنوان مادر دلتنگ او هستم و نمیخواهم که به اینجا بیاید، برای اینکه میدانم اگر دوباره به این شهر بیاید برایش خطر دارد؛ اگر در کنگره و این جایگاه نبودم حتماً میگفتم که بیا و هیچ اتفاقی برای تو نمیافتد؛ پس این آموزشها به من کمک کرد تا بتوانم در این مسیر و راه باشم تا آموزش بگیرم و بتوانم این راه سخت را در کنار یک مصرفکننده زندگی کنم و این را به شما همسفران و مسافران بگویم؛ زمانیکه به سفر دوم وارد شدید فکر نکنید که همه چیز تمام شده است، هر دو نیاز دارید که در یک راستا باشید؛ اگر مسافری همسفر ندارد حرفهای یکدیگر را متوجه نمیشوند هر دو باید در یک راستا قرار بگیرند و همراه باشند و مسافری که همسفرش همراهش باشد، میتواند آموزش بگیرد و قضیه من فرق میکرد، مسافر من رها شده بود؛ اما آنهایی که اول راه هستند باید همسفر همراهشان باشد تا بتوانند که با هم در این راستا سفرشان را با موفقیت طی کنند. در ادامه انشاءالله جشن خوبی داشته باشیم و مسافران از همسفران خود قدردانی کنند.
تصاویر برگزاری جشن هفته همسفر
تایپ و ویرایش: همسفر فاطمه مرزبان خبری
مرزبان کشیک: همسفر زینب
عکاس: همسفر هدیه رهجوی راهنما همسفر پرنیان (لژیون چهارم)
ارسال: همسفر معصومه نگهبان سایت
همسفران نمایندگی چالوس
- تعداد بازدید از این مطلب :
449